م. وحیدی (م. صبح)
بهار می آید سرد و خموشانه از میان جاده های خاکستری با گامهای لرزان بی آفتاب و شکوفه و چشمانی تهی
بهار می آید عبوسانه بی شوق رسیدن در پیچا پیچ سیمهای خاردار و خاطراتی تنگ با صبحی بی ترانه
بهار می آید با بالهای چیده شده و سینه ای زخمی و طنین آواز هزار مرغ شب در تب و تاب سالی پررنج با کابوسی از خار و خنجر و خزه و رویاهایی تکه تکه شده
بهار می آید روزی با خیال شادی و سرور و جوانه های گندم و رنگین کمانی از آتش و اسپند و کندر با خنده سوسن و یاس و تنگ ماهی کوچک بر ترمه هفت سین
بشنو! ترانه آزادی که می پیچد در صدای من با موسیقی روییدن و کاروانی از جهان آرزوها و بزم ماه و خورشید و امیدوارترین دقایق بامهایی که به تماشا ایستاده اند و اندوه و رنج و شکنج به افسانه ها می پیوندد
منبع: نبرد خلق شماره ۴۳۶، یکشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۰ ـ ۲۱ مارس ۲۰۲۱
|