م. وحیدی (م. صبح)
آسمان زیرتابش ابری ابلهانه نفس نفس می زند در این تنگنا ما حاصل فراموشی رویاهامان هستیم تنها با ترانهای از تردید و تقدس
جهان اقلیمیست ژنده و تب زده با رخساری از تاول و حیرت و زخم و غباری از نمک بر پلکهایش
این چه اندوهی ست که در بطن روز دشتها را از ریشه برون می آرد و رودها را به مرداب می ریزد؟
در انزوای خویش دلتنگیم ببین! دقایق رفته چگونه از بیراههِ تن باز می گردند و هستی مرا می بلعند؟
کجا ایستاده ایم که آغاز در ظهر فلق رنگ باخته ست
مرا به موسم باران ببر! به بادهای غریب و تصویر لرزان بدرقه در خیابانی که به مردم نمی رسد
ساعات واهمهِ مرگند با صدای گورزاد و بهاری کوچیده که به سرزمین خدایان سرازیر شدهست
منبع: نبرد خلق شماره ۴۸۳، پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴
|