توسعه سبز یک توهم است

 

سرمایه داری که ما می شناسیم با بقای کره زمین سازگاری ندارد. زمان آن فرا رسیده که طرح سیستم اقتصادی دیگری را بریزیم

 

جورج مونبیو*/ فرایتاگ

برگردان و خلاصه: بابک

 

بخش بیشتر دوران بزرگسالی ام را به مبارزه علیه "سرمایه داری کنسرنها"، "مصرف سرمایه داری" و "خویشاوندسالاری سرمایه داری" صرف کردم. زمان زیادی باید سپری می شد تا درک می کردم که مشکل در پسوند و پیشوند نیست، بلکه در خود سرمایه داری است. در حالی که دیگران با کمال میل و به شتاب سرمایه داری را رد کردند، این تحول در مورد من بسیار آهسته و با اکراه صورت گرفت. بخشی به این دلیل که من جایگزین روشنی نمی دیدم. در قرن بیست و یکم گفتن اینکه "سرمایه داری شکست خورده" مثل این است که در قرن نوزدهم بگویی "خدا مرده است". این کفرگویی سکولار است و نیاز به سطح اعتماد به نفسی دارد که من از آن برخوردار نبودم. (تصویر1)

اما به موازات رشد سنی، دو موضوع را دریافتم. اول: این خود سیستم است و نه شکل خاصی از آن که ما را به گونه توقف ناپذیر به سمت فاجعه می برد. دوم: برای گفتن اینکه سرمایه داری شکست می خورد، نیازی به داشتن یک گزینه قطعی نیست. این گفته خود یک واقعیت مستقل است.

شکست سرمایه داری محصول دو پدیده مشخص است. اولی در رشد دائمی نهفته است. رشد اقتصادی به گونه ناگزیر از تلاش برای انباشت سرمایه و ارزش اضافی به دست می آید. بدون رشد، سرمایه داری فرو می پاشد. در یک سیاره محدود اما رشد دائمی به اجبار به فاجعه زیست محیطی ختم می شود.

 

ما نمی توانیم بی انتها رشد کنیم

کسانی که از سرمایه داری دفاع می کنند، استدلال می آورند که توسعه اقتصادی را می توان از استفاده از منابع مادی جدا کرد، زیرا مصرف به گونه فزاینده ای از کالا به خدمات منتقل می شود. به تازگی یک پژوهش توسط "جیسون هیکل" (Jason Hickel) و "جیورجوس کالیس" (Giorgos Kallis) در مجله "اقتصاد سیاسی جدید" این فرضیه را مورد بررسی قرار داد. پژوهش مزبور به این نتیجه رسید که در طول قرن بیستم نوعی جدایی صورت گرفته – استفاده از منابع مادی رشد کرد، اما نه با همان سرعتی که اقتصاد رشد یافت - اما در قرن بیست و یکم دوباره این دو عامل به یکدیگر وصل شدند. تاکنون افزایش مصرف منابع با میزان رشد اقتصادی هم سطح بوده یا حتی از آن فراتر رفته است. جدایی مطلقی که برای جلوگیری از فاجعه زیست محیطی لازم است، هرگز صورت نگرفته و به نظر می رسد تا زمانی که اقتصاد همچنان رشد می کند، غیرممکن باشد. توسعه سبز یک توهم است.

سیستم بنا شده بر رشد دائمی نمی تواند بدون پیرامون و بدون یک محیط بیرونی عمل کند. همیشه باید بخشی برای بهره کشی که از آن منابع بدون پرداخت کامل هزینه برداشت می شود و نیز بخش دیگری که در آن هزینه ها در قالب زباله و آلودگی دفع گردد، وجود داشته باشد. از آنجا که ابعاد فعالیتهای اقتصادی تا هنگامی که سرمایه داری به همه چیز نفوذ کند ادامه می یابد، سراسر کره زمین به بخشی که قربانی می شود تبدیل خواهد شد و همه ما ساکنان حاشیه دستگاه سودآوری خواهیم بود.

این روند ما را با چنان فاجعه ای روبرو خواهد ساخت که بیشتر مردم حتی نمی توانند آن را تصور کنند. ما با تهدید فروپاشی سیستم بقای خود روبرو هستیم که بسا بزرگتر از هر جنگ، قحطی، بیماریهای مسری یا بحرانهای اقتصادی دیگر است که بتواند موجب آن شود. حتی اگر این چهار فاجعه با هم نازل شوند، آثار فروپاشی در ابعاد تهدید مزبور نیست. جوامع می توانند از رویدادهای آخرالزمانی بهبود پیدا کنند، اما در انتهای از دست رفتن محیط زیست، یک بیوسفر غنی از گونه و اقلیمی زندگی بخش، بهبودی در کار نیست.

 

آیا می توان تفاوتی بین سرمایه داری خوب و سرمایه داری بد مشاهده کرد؟

عنصر دوم در شکست سرمایه داری این باور عجیب است که هر کس دارای این حق است که به اندازه پولی که دارد، می تواند هر میزان که خواست از ثروتهای طبیعی زمین برداشت کند. این تصرف اموال جمعی موجب سه ناهنجاری می شود: ۱) کشمکش بر سر کنترل مواد تولیدی تجدیدناپذیر که یا به خشونت و یا به سلب حقوق دیگران راه می برد. ۲) بینوا سازی دیگران توسط اقتصادی که بر چپاول و تخریب اکنون و آینده تکیه زده. ۳) انتقال قدرت اقتصادی به قدرت سیاسی که به وسیله کنترل مهمترین منابع، کنترل مناسبات اجتماعی پیرامون خود را نیز در دست می گیرد.

"جوزف استیگلیتز" (Joseph Stiglitz)، برنده جایزه نوبل اقتصاد، در نوشته ای در روزنامه "نیویورک تایمز" تلاش کرد بین سرمایه داری خوب که او آن را "رفاه زا" و سرمایه داری بد که بر آن "رفاه زدا" نام نهاد، تمایز برقرار کند. من این تمایز را درک می کنم، اما از نگاه زیست محیطی "رفاه زایی" معادل "رفاه زدایی" است. رشد اقتصادی که در جوهره خود همچنین با مصرف فزاینده منابع مادی پیوند خورده، به معنای غصب ثروتهای طبیعی هم از سیستمهای زنده و هم نسلهای آینده است.

هرکس که به این مشکلات اشاره کند، باید منتظر رگبار اتهاماتی باشد که بسیاری از آنها بر این پیش شرطها بنا شده اند: سرمایه داری صدها میلیون نفر را از فقر نجات داد، حال شما می خواهید آنها را دوباره به دامن فقر برگردانید؟

این درست است که سرمایه داری و رشد اقتصادی موجب آن می شود که شرایط اقتصادی شمار زیادی از انسانها بهتر شود، همزمان با آن اما رفاه و خوشبختی بسیاری دیگر را نابود می کند؛ همانها که زمین، کار و منابع شان از آنها گرفته می شود تا در جایی دیگر رشد به جلو برده شود. بخش بزرگی از رفاه کشورهای ثروتمند بر پایه برده داری و سلب مالکیت استعماری قرار گرفته.

 

راه بازگشت وجود ندارد

سرمایه داری مانند زغال سنگ امکانات رفاهی فراوانی به همراه آورد. اما همچون زغال سنگ زیانهای این سیستم امروز بیشتر از منافعش است. همانگونه که ما راه هایی برای تولید انرژی قابل استفاده پیدا کردیم که بهتر و زیان آنها کمتر از زغال سنگ است، باید راه هایی برای تولید رفاه اجتماعی بیابیم که بهتر و کم ضررتر از سرمایه داری باشد.

راه بازگشتی وجود ندارد. آلترناتیو سرمایه داری نه فئودالیسم است و نه کمونیسم دولتی. شباهتهای کمونیسم اتحاد شوروی با سرمایه داری خیلی بیشتر از آن است که نمایندگان هر دو سیستم حاضر به اعتراف هستند.

بنابراین یک سیستم بهتر می تواند چگونه به نظر برسد؟ من پاسخ جامعی به این سووال ندارم و فکر نمی کنم کس دیگری هم داشته باشد. اما می بینم که یک چارچوب تقریبی به وجود می آید. بخشی از آن را تمدن اکولوژیک می سازد که "جرمی لنت" (Jeremy Lent)، یکی از بزرگترین متفکران عصر ما، پیشنهاد کرده است. عناصر دیگر از کتاب "اقتصاد دوناتی" (Doughnut Economics) نوشته "کیت راورث" (Kate Raworths) و تفکر زیست محیطی "نائوی کلاین"، "امیتاو گُش" (Amitav Ghosh) ، "آنگانگانک آنگاککرسوک" (Angaangaq Angakkorsuaq)، "راج پاتل" (Raj Patel) و "بیل مک کیبن" (Bill McKibben) می آیند. بخشی از پاسخ در ایده "کفایت خصوصی و تجمل همگانی" قرار دارد. بخش دیگر از ایجاد یک انگاشت جدید از عدالت بر پایه این پرنسیب ساده به وجود می آید که هر نسلی همه جا حق یکسانی در بهره مندی از ثروتهای طبیعی باید داشته باشد.

 

ما می توانیم انتخاب کنیم

من فکر می کنم وظیفه ما این است که بهترین پیشنهادهای متفکران گوناگون را متمایز کنیم و جمع آن را به شکل یک آلترناتیو فرم بدهیم. چرا که هیچ سیستم اقتصادی فقط سیستم اقتصادی نیست، بلکه به همه زوایای زندگی ما نفوذ می کند. ما به همکاری افکار زیادی از رشته های گوناگون – اقتصاد، سیاست، فرهنگ، جامعه و تدارکات - نیاز داریم تا طرح یک جامعه بهتر سازمان یافته را بریزیم که نیازهایمان را برآورده می کند بدون آنکه محیط زیست مان را نابود سازد.

در انتها انتخابی که ما داریم از دو سووال تشکیل شده: به زندگی خاتمه دهیم تا سرمایه داری بتواند به حیاتش ادامه دهد یا به سرمایه داری پایان دهیم تا بتوانیم زندگی کنیم؟

 

*جورج مونبیو روزنامه نگار انگلیسی، نویسنده، مدافع محیط زیست و فعال سیاسی است. نوشته های او به طور هفتگی در روزنامه گاردین منتشر می شود. او در دهه ۹۰ به جنبش ضد جهانی سازی پیوست و در سال ۱۹۹۵ جایزه "گلوبال ۵۰۰" سازمان ملل را از نلسون ماندلا دریافت کرد. او پرفسور میهمان در چندین دانشگاه از جمله آکسفورد (محیط زیست)، دانشگاه بریستول (فلسفه) و دانشگاه کلی (سیاست) بوده است.

 

منبع: نبرد خلق شماره ۴۱۳، شنبه اول تیر ۱۳۹۸ ـ ۲۲ ژوئن ۱۰۱۹

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول