م. وحیدی (م. صبح)
درآینهبندان موج خیال تو رنجوریام را همراه با آوازهای خستهِ خاکم در چشمهِ باد رها کردم، تا بهار رویاهایم را در دامان پر مِهرَت حراست کنم. پرنده ای که در عطر اقاقی تخم گذاشت، سحر را بر پشت پنجره بال کوبید، و آوازهایش را در خشکزار غریب دشتها جار کشید. باتو ای بهار دلگشا که از شعله های سرخ صبوری و شبنم می آیی! با من از شط سبز نگاه غزالان از نبض آفتاب رگانت ـ که در قطره های خون پگاهان می تپدـ سخن بگو! در جنگل بیشماران ای بهار آرزوها! اصالت ترانه هایم را در جوشش خاک پیوند باش! تا در برهوت آسمان میهنم و در اعجاز نسیم معنای جاودانه باشم. تکیه گاهی تا مقصد طلوع بامدادان تا شور و هلهله واژگانی که بر پوست زبان نمی گنجند.
منبع: نبرد خلق شماره ۴۸۸ اول فروردین ۱۴۰۴-۲۱ مارس ۲۰۲۵
|