در انتظار روز

مرجان

 

در آسمان شب ستاره سرنگون شد

نه یک ستاره صد ستاره غرق خون شد

 پروازشان سوی دیار روشنی بود

پروانه ای قربانی رقص جنون شد

 

از آسمان روی زمین فانوس میریخت

هول و هراس و وحشت و کابوس می‌ ریخت

تا دخترک فریاد زد : مادر، عروسک

از چشمهایم آتش و افسوس می ریخت

 

رادارها کورند و فردا را ندیدند

يک کهکشان شادی و غوغا را ندیدند

يک بره آهو را به دام صید بردند

چشمان خونباران بابا را ندیدند

 

در داغهای نو به نو تا سوگواریم

در چله های غم نشسته داغداریم

وقت  خوش از تقویم هامان پر کشیده

چهل سال رفت و روز را در انتظاریم

 

بهمن 98- ایران

 

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول