سرمقاله نبرد خلق شماره ۴۳۱ اول آدر ۱۳۹۹

انتخابات آمریکا و "انتخاب" ج.ا

منصور امان

پیروزی نامزد دموکراتها در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، آقای جو بایدن، به گمانه زنیها و فرضیه بافی پیرامون آینده رژیم ج.ا و سیاستهای آن جان تازه ای بخشیده است. تنها نُکته روشن در پُرسشها و ابهاماتی که در این باره مطرح می شود، اثبات دوباره واقعیت وابستگی سیاست و اقتصاد رژیم ولایت فقیه به سمتگیری و مذاق "شیطان بزرگ" است. حاکمان ج.ا که از ماهها پیش از برگزاری انتخابات در آمریکا، در تب و تاب آن می سوختند، اینک به کُلی صحنه سازی را کنار گذاشته و خودرو از نفس افتاده نظام را با فرمان تحولات انتخاباتی آمریکا به جلو می رانند. باندهای حُکومتی جدال سختی را با مرکزیت رویکرد آتی آمریکا آغاز کرده اند که میدان آن از سیاستهای جاری تا ترکیب دستگاه قُدرت و مسوولان اش را در بر می گیرد. دامنه تاثیرگذاری تحولات داخلی آمریکا بر تصمیمها و رهیافتهای رژیم مُلاها تا آنجاست که به گفته یک نماینده مجلس، ترخیص کالاهای اساسی از بنادر کشور نیز مشروط به آن گردیده و دولت مُجوز آن را با زمانبندی انتخابات آمریکا هماهنگ کرده است. همزمان عوامل اقتصاد کلان ولایت فقیهی نیز در امتداد جهتی که دستگاه قُدرت حاکم بدان چشم دوخته، به حرکت درآمده و به پیچ و فراز و فرودهایش واکُنش نشان می دهد. بازار بورس، بازار ارز و طلا، بازار کالاهای اساسی، بازار مسکن، بازار سیاه و جُز آن با ضرب انگشتی نواخته می شود که در آن سوی اُقیانوس به تکان درآمده.

وابستگی انتخاب آنهاست

نمونه این پیوند شگفت انگیز بین پروسه انتخاباتی در یک کشور بیگانه و تحولات داخلی یک کشور دیگر را فقط در مدلهای قرن هیجدهُمی تا قرن بیستُمی استعمار می توان سُراغ گرفت؛ زمانی که در کشور مُستعمره، اقتصاد، سیاست، فرهنگ و روانشناسی اجتماعی تابعی از همین عوامل در کشور امپراتور بود. در مُستعمراتی همچون هندوستان، کُنگو، موزامبیک، برزیل، آنگولا، گینه و ... نیز رشته های حیات و بقای اقتصادی و معیشتی به فاکتورهایی خارج از مرز گره خورده بود و دستگاه بوروکراسی داخلی با آرایش و رویکرد قُدرت غالب بیگانه تنظیم و جابه جا می شد.

البته در شکل و روکش وابستگی، نظام ج.ا تفاوُت مُهمی با کشورهای مُستعمره دارد: هیچیک از آنها باوجود اسارت در بندهای آشکار و پنهان سیاسی و اقتصادی، ادعای مُستقل بودن و صاحب اختیار خویش بودن را نداشته اند. حاکمان ایران اما نه تنها مُدعی استقلال هستند، بلکه مرزهای این گزافه را به "شرق و غرب" نیز مُتورم کرده اند. تابلوی "نه شرقی، نه غربی" که بر سر در سیاست خارجی مُلاها آویخته شده، پس از چهار دهه مشروط شدن مُطلق منافع ملی به بُحران خارجی و رویکرد غرب در برابر آن از یکطرف و از طرف دیگر پوزار کشی حقیرانه بر آستان شرق (روسیه و چین)، همچون ریشخندی چسبناک و دائمی "نظام" را همراهی می کند.

تفاوُت دیگر بین مُستعمرات و رژیم حاکم بر ایران، زیربنای مادی وابستگی است؛ در حالیکه برای مثال وابستگی ساحل عاج، سیلان و اکوادُر به فرانسه، انگلیس و اسپانیا محصول جبر خارجی بود و بر پایه قهر و چیرگی نظامی اُستوار گردیده بود، رژیم ولایت فقیه بدون هر گونه اجبار از بیرون و به صورت داوطلبانه رفتار و سیاستهای آمریکا و اُروپا را به عامل تعیین کننده در چگونگی مُقدرات مردُم و کشور بدل ساخته و زندگی اجتماعی و اقتصادی را به گرو آنها گذاشته است. وزیر خارجه مُلاها، آقای جواد ظریف در توجیه پیامدهای این مُناسبات ویرانگر و تحقیرآمیز می گوید: "ما خودمان انتخاب کرده ایم که جور دیگری زندگی کنیم."

در صحنه عمل "جور دیگر" به این شکل خود را به نمایش می گذارد که ایران نمی تواند محصولات خود را صادر کند، قادر به واردات آنچه که مایل است یا نیاز دارد نیست، سطح مُناسبات سیاسی و اقتصادی آن با دیگر کشورها را واشنگتُن تعیین می کند، مُراودات بانکی آن مشروط به مُوافقت یا مُخالفت خزانه داری آمریکا است، ارزش پول ملی در ترازوی دُلار آمریکا تعیین می شود و در نهایت قیمتها در بازار را آقایان بوش و اوباما و ترامپ رها و آقای اوباما و بایدن مهار می کنند.

حیاط خلوت مُسکو، دریوزه گر پکن

مُناسبات با شرق نیز از همین "جور" است؛ از نظر سیاسی رژیم ولایت فقیه به توپ بازی چین و به ویژه روسیه در رقابت خود با آمریکا و اُروپا بدل شده است. دو کشور یاد شده از بُحران خارجی مُلاها به مثابه ابزاری برای چانه زنی با غرب و نیز دوشیدن آقای خامنه ای و همدستانش سود می برند. در این میان فرودستی دستگاه حاکم آنچنان اشتهای آقای پوتین را تقویت کرده است که ایران را حیاط پُشتی خود می پندارد. مُسکو حق استفاده از دستکم یک پایگاه نظامی ایران را در دست دارد، از فضای کشور برای پرتاب موشک و پرواز هواپیماهای جنگی سود می برد، سهم ایران از دریای خزر را به یک پنجُم و کمتر کاهش داده، مُستشاران پُلیسی و امنیتی آن به سبک قزاقهای عهد قاجار، حاکمان کشور را برای سرکوب توده آموزش می دهند و تجهیز می کنند و سرآخر باید به بهره کشی اقتصادی مُسکو از مُلاها اشاره کرد که از نفت و گاز تا سلاح و از تکنولوژی چرنوبیلی تا تابوت – توپولوفها پهنه وسیعی را دربر می گیرد.

در سوی دیگر چین اگرچه نقشی همانند روسیه در صحنه سیاسی ج.ا بازی نمی کند، اما این خویشتنداری بی تردید به دلیل نداشتن استراتژی توسعه نُفوذ منطقه ای و یا بی علاقگی پکن به بازار ایران و پولهای هنگفت حاکمان آن نیست. این قُطب اقتصادی برای کسب نُفوذ و گُسترش دایره تاثیرگذاری به طور عُمده از ابزارهای بازرگانی و اهرُم صُدور سرمایه استفاده می کند. این سیاستی است که نقشه راه چین نه فقط در برخورد به رژیم مُلاها، بلکه در سطح جهانی را تبیین می کند. در بخش تجاری این استراتژی، برجسته ترین - و نه مُهم ترین - نمود آن در بازارهای ایران به چشم می خورد؛ جایی که به تسخیر کالاهای چینی درآمده و از محصولات کشاورزی تا لوازم تزیینی و از وسائل خانگی و تا خودرو و ماشین آلات در آن اشباع گردیده است.

مُهمترین کانال کسب سود پکن، مُعاملات نفتی و معدنی با مُلاها است. چین که یکی از مُشتریان عُمده نفت ایران به شمار می رود، همچنین یکی از آدرسهای اصلی آقای خامنه ای و شُرکا برای "دور زدن تحریمها" است. چین با سوواستفاده از تحریمها، نفت و مواد معدنی ایران را به قیمت نازل خریداری و به همین بهانه حتی پرداخت بهای آن را مشروط می سازد. پکن دستکم ۲۲ میلیارد دُلار پول نفت صادراتی ایران را دستمایه دوشیدن بیشتر مُلاها کرده و برای رسمیت بخشیدن به آن یک بانک پوششی (کونلون) هم ایجاد کرده که وظیفه آن دادن اعتبار به واردکنندگان ایرانی برای خرید کالای چینی و تامین سرمایه پروژه های خود در ایران است. جالب اینجاست که بانک مزبور برای پرداخت و یا تبدیل پولی که به ظاهر مُتعلق به ایران است، کارمُزدهای سنگین اخاذی کرده و نرخ بالایی برای تفاوت بهای ارزی کالا طلب می کند. در این رابطه ی مُعین اقتصادی نشانی از رعایت توازُن و احترام به حُقوق طرف مُعامله به چشم نمی خورد و این یک ویژگی شناخته شده در مُناسبات قُدرت برتر با کشور وابسته و تحت اُلحمایه است.

خیز چین برای بستن قرارداد ۲۵ ساله با رژیم ج.ا اگرچه با وجود تحریمها و بُحران خارجی مُلاها سُخن اکنون نمی تواند باشد و طرحی مربوط به آینده است، اما جهتگیری این کشور و پایه حرکت آن برای گُسترش نُفوذ و افزایش سودآوری را نشان می دهد. جُزییات استعماری از "قرارداد" حاکمان ج.ا با چین که به گونه جسته و گریخته مُنتشر شده، از تداوُم مُناسبات یکسویه و تلاش برای ژرفش آن در ابعادی خسارت بار تر حکایت می کند. ناوگانهای ماهیگیری چینی که در حال شُخم زدن حیات در خلیج فارس و دریای عُمان هستند، پیکهای آینده هستند که تصویر شرایط فردا را امروز تجسُم می بخشند.

محور بحران

دفن استقلال سیاسی و اقتصادی کشور و لگدمال کردن منافع و مصالح ملی بهایی است که دستگاه حاکم با روی گُشاده برای بقای خود در قُدرت و تیولداری سرچشمه های ثروت می پردازد. همانگونه که گذارنده خشت اول این دیوار کج، آقای روح الله خمینی، روشن ساخته، برای حاکمان ج.ا "هیچ مصلحتی فراتر از حفظ نظام وجود ندارد". دُرُست از دل این دکترین بدوی، استراتژی خسارت بار ایجاد ثبات از طریق تولید بُحران بیرون آمده که پایه آن را جهتگیری خصمانه و جنگی در سیاست خارجی تشکیل می دهد و آمریکا ستیزی و غرب ستیزی نیروی مُحرکه اش است. ترمهای "عقبه استراتژیک"، "تضمین امنیتی"، "هلال شیعی"، "جنگ در سوریه برای نجنگیدن در تهران"، "قُدرت منطقه ای" و جُز آنها، پوسته های استراتژی بقا است.

محصول این سیاست، زندگی مُستمر در بُحران خارجی و گره زدن چگونگی و مسیر این زندگی به عوامل بُحران است؛ عواملی که در اختیار آقایان خمینی و خامنه ای و همدستان شان قرار نداشت و ندارد و با منطق و پروسه مُستقل خود به رویارویی می آید. در این نُقطه است که پُرسش کارتر یا ریگان، بوش یا کلینتون، ترامپ یا بایدن به مساله محوری نظام ج.ا بدل می شود و این یا آن انتخاب رای دهندگان آمریکایی، جایگاه سووال سرنوشت ساز را برای سیاست، اقتصاد و ثبات آن پیدا می کند. حاکمیت بدین ترتیب خود را به گوشه ای رانده که با توان خود نه امکان مُدیریت و نه امکان خارج شده از آن را دارد و ناچار به ناجیانی روی می آورد که هزینه خدمات آنها به هیچ رو کمتر از هزینه خود بُحران نیست. این به معنای فرو رفتن بیشتر در وابستگی، از کف دادن اختیارات بیشتر خود و حراج تهاجُمی و بی پرده تر استقلال و منافع ملی است. به هر میزان که رژیم ولایت فقیه در باتلاق این سیاست عمیق تر فرو می رود، ضرورت تداوُم آن برایش بیشتر شکل مساله مرگ و زندگی به خود می گیرد و اکنون دوست و دُشمن می دانند مرزهایی که حاکمان کشور بدین منظور حاضرند پُشت سر بگذارند، با هیچ شرط انسانی، اخلاقی، تاریخی و ملی نشانه گذاری و محدود نمی شود.

این واقعیت می تواند انتظاراتی در جامعه پیرامون تاثیر انتخابات اخیر آمریکا بر زندگی و آینده خود را توضیح دهد. این انتظارات تحت یک شرایط مادی پرورده شده که به گونه بی واسطه کار، معیشت و سُفره مردُم را زیر تاثیرات خود گرفته. مردُم شاهد هستند که بُحران خارجی "نظام" همراه خود نوسان قیمتها، بیکاری، ورشکستگی اقتصادی حاکمیت، حذف خدمات عُمومی و یارانه ها، تورُم کمرشکن و جُز آن را به همراه آورده و ارتباطی که بین وضعیت کار و زندگی آنها و این بُحران وجود دارد را با گوشت و پوست خود حس می کنند. اُمید آنها به پایان یافتن بُحران رژیم حاکم به وسیله آقای ترامپ یا بایدن، شکل دیگری – اگرچه ساده شده - از همان آگاهی است که در شُعارهای ایجابی "سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن" و "نه غزه نه لُبنان، جانم فدای ایران" تجلی می یابد.

برآمد

انتخاب آقای بایدن تغییری در استراتژی بقای رژیم استبدادی – مذهبی ولایت فقیه نخواهد داد. سرکردگان "نظام" تلاش خواهند کرد به هر قیمت و با هر ترفند، مُحیط حیات ذلت بار خود را حفظ کنند و شرطهایی که اجازه می دهد بر اورنگ قُدرت و ثروت باقی بمانند را به هر زیان و هزینه ای که برای کشور و مردُم داشته باشد، برآورده سازند. بدیهی است از آنجا که ج.ا پس از "فشار حداکثری"، ج.ا دوران پیش از آن نیست، بهایی که برای مُدیریت بُحران و نه پایان دادن به آن باید بپردازد، دوچندان خواهد بود.

برای آنکه کشور روی پای خود بایستاد و مُقدراتش بر پایه نیازها و خواسته های مردُمانش رقم بخورد، راهی جُز آن نیست که توده روی پای خود بایستاد و بارگاه رژیم وابسته ولایت فقیه را زیر گامهای اُستوار خویش به جنس خاک درآورد.

منبع: نبرد خلق شماره ۴۳۱، شنبه اول آذر ۱۳۹۹ ـ ۲۱ نوامبر ۲۰۲۰

 

http://www.iran-nabard.com/

https://t.me/nabard_khalgh

بازگشت به صفحه اول