م . وحیدی
سلام من شبرُخ هستم. بعداز ظهر آن قدر فوتبال بازی کردم که خسته خسته شدم و وقتی آمدم سر بساط خوابم برد. تازه مشقهایم را هم ننوشته ام. هر وقت فوتبال بازی می کنم، خسته می شوم و سر بساط خوابم می برد. من کلاس پنجم هستم؛ هم درس می خوانم و هم کار می کنم. مدرسه را دوست دارم و عاشق کتاب و علم هستم؛ ولی از بعضی کتابهای درسی خوشم نمی آید. مثل تاریخ و علوم اجتماعی. چون به نظرم برخی مطالب آن ساختگی و دروغ است و ربطی به واقعیت و زندگی ما ندارد. بیشتر مطالبش طوری نوشته شده که انـگار همه مردم درخوشبختی و رفاه زندگی می کنند و هیچ مشکلی ندارند. مثلا درکتاب تاریخ نوشته شده: «شیخ فضل الله نوری بزرگترین مبارز دوران مشروطیت بوده و خدمات بسیار زیادی به مردم و جنبش مشروطیت کرده است.» درحالی که این دروغ است و چنین نبوده است. پارسال معـلم تاریخ مان می گفت: « کتاب تاریخ شما واقعیات را ننوشته. شیخ فـضل الله نوری ضد مشروطیت بوده و از دربار حقــوق زیادی می گرفته و علیـه آزادیخواهان توطئه و سخنرانی می کرده و آخرسرهم مردم و آزادیخواهان او را گرفتند و اعدامش کردند.» یا مثلا در درس دوازدهم تاریخ مان نوشته شده: «کاشـانی در زمان مصدق علیه شاه و دربار و استعمارگران مبارزه می کرده و مصدق با امریکا و انگلیس همکاری داشته است.» که این هم دروغ است و واقعیت ندارد. معلم تاریخ مان می گفت: «آخوند کاشـانی عامل انگلیس و استعمار بوده و در برابر خواسته های مردم و دکتر مصدق کارشکنی و ایستادگی می کرده و با کودتاگران همکاری داشته است.» آقای رادمنش معلم تاریخ مان امسال سر کلاس ما نیامد و دیگر خبری از او نداریم. او همیشه برای ما کتابهای غیر درسی می خواند و ما خیلی دوستش داشتیم. بابام تویک کارخانه ریسندگی کار می کند. رییس کارخانه آنها یک «آقازاده» است و شش ماه است حقوق پدرم را نداده اند. هروقت کارگران اعتراض می کنند، به دستور او سرکوب می شوند. مادرم جلو یک پاساژ، بساط لباس فروشی دارد و صبح تا شب آنجا کار می کند و بیشتر خرج ما را او می دهد. من دوست دارم وقتی بزرگ شدم معلم تاریخ شوم و از همه چیز آگــاهی پیدا کنم.
منبع: نبردخلق شماره ۴۱۴، سه شنبه اول مرداد ۱۳۹۸ـ ۲۳ ژوئیه ۲۰۱۹
|