خواهی خندید ... خواهی سرود

ناظم حکمت ران

برگردان: امید آدینه

 

تقدیم به جانْ فدا، رفیق فؤاد مصطفی سلطانی

 

 

دیرْهنگام:

آن دقایقِ عبوس

که خورشید و گندم و آب،

سوگْ وارِ آدمی خواهند بود

از پیله هایِ خون و

واژهْ پوشِ تاریکی

یک انقلاب ...یک میهنِ مشترک خواهد روئید!

و سراسرْ درختان و دیوارها و فصول

و نیز ستارهها و زندانها

و حتا هر معبرِ مبهم و هر پژواکِ هذیانْ گرفته

میعادْگاه خواهند شد

ــ میعادِ بوسه و فریاد و چراغ ــ

... اما تو:

نبضِ خاطرهْ اَندودِ هزارانْ هزار چهره و تصویر

بر ضیافتِ تُردِ صدا یا سکوت

خواهی خندید ... خواهی سرود

و ناگهانْ من: کولیِ کوچْ گسترِ ناتمام

با رقصْ واره یِ خیابانها و اسیران

با دریچه و نان و آفتاب

به اوجِ بیشمارانْ رؤیا و ترانه،

خواهم رسید

آری!

این گونه است

که همچون پیوندِ جاده و سفر

یکدیگر را،

ملاقات خواهیم کرد

و گویی ... به گمانم:

همین اَندوهِ ساده و صمیمیِ باران و خاک

تنها عدالت،

و نخستین حقیقتِ جهان باشد

زیرا که:

آوازْ خوانِ زخمها و

هیاهویِ رنجهایِ ماست

و بیتردید!

این خفتهْ حدیثِ تلخْ آمیز

این روزْ آذینِ پُر تلاطم

و این لوحِ شقایقْ نشان

به نجوایِ آن کوچه یِ بیاتْ ماندهیِ شبْ رنگ،

 بدل خواهند شد و

درجانْ مایه یِ پرنده ای سرشار از یقین و پرواز و خیال

خواهند شکفت

 

منبع: نبرد خلق شماره ۴۲۵، پنجشنبه اول خرداد ۱۳۹۹ ـ ۲۱ می ۲۰۲۰

بازگشت به صفحه اول