هنر و هنرمند در رژیم فرهنگ کُش آخوندی

 

«زوال هنر، زوال جامعه ست» /   نیچه

م. وحیدی

 

هنر دستاورد عظیم بشری، رویدادی تـاریـخی و زبان ارتباط انسانهاست؛ یک هنـرمند پاره ای از وجود فرهنگ و ارزشهای جامعه و نمایانگر وجدان اجتماعی است و مردم، رویاها و آرزوهای شان را با او کامل و غنی می کنند و این چنین جامعه نامیرا می شود.

هنرمند اصیل و مردمی محبوبیت، اعتبار و شهرت خود را در همدردی با انسانها کسب می کند؛ رنــج و دردزمانه وقتی به روح و درون هنرمند چنگ می اندازد، او را به فغان و فریاد وامی دارد؛ چرا که وی عضوی از پیکرجامعه است و نمی تواند آرام و قرار داشته باشد. (چو عضوی به درد آورد روزگار ...)

ماکسیم گورکی می گوید: «هنـر بی اعتنا و بی طـرف وجود ندارد و نمی تواند وجود داشـته باشد؛ هنرمنددر پرورش وجدان جامعه دخالت موثر دارد و راه می گشاید و باید که در کنار نیروهای [بالنده] تاریخی و پیشرو قرار بگیرد».

هنر پویا و دینـامیک در مقـابل هـنر ایسـتا و ارتـجاعی قراردارد و هم جهت باخواست ومطالبات   تـودها، جـامعه و تـاریخ حرکت می کند و آیـنه اجتماع است، نه ابزار تبلیغاتی دشمن و بلندگـوی حکومتی؛ بنابراین، تعهد قبل از اینکه در هنر وجود داشته باشد، در شخصیت هنرمند وجـود دارد و فریادی است از اعماق رسالت انسانی.

زنده یاد شـاملو در مصاحبه ای گفته است: «التزام هـنرمند بايد انسانى باشد؛ التزامى فـارغ از قيد و بند فرقه‏گرائى و تحزب؛ التزامى فارغ ازسياست و تنها در راه تعالى انسان ... فضيلت هنرمند است كه در اين جهان بيمار به دنبال درمان باشد، نه تسكين، به دنبال تفهيم باشد، نه تزئين، طبيب غمخوار باشد، نه دلقك بيعار ... هنرمند، بالقوه مى‏ تواند منجى جهان باشد، چرا كه با يقينِ كامل حكم می شود كه استعداد جلاد شدن ندارد.»

هنـر مردمی، رویاها و آرزوهای تـوده ها را منعکس می کند؛ تبلور روشنایی، نور و گرما است و آرمـانی انسانی را نمایندگی می کند.

زنده یاد سعید سلطانپور در کتاب «نوعـی از هــنر، نوعـی از اندیـشه» می نـویسد: «کوشش برای بیداری و هوشیاری مردم، وظیفه آرمانی هنرمندانی است که بادرک توان و لیـاقت تاریــــخی مردم اندیشه مبارز خود را به سلاح اقدام مجهزکرده اند و به بهای تحقیر و تهدید و زندان و شکنجه و مرگ خویش می کوشند.»

در مقابل هنر متعهد، هنـر غیرمتعـهد وجود دارد که در سیاهی و پریشانی و ابتـذال، بی منطقی و در منجلاب ارتجاع و پوسیدگی دست و پا می زند و با واقعیات روزمره در تضاد و تناقض است.

هنر اصیل و پیشرو در حیطه آزادی حاصل می گردد و زاییده شرایط اجـتماعی، سیـاسی، فـرهنگی و تاریخی است و در ارتباط با جامعه، هـویت و رسالتش آشکار می شود و تـابع بایدهـا و نبایدها و هیچ نوع نظم اجتماعی نیست؛ بلکه به عکس هرنظمی را زیر سوال می برد و وسیله ای است برای رسیدن به کمال و تغییر جهان و محصول کشمکش و جدال ذهنی هنرمند با مناسبات و تضادهای جامعه.

هنـر در تاریـخ همواره یار و همدم انسان بوده و عـضوی از حیـات انسـانی به شمار می رود و تجـلی تمدن و فرهنگ انسانی است. یک هنـرمند قبل از هـرچیز، انســانی است دلسپرده آزادی و عـدالت و مهمترین وظیفه اش مبارزه با نیروهای ضدتاریخی ست.

هنر آرمانگرا، عرصه پیکار اندیشه های نو با تفکرات عقب مانده و منعکس کننده انسانی ترین اندیشه رهایی است. هنرمند پیشرو، بادیدن مناسبات ناعادلانه و تبعیض آمیز در جامعه و هنری که در جهت تحقیر و تحمیق توده ها به کارگرفته می شود، مقابله می کند و برای اعتبار، ماندگاری و اصالت هنرش برشرایط موجود می شورد، و جامعه را به خیزش وامی دارد.

هنر اصیل، تکیه گاهی ست مطمئن و حرکت آفرین در حوزه اجتماع و قـادر است در هردوره،نقش تاریخی خود را ایفا نموده و درجریان تکامل موانع را از سر راه بردارد. همچنین، روحیات تازه ای خلق کند و باعث رشد اخلاقی و معنوی جامعه گردیده و محرک تاریخ باشد.

هنر پتانسیل انقـلابی دارد و قادر است وظیفه دفاع از آزادی را برعهده گیرد و مبارزه ای مقدس را رهبری کند؛ فداکاری و از خود گذشتگی را در وجود انسانها تقویت و جامعه را در مسیر آزادی هدایت نموده، تا در مقابل حاکمیت از حقوق خود دفاع کند.

در حاکمیتهای توتالیتر و فاشیستی اما هنر وسیله و ابزاری است در دست حاکمان فاسد و زورگــو تا اندیشه و ایدوئولوژی منحط خود را به جامعه عرضه و مردم را مطیع و برده خود سازند.

در دهه های اول قرن گذشته میلادی هنرمندانی که در خدمت دستگاه سرکوب هیتلری درآمده بودند، از موقعیتهای استثنایی و ممتازی برخـوردار بودند و رسالت شان زمینه سازی و آماده کردن افکار عمومی جهت سرکوب مخالفان و کشتار یهودیان بود.

شیوه و منشی که اکنـون در نـظام آخوندی و توسط هنرمندان و سلبریتیهای حکومتی انجام می شود تا جامعه را تحت انقیاد خود درآورده، زمینه را برای سرکوب و کشتار دسته جمعی فراهم کنند. سعید حجاریان از کارگزاران حکومت آخـوندی گفته بود: «ما باید حرف مان را از زبان سلبریتیها بزنیم.» (سایت سینمای ایران ۱۲ تیر ۹۷)

شیاطین آخوندی با ماهیت ضد تاریخی خود، به خوبی از نقش تاثیرگذار هنر و هنرمند در جامعه آگاهی دارند و دهها سال است تلاش می کنند این پدیده جـوشان و حرکت آفـرین را به خدمت گرفته و در جهت اهداف خویش به کار برند.

آنها بیش از چـهل سال است با هنـر و هنرمند درجنگند و کوشش کرده اند رابطه هنر و هنرمند را با جـامعه و جهان قطع و آن را به صورت پدیده ای خنثـی و مجرد درآورند. دورکردن هنـرمند از جریان مبارزه اجتماعی سیاسی و تاریخی وظیفه مبرم حکومت است تا هنرمند امید به آینده را از دست دهد، مقلد ساده نگر و بی خرد باقی بماند و تنها به ستایش از ایدئولوژی وحشی حاکم بنشیند.

نتیجه ایـن تلاش اما امروز لاشه ای است متعفن به نام هنر که روی دست حکـومت مانده و بوی گند آن عالمگیر شده و در بی فضیلتی و ابتــذال و پوچــی دست و پا می زند و توان لازم برای حـرکت و تغییر را ندارد.

در هیچ دوره تـاریخی در ایـران ـصرفنظر از استثناهاـ هنـر و هنرمند تا این اندازه خــوار و ذلیل، بی محتوا و مبتذل نشده و از رسالت و جایگاه خود دور و عقب نیفتاده است. خصوصاً باحذف زنان در عرصه موسیقی این جنایت حاکمیت بیشتر به چشم می خورد.

ملایان ضد فرهنگ که از درک مفهوم تاریخ و دگرگونی و مضمون جهان عاجزند، جسم و روح هنــر را به بندکشیده، بر دست و پایش زنجــیر زده و آن را در کنج زندان محبوس کرده اند، تا جامعه را از حرکت بازدارند و نگذارند این سلاح کـارآمد /تاکتـیکی و استـراتژیکی/ به وظیـــفه تاریـــخی و اجتماعی خود عمل کند.

آخوندها با ترویج خشنونت و خونریزی و توحش در حوزه هنر (مثل ساختن فیلم و سریال از قاسم سلیمانی و تبلیغ کشت و کشتار) و با آموزه های ایدوئولوژیک در رسانه های شان، به تخدیر و انهدام افکار عمومی نشسته اند.

هنر متعهد و مردم گرا اما با استنباط درست از شرایط موجود و با درکی وسیع از آزادی و آینده ای که به او تعلق دارد، همواره در سمت درست تـاریـخ ایستاده و از تهدید و تهمت نمی هراسد و با رابطه ای دیالیکتیکی با جامعه و جهان از شرف هنر و هنرمند دفاع و اندیشه اش را بارور و منــعکس می سازد.

هنرمندانی که اکنون درخدمت دستگاه سرکوب آخوندی قرارگرفته و هنرنمایی نموده و از خون مردم تغذیه می کنند، ایمان داشته باشند که روزی باید به مردم و تاریخ پاسخ دهند و تـاریخ آنها را فراموش نمی کند. چرا که به قول مارکس: «زمانه، داوری سختگیر و خردمند است».

 

 

منبع: نبرد خلق شماره ۴۳۳، چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۹ ـ ۲۰ ژانویه ۲۰۲۱

http://www.iran-nabard.com/

https://t.me/nabard_khalgh

بازگشت به صفحه اول