رفیق شهید نسرین دهکردی گردآوری و تنظیم: امیر ابراهیمی نسرین محمدپور دهکردی (ناهید محمدی) در سال ١٣٣٨ در شھرکرد، مرکز استان چھارمحال و بختياری متولد شد. چهارمحال بختیاری یکی از کانونهای انقلابی ایران و خانواده دهکردی در این شهر به عنوان پیشروان جنبش چپ شناخته می شوند. در سال ١٣۵۶ وارد دانشکده اقتصاد دانشگاه ملی تھران شد. رفيق نسرین با ورد به دانشگاه و آشنايی با سازمان فعاليت سياسی را آغاز کرد. در جريان قيام، فعالانه در تظاھرات و جنبش تودهای شرکت داشت. پس از قيام به صفوف «سچفخا» پيوست و در پيشگام آغاز به فعاليت کرد. پس از انشعاب در بخش کارگری تشکیلات سازماندهی شد. رفیق نسرین همواره وظائف اش را با دقت و نظم انجام میداد و در رابطه با پیشبرد درست مسئولیتهایش حساسیت خاصی داشت. وی در اواخر آبان سال شَصت دستگیر و به زندان اوین منتقل شد. پس از ورود مورد شدیدترین و وحشیانه ترین شکنجه ها قرار گرفت و قاطع و مصمم در دوران شکنجه، بازجوئی و دادگاه از مواضع سازمان دفاع کرد. ویژگی او باوجود جوان بودن، توانایی تئوریک بود. او رشته اقتصاد را به همین دلیل انتخاب کرد در آن سالها جلد یک و دو کاپیتال را دو بار خوانده بود و مشغول خواندن جلد سه به زبان انگلیسی بود که از زنده یاد نوری دهکردی امانت گرفته و کپی کرده بود هر جا می رفت کپی فصلی از جلد ۳ را با خود داشت به قول خودش وقت آزادش در مسیر ها را با آن پر می کرد. رفیق نسرین وارد خانه که می شد با خودش شور و شادی می آورد و وقتی مادرش از نگرانیهایش می گفت، او را در آغوش می گرفت و می بوسید و می گفت تو بودی که ما را چنین تربیت کردی که به دیگران بیاندیشیم با شادی دیگران شاد و با غم شان ناراحت باشیم پس نباید نگران باشی هر عشقی بهایی دارد. رفیق نسرین هزینه عشق را پرداخت کرد و در وصیتنامه اش همه پیامهایی را که در خانواده شناخته شده بود به یادگار گذاشت و نوشت که محصول مادریست که دوش به دوش او روزهای انقلاب را طی کرد و تربیتش کرد، اینکه زندگی زیباست وقتی پویش و حرکت در راستای تغییر زندگی و رهایی اسارت باشد و اینکه خانواده راهش را ادامه دهد و با چشم و باورهای او منتظر تغییر باشد. یکی از مبارزانی که از زندان آزاد شده آخرین لحظات زندگی رفیق نسرین را چنین بیان میکند: «در این روز نام ناهید و سیما دریانی از بند بهداری سابق فراخواندند. هر دو می دانستند که اعدامی هستند. هیچ تزلزلی در رفتارشان دیده نمی شد. از سیما سراغ "موچین" را گرفت و گفت: می خواهم خوشگل برای اعدام بروم. پس از آن همان کت و دامن سورمه ای مرتبی را که هنگام دستگیری به تن داشت، به تن کرد و با خنده از دیگران وداع کرد و از بند بیرون رفت.» در شب بیست و نهم آذر سال شصت ،هفت رفیق فدائی با گامهائی استوار به پای جوخه تیرباران رفتند. یاد و نامشان جاودان منابع: خاطرات منیره برادران، سایت بنیاد برومند منبع: نبرد خلق شماره ۴۸۳، پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴
|