صدای ماندگار

مهدی سامع

 

در سلول نیمه روشن زندان و با پای خونین از شلاقی که بر پیکرش وارد شده، پنجه بر تار می زند تا درد زخم را با دردی که او را به این مکان کشانده پیوند زند. این اولین برداشت از تصویری است که در مقابل ما قرار گرفته است. ولی آیا منظور خالق این اثر تکاندهنده به تصویر کشیدن دردها و رنجهای هزاران انسانی است که در گوشه و کنار جهان ناعادلانه ما، خلاف جریان شنا می کنند و هزینه آن را با زندان و شکنجه می پردازند؟  این برداشت البته واقعی و برای کسی که با خالق اثر آشنایی نداشته باشد می تواند تمام آن چه در بطن این اثر نهفته است باشد.

ناصر قاضی زاده، در بهار سال 1349 خورشیدی دستگیر می شود و در یکی از سلولهای نیمه روشن زندان قزل قلعه در تهران حَبس می شود. او با رویاهای خود دیوارهای سخت زندان را درهم می شکند و به دنبال رمز و راز صدایی بر می آید که هر روز برای یک بار از بخش عمومی زندان به گوشش می رسد. یک زندانی هر روز ترانه «مرا ببوس» را برای یک بار با صدای گیرا می خواند و ناصر از همان زمان در این اندیشه بود که این صدا را چگونه به تصویر کشد.

تا آن جا که من اطلاع دارم طی صد سال گذشته، هیچ یک از زندانیان سیاسی این امکان را نداشته اند که در سلول خود تار داشته باشند. هنر خالق این اثر به تصویر کشاندن این تارنوازی برای آن صدای ماندگار است.

آن صدا دیری نپایید که در سیاهکل به گوش رسید و پس از آن با «آفتابکاران جنگل» تکثیر شد و هنوز هم در سپهر سیاسی ایرانِ دربند که ناصر قاضی زاده برای آزادی و عدالت در آن می کوشد، به گوش می رسد.

نوامبر 2018

منبع: نبرد خلق شماره ۴۰۵، پنجشنبه اول آذر ۱۳۹۷ - ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸

 

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول