سرمقاله نبرد خلق شماره ۴۴۵ اول دی ۱۴۰۰

خیزش زاینده رود؛ تا قاهره راهی نیست

منصور امان

 

رژیم جمهوری اسلامی در اصفهان یک ضربه حساس و گیج کننده از جُنبشهای اعتراضی دریافت کرد؛ حساس از آن رو که در یکی از کانونهای قُدرت سیاسی ایدیولوژیک خود هدف قرار گرفت و با تهدید ثبات از یک زاویه به ظاهر بی خطر روبرو شد و گیج کننده از آن رو که با وُجود برگ سرکوب خونین آبان ۹۸ در دست، ناکارایی و شکست استراتژی اش علیه توده های مُعترض را در ابعادی بسا بُزُرگتر شاهد گردید. 

 

از اینجا رانده، از آنجا مانده

آبان ۹۶ مقطعی بود که حاکمیت با عزم تسویه حساب با جُنبشهای اعتراضی و یکسره کردن کار آنها به میدان آمد. "نظام" که با یورش موجهای پی در پی اعتراضها و حرکات بُزُرگ و کوچک صنفی و سیاسی روبرو بود، این بار تمام توان سرکوب خود را با جهتگیری اعمال خُشونت حداکثر روانه رویارویی با مردُم به کار برد تا با به راه انداختن سیل خون و بالا بردن هزینه، توده را مرعوب و مُنفعل کند. ادبیات جنگی سرکردگان سپاه پاسداران در روزهای خونین این ماه که کُشتار مردُم بی دفاع را "جنگ جهانی تمام عیار" (پاسدار سالار آبنوش، سرکرده عملیات بسیج) و بسر بردن "در جنگ بُزُرگ جهانی" (پاسدار حُسین سلامی، سرکرده سپاه پاسداران) ارزش گذاری می کردند، به خوبی هدف گذاری و سازماندهی حاکمیت براساس آن را توضیح می دهد. در حالی که توده به سمت سرنگونی قُدرت ستمگر حرکت می کند، حاکمیت، جامعه مُعترض را تهدیدی امنیتی دانسته و آن را "دُشمن" و حوزه تحرُکش را "میدان جنگ" به حساب می آورد.

برجسته شدن نقش قهر در سیاست امنیتی حاکمیت تصادُفی نیست. توده، "نظام" را به اضافه دسته بندیهای درونی اش به عُنوان یک امکان برای تغییر وضعیت خود پُشت سر گذاشته، اُمید به چرخش سیستم را وانهاده و به گُزینه های فرای آن فکر می کند. این واقعیت ضربه ای کاری به استراتژی بقای حاکمیت است که در دو کفه سرکوب و قهر مُستقیم از یک طرف و مُدیریت نارضایتهای و اعتراضهای جامعه در ظرف گُفتمانهای درون حُکومتی "اصلاحات" و "اعتدال" از طرف دیگر توازُن می یافت. خالی شدن ظرف حاکمیت از فاکتور دُوُم، آن را ناچار می کند که برای حفظ تعادُل خود، وزن سرکوب را بالا بُرده تا جای خالی شبه گُزینه های درون حُکومتی را پُر کند. 

از طرف دیگر باید توجُه داشت که توسُل به راهکار کُشتار، خود محصول ناکارآمدی و بی تاثیر ماندن راهکارهای سرکوبگرانه دیگری است که استبداد حاکم تا پیش از آبان در ابعاد گُسترده به کار گرفته بود. تدبیرهای "نظام" برای به عقب راندن جامعه ی در جوشش که طیف گُسترده ای از راهکارهای امنیتی و پلیسی همچون پیگرد کوشندگان صنفی و سیاسی، دستگیریهای کور، قتل و آزار زندانیان سیاسی، فیلتر، قطع و کُند کردن سُرعت اینترنت، شُنود، تعقیب و بازرسی، جاسوسی، نمایش اقتدار با آزار دستفروشان و کسبه، ایجاد مُزاحمت برای زنان و جُز آن، در انتها نتوانست حتی اندکی نیز از فشار دست جامعه بر گلوی حاکمیت بکاهد. منحنی اعتراضات به گونه توقُف ناپذیری رو به بالا بوده، به گونه ای که در فاصله بین دی ۹۶ تا آبان ۹۸ در کنار هزاران حرکت اعتراضی صنفی و سیاسی کوچک، شهرها و اُستانهای گوناگون کشور شاهد خیزشهای توده ای و رویارویی مُستقیم با حاکمیت شدند.

سرانجام در اسفند ۹۹ با قیام سیستان و بلوچستان، جامعه به گونه قطعی به حاکمیت پیام داد که عقب نمی نشیند و جوی خون آبان فقط سیلاب خشم و برآشوبی آن را خُروشان تر و شتابان تر کرده. این قیام نشان داد تمامی تحوُلاتی که در مُناسبات "بالا" و "پایین" شکل گرفته و از آن پس خواهد گرفت، زیر تاثیر و نیروی جهت دهنده این روانشناسی قرار دارد. تنها چند ماه بعد، این قانونمندی مصداق جدید در خوزستان یافت؛ نُقطه ای که تابستان امسال با تبدیل شدن به کانون یک قیام توده ای، صحنه دیگری برای نمایش شکست استراتژی سرکوب رژیم ولایت فقیه بود.

 

بیلان استراتژی سرکوب

درد "نظام" نه تنها با نُسخه سرکوب درمان نشده، بلکه به نسبت هزینه سیاسی، مالی و انسانی هنگُفتی که صرف آن می کند، حتی اندکی نیز تخفیف نیافته. همه اُمیدهای آن به اینکه توسُل به وحشیگری، دست زدن به زشت ترین اعمال اخلاقی، کُشتار خیابانی و ترور قضایی بالاخره تاثیر گذار باشد، مردُم به جان آمده را به وحشت بیندازد و ترس را فرمانروای ذهن و عمل آنها گرداند، رنگ باخته و تیرهای نجات بخشی که از ترکش رها کرده، همه بر باد نشسته. زیرا آنچه که در میدان رویارویی جریان دارد، در جهت عکس انتظارات دستگاه حاکم حرکت می کند. اعتراضات و خیزشها دینامیسمی را به جریان انداخته که نه تنها فضا و فُرصت ساز برای جُنبش است، بلکه به تدریج بر روانشناسی سرکوب نیز چیره گردیده.

*از نظر کمی:

1- در فاصله ۱۳۹۶ تا ۱۴۰۰بر حجم عددی و گُستره حرکات اجتماعی افزوده شده

2- اقشار و لایه های اجتماعی بیشتری به اعتراضات پیوسته اند

3- توده مُعترض سازماندهی و ارتباط گیری از طریق شبکه های اجتماعی را کشف و فتح کرده است

4- فاصله زمانی حرکات کمتر و فشُردگی آن بیشتر شده

*از نظر سیاسی نیز پیشرفت جُنبشها چشمگیر بوده است:

1- با فریبکاری جا اُفتاده ای به نام "اصلاح نظام" تسویه حساب شده و نیروی اصلی حامل آن از صحنه مُعادلات حذف گردیده

2- آگاهی نسبت به نقش سیاست خارجی در بقای "نظام" و فلاکت جامعه همه گیر شده

3- جهتگیری حرکات رادیکال تر شده و حاکمیت، نمادهای آن و به ویژه سرکرده اش به صورت مُستقیم هدف قرار می گیرند

4- خُطوط تمایز بین اعتراضات صنفی و اعتراضات سیاسی رنگ باخته، به صورتی که اولی به مُقدمه و دُوُمی به نتیجه بی واسطه اش بدل گردیده  

 

یک ابتکار شگرف مُبارزاتی

فروکش رویارویی در خوزستان، پایان ظُهور و پیشروی جُنبشهای اجتماعی نبود. حرکت بی توقُف آنها اکنون به ایستگاه اصفهان می رسید. مُشکل کم آبی و آب دُزدی این بار جرقه شُروع یک حرکت گُسترده بود که تظاهُرات و گردهم آیی کشاورزان در نوک پیکان آن قرار داشت. آنها که بارها در برابر ادارات و مراکز تصمیم گیری حُکومتی دردها و خواسته های خود را فریاد زده بودند بدون اینکه دیده یا شنیده شوند، سرانجام روز 19 آبان دست به تحصُن در بستر بی جان زاینده رود زدند؛ رودخانه ای که با زیست، کار، اوقات فراغت و تاریخ مردُمی که پیرامون آن زندگی می کنند درهم آمیخته و با "پُل خواجو" جایگاهی ملی یافته است.

تحصُن کشاورزان و برپایی چادُر ابتکاری هوشمندانه بود که از یک طرف آنها و مُطالبات شان را به مرکز توجُه می برد و از طرف دیگر با نشان زاینده رود بی آب مُشکل بی آبی و فراگیر بودن آن را ملموس می کرد. پیوستن مردُم اصفهان به این حرکت و پُشتیبانی از آن، دُرُستی این تاکتیک را به اثبات رساند.

حاکمیت که در ابتدا خود را با یک حرکت صنفی از جانب کشاورزان طرف می دید، تلاش کرد با روشهای معمول، مقداری وعده و اندکی دلجویی، آنها را دست بسر کند و به شیوه همیشگی برآوردن خواسته های آنها را به چنان پیچ و خم اداری و هزار توی قوانین هدایت کند که درازای زمان و تلف کردن انرژی، کشاورزان را سرآخر مُنفعل و مُنصرف سازد. در همین راستا، روز ۲۱ آبان وزیر نیروی مُلاها به اصفهان گُسیل شد تا برای آنها ژست بگیرد که "برای احقاق حق تمامی کشاورزان ایستاده ام" و وعده "بررسی دقیق مسائل" را بدهد.

چکهای بی محل این کارگُزار حُکومتی فقط بر خشم و اعتراض کشاورزان افزود تا جایی که فقط یک هفته بعد، مُعاون اول ریاست جمهوری مُلاها برای جُبران این ماموریت ناکام به محل اعزام شد. اما آقای مُحمد مُخبر هم جُز همان ترفند کُهنه چیزی در آستین نداشت. او گُفت که "وضعیت سخت این عزیزان" را درک می کند و مُژده داد که "وُزرا در حال کار هستند و طرحهایی ارئه کرده اند" و "مشغول بررسی پیشنهادات هستیم".

 

میدان تحریر در اصفهان

حرکت آغاز شده اما به راه خود می رفت. بی درنگ پس از برپایی چادُرها و ماندن مُعترضان در میدان، تحصُن زاینده رود به پلاتفُرمی اجتماعی برای ابراز خواسته ها و فراتر از آن، نمایش مرزبندی با حاکمیت فرا رویید. بر شنزار و سنگلاخی که "نظام" غارتگر انسان و طبیعت به جا گذاشته، جوانه های جُنبشی آغاز به روییدن کرد که از ظرف خواسته های صنفی، سیاسی و زیست مُحیطی گروهها و طبقات اجتماعی گوناگون آب می خورد. بستر تفیده رودخانه اینک با امواج جُنبش اجتماعی زنده و زاینده شده بود و حرکتی که ایجاد کرده بود، تنها در فاصله ۹ روز مسیر رُشدی شگفت انگیز را می پیمود. مراکز خودانگیخته تدارُکاتی برپا شد، سیل کُمکها سرازیر شد، حمل و نقل وسایل سازمان یافت، آشپزخانه های صحرایی به راه افتاد، کانالهای اطلاع رسانی ایجاد شد و حلقه های بحث و گُفتُگو و مُشاوره شکل گرفت.

حاکمیت که تا این هنگام به راهکار فریب اُمید بسته بود و هزینه اجتماعی برخورد سرکوبگرانه با کسانی که مُطالبه نان و معیشت داشتند را بالا می دید، به ناگاه پتانسیل خطرناک آنچه که در حال جذب و رویش بود را بازشناخت. حاکمان کشور تجربه هولناک میدان التحریر قاهره را که به سرنگونی حُسنی مُبارک، مُستبد مصری، راه برد به یاد داشتند. خیزش التحریر نیز با یک تحصُن کوچک، ماندن مُعترضان در میدان و برپا کردن چادُر آغاز شد، اما طولی نکشید که با پیوستن مردُم مُعترض از اقشار، گروهها و طبقات پایین و مُتوسط به این حرکت، میدان تحریر به ستاد یک انقلاب توده ای تبدیل شد. التحریر نقش کاتالیزاتور و شتاب دهنده نارضایتی و اعتراضی را بازی کرد که در سراسر کشور در سطح و عُمق جامعه انباشته شده بود و مجرایی برای فوران می جُست.

روز آدینه ۲۸ آبان جمعیت عظیمی که شُمار آنها تا چند صد هزار نفر تخمین زده شده، در بستر زاینده رود، پُل خواجو و خیابانهای افراد گرد آمد و زنگهای خطر در بارگاه قُدرت با شدت تمام به صدا درآمد. اصفهان در این روز فقط مُدل کوچکی از آنچه بود که می توانست به سُرعت در سراسر کشور گُسترش یابد و تکرار شود. هیچکس بهتر از دستگاه نظامی و امنیتی حاکم از کمین اکثریت جامعه علیه "نظام" و سایه سنگین و پهن شده سرنگونی بر سر خود آگاهی ندارد. از این رو پیش از آنکه توده از او جلو بزند، ماسک "دلجویی" و "مُدارا" را کنار انداخت و به بهای تشدید صف بندی علیه خود در طبقه فرودست، تقویت روانشناسی تغییر و ژرفش بُحران مشروعیت در طیف "خودی"، به رویارویی قهری و خُشونت بار با مُعترضان رفت.

حاکمیت این بار نیز باید هزینه بی اعتباری و بی مشروعیتی را در میدان سیاسی هم می داد. سرکردگان "نظام" مُعترضان اصفهانی را "اشرار" خواندند و سرکردگان سرکوب آنها را وابسته به آمریکا، اسراییل و عربستان مُعرفی و شلیک به چشم بیدار و ریختن خون سُرخ شان را به یکدیگر تبریک و شادباش گفتند. این رویکرد ضد مردُمی یک دعوت گُشاده دستانه از فرودستان به داوری در باره ادعاها و شُعارهای "نظام" است. حاکمان ج.ا سالها و با سرمایه گذاری عظیم تبلیغاتی و نیرویی به این بخش از جامعه القا می کردند که "دشمن" در کمین و مشغول توطئه است تا آن را ساکت نگه دارند و به خدمت بگیرند. اکنون آقای خامنه ای و همدستانش انبوه "مُستضعفان" را مُتهم می کنند که بخشی از توطئه هستند، به استخدام "دُشمنان" در آمده اند و کُشتن شان به "اسلام و انقلاب" کُمک می کند.

 

برآمد

ماشین سرکوب ج.ا به گل نشسته و با وُجود افزایش وزن و حجم قهر و توسُل به خُشونت افسارگُسیخته، در میدان نبرد با جامعه حتی یک متر زمین هم نمی تواند تصرُف کند. برعکس، جُنبشهای اجتماعی گام به گام به پیش می روند و آرایش جامعه اشکال روشن تری از قیام عُمومی به خود می گیرد. اعتراضات کشاورزان اصفهان گُنجایش اجتماعی که برای این مُهم ضروری است را یادآور شد و همزمان رُشد بی توقُف درجه آمادگی ذهنی بخشهای گوناگون جامعه را که از شرایط موجود ناراضی هستند یا بدان مُعترضند، در واضح ترین شکل مُمکن به نمایش گذاشت. زاینده رود بستری برای ریختن جویبارهای اعتراض نهفته و آشکار گروه ها و نیروها در یک ظرف مُتحد گردید و موج خروشانش چرخهای آسیابی که زیر سنگ گران آن رژیم استبدادی – مذهبی ولایت فقیه خُرد خواهد شد را به حرکت درآورد.  

 

منبع: نبرد خلق شماره ۴۴۵، چهار شنبه ۱ دی ۱۴۰۰ - ۲۲ دسامبر ۲۰۲۱

 

https://t.me/nabard_khalgh

بازگشت به صفحه اول