سرمقاله نبردخلق شماره ۴۸۸ اول فروردین ۱۴۰۴ بُن بست در نقشه راه عقب نشینی خامنه ای منصور امان
در میان همه مُشاجره ها و درگیریها باندی و رسانه ای که در صحنه سیاسی ج.ا بر سر عقب نشینی یا ادامه سیاست گُذشته جریان دارد، یک نکته روشن است و آن اینکه دستگاه قُدرت – نه از امروز - در حال تدارُک عقب نشینی است. مساله مرکزی آن میزان و سطحی است که به آن دست خواهد زد.
باندها مواضع مُتناقضی که از سوی رهبران و پایوران ج.ا و به ویژه از زبان آخوند علی خامنه ای شنیده می شود، بخشی از مناسک معمولی است که رژیم حاکم در برخورد به چالشهای سختی که با آن روبروست، به جا می آورد. برای مثال زمانی که مُقاومت دلیرانه و شهامت مدنی زنان، یورش حاکمیت برای پس گرفتن دستاوردهای خیزش «زن زندگی آزادی» را ناکام گذاشت، بی درنگ در دستگاه حاکم دو جبهه مُخالف و مُوافق حجاب اجباری شکل گرفت که هدف آن پایش عقب نشینی و درجه وُسعت آن و نیز تلاش برای از دست دادن کمترین میزان اقتدار خود در این پروسه بود. تا پیش از روشن شدن مواضع ترامپ، دستگاه حاکم از همین الگو برای سازمان دادن بحثهای مربوط به مُذاکره با آمریکا پیروی می کرد. دو دسته مُخالف و مُوافق گرد این موضوع جبهه گرفتند و به بحث و جدل پرداختند. به ظاهر، پزشکیان، دولت او و مُتحدانش در یک طرف و جریان «پایداری» و مُتحدانش در سوی دیگر در برابر یکدیگر آرایش گرفته بودند. این در حالی بود که هر دو طرف می دانستند خامنه ای چراغ سبز برای این کار را روشن کرده و کسانی که در حال رفت و آمد آشکار و پنهان به قطر یا اُروپا هستند، در حقیقت فرستادگان وی بوده و پیام او را می رسانند. در اینجا کارکرد جدالها برای خامنه ای در درجه نخُست ابزاری کُمکی برای دادن امتیازهای کمتر به طرف خارجی با توجیه «فشار تُندروها» و خطر مسدود شدن راه توافُق بود و در مرتبه بعد، دو جناح میانه و «اصلاح طلب» را پایش کرده و از پیشروی آنها در شرایط ضعف جناح حاکم جلوگیری می کرد. با این همه، نزاعهای باندی درون حُکومت فقط یک نمایش هم نیست و مُستقل از حرکت در چارچوب منافع عام «نظام»، همزمان رو به منافع ویژه هر یک از جناح بندیها هم دارد. در حالی که بخشی تلاش می کند منافع از دست رفته را بازآورد و موقعیت خود را ترمیم کند، بخش دیگر می کوشد امتیازهایش را حفظ کند و در منافع آتی سهیم گردد.
عقب گرد خامنه ای این بازی حتی پیش از آنکه پرده نمایش «مُذاکره» بالا برود، ناگهان به پایان رسید. علی خامنه ای در ۱۴ بهمن به آمریکا حمله کرد و آن را «متجاوز، دُروغگو، فریبکار و مُستکبر» نامید. او شُعار «مرگ بر آمریکا» سر داد و جمعیتی که برای شنیدن سُخنرانی اش آورده شده بودند را به تکرار آن برانگیخت. چند روز بعد (۱۹ بهمن) او صراحت بیشتری به موضع خود داد و ضمن مُخالفت شدید با «مُذاکره»، برای آن صفات « غیرعاقلانه، غیرهوشمندانه و غیرشرافتمندانه» برشمُرد. شاید تغییر موضع خامنه ای حتی برای طیف نزدیک به «بیت» هم شگفت انگیز آمده باشد. چرا که او اندکی پیش از این، در ۹ بهمن، با این کلید که «حواسمان باشد که با چه کسی مُواجهیم»، درب گُفتمان «مُعامله» را باز کرده بود. آنچه که او در این تاریخ علنی می کرد، سیاستی بود که پس از هلاکت آخوند قاتل، رئیسی، به خط غالب حاکمیت در حل وفصل بُحران مُناسبات خارجی اش تبدیل شده بود. دستگاه قُدرت سناریوی بازگشت ترامپ به کاخ سفید را در برابر نهاده و برای به واقعیت پیوستن احتمالی آن تدارُک سیاسی می دید که در صدر آن تغییر کورس از تقابُل و زنده کردن خط چانه زنی و وقت کُشی قرار داشت. خامنه ای مایل بود دستگاه سیاسی این خط را گرد پاسدار خانگی اش، قالیباف، بچیند و او را «اصلح» می دانست. با این حال، خطر قُدرت گرفتن جلیلی و باند پُشتیبان وی، «پایداری»، سرانجام نامزد تزئینی یعنی پزشکیان را بر صندلی ریاست جمهوری نشاند. تغییر لحن خامنه ای در مورد مُذاکره و بایگانی کردن تدارُکاتش بی دلیل نبود؛ روز ۱۶ بهمن کاخ سفید سندی را به گونه علنی با مضمون احیای فشار حداکثری مُنتشر کرد که در آن ترامپ، رژیم خامنه ای را «بُزُرگترین حامی دولتی تروریسم در جهان» نامید و آن را مُتهم کرد که «مسوول کُشتار حماس در ۷ اکتبر» است. در این سند همچنین از رژیم ولایت فقیه به دلیلی «سرکوب زنان ایرانی و نقض گسترده حقوق بشر» انتقاد شد. در بخش ۱ این سند، نقشه راه دولت آمریکا در برخورد به ج.ا اینگونه ترسیم شده است: «سیاست ایالات متحده بر این است که ایران از دستیابی به سلاح هستهای و موشکهای بالستیک قارهپیما محروم شود، شبکه و کارزار تجاوزگری منطقهای ایران خنثی شود، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروهای نیابتی آن مُختل، تضعیف یا از منابعی که فعالیتهای بیثبات کننده آنها را تامین میکند، محروم شوند و همچنین از توسعه تهاجمی موشکها و سایر توانمندیهای تسلیحاتی مُتقارن و نامُتقارن ایران جلوگیری شود.» براین اساس آمریکا روشن کرد که تمامی محورهای قُدرت و اقتدار داخلی و خارجی حاکمان ایران را بخشی از مُشکل می داند و زیر ضرب خود خواهد گرفت. این سیاست اگر چه می تواند دربرگیرنده خواسته های حداکثری برای گرفتن امتیازات بیشتر باشد، اما در مجموع سطح موضوع مُعامله را فراز داده و دایره مانُور رژیم را به شدت محدود می کند. چرا که ترامپ می گوید فقط موضوع هسته ای روی میز نیست؛ چیزی که خامنه ای اُمید داشت محور چانه زنی با ترامپ باشد و پیش از آن با بازی رسانه ای با مسالهی ساختن یا نساختن بُمب اتُمی آن را به عُنوان یک کارت به خیال خود وارد بازی کرده بود. بازتاب این ارزیابی را می توان در سُخنان وزیر خارجه دولت برگُمارده او، عراقچی مُشاهده کرد که در واکُنش به یکی از حملات لفظی ترامپ در باره برنامه هسته ج.ا، با ذوق زدگی گفته بود: «اگر موضوع بمب است، این مشکلی نیست.» انتشار سیاست و نقشه راه آمریکا، پیش فرضهای حاکمان ج.ا را باطل کرده و آنها را در برابر وضعیت جدیدی قرار داده که مُحاسبه خُروجی آن بی تردید در توان دسته مُتوهم و گزافه گوی حاکم نیست. خامنه ای در سُخنرانی ۱۸ اسفند خود از «طرح موضوعات جدید» شکایت کرد و برخی از محورها این «موضوعات» را اینگونه برشمرد: «راجع به امکان دفاعی کشور، راجع به تواناییهای بینالمللی کشور، موشکتان بردش از آنقدر بیشتر نباشد.»
کارتهای خامنه ای رویکرد همه جانبه گرایانه آمریکا موضوع رسیدن به توافُق با آن را برای خامنه ای بسیار دُشوار می کند. او در عمل غیر از پروژه هسته ای، کارت دیگری برای مُعامله ندارد و قادر نیست به وسیله عقب نشینی تاکتیکی از جنس «برجام»، بین محورهای مورد اختلافی که آمریکا روی آنها انگُشت گذاشته و منافع و نقشه های خود توازُن برقرار کند. رژیم ج.ا پس از ۷ اُکتُبر، قلمروهای استراتژیکی را یکی پس از دیگری از دست داده است. حزب الله لُبنان که کانون مرکزی «محور مُقاومت» شمُرده می شد، به عُنوان یک اهرُم تعیین کننده در سه ضلعی لُبنان، سوریه، اسراییل دیگر وجود ندارد، حماس و جهاد اسلامی زمینگیر شده اند، در سوریه که دالان و پُشت جبهه استراتژیک نیروهای نیابتی ج.ا بود، رژیم تحت الحمایه سرنگون و ج.ا اخراج شده است و در عراق دولت این کشور و حشدالشعبی به شدت زیر فشار آمریکا قرار دارند و در نتیجه ج.ا به موضع عقب نشینی رانده شده و نُفوذ آن رو به کاهش است. از سوی دیگر، پس از دو حمله موشکی به اسراییل آشکار گردیده که توان ادعایی آن برای رویارویی نظامی با طرفهای خارجی ناچیز است و «شهرهای موشکی» و «موشک سوپر سونیک» فاکتورهای تعیین کننده ای در یک کشاکش نظامی با اسراییل و مُتحدانش نیست. روشن ترین تاثیر شکست استراتژی بازدارندگی یا «عقبه استراتژیک»، حمله اسراییل به اهدافی در عُمق خاک ایران در دو نوبت است که بسا مُهمتر از ارزش نظامی آن، یک تغییر پارادایم در بُحران خاورمیانه و چگونگی پیشبُرد مُنازعات را با خود به همراه داشت. این حمله نشان داد که ۱- هدفهای جنگی به داخل قلمرو ج.ا مُنتقل گردیده ۲- ج.ا در برابر توان آتش طرفهای مُقابل، ابزار موثری برای رویارویی و دفاع فعال یا غیرفعال ندارد. این دو فاکتور در ظاهر باید آنگونه قانع کننده باشد که خامنه ای و همدستانش را وادار به جُستُجوی راه خروج از طریق سیاسی و عقب نشینی کند. همزمان اما حاکمیت به شدت در تلاش بازسازی امکانات نیابتی خود و ترمیم شکستهایش است. اخباری که در هفته های گذشته به گونه سلسله وار در باره کشف و توقیف پول یا اسلحه قاچاق به مقصد حزب الله لُبنان مُنتشر شده، بر همین امر دلالت می کند. به همین گونه است اعلام تشکیل «جبهه مقاومت اسلامی سوریه» از سوی رسانه های سپاه پاسداران و سپاه قُدس و نیز اتهام مُشارکت در درگیریهای لاذقیه سوریه و نزدیکی رهبر این شورش، «غیاث سلیمان دلا»، با رژیم ایران که شواهد دیگری از کوشش ج.ا در این راستاست. از جانب دیگر، حاکمان رژیم ولایت فقیه، توان موشکی و توسعه آن را وزنه مُناسبی برای قرار گرفتن در کفه توازُن قُوا و اهرُمی برای بازدارندگی و باجگیری می دانند. آنها گمان می کنند طرفهای خارجی نسبت به تسلیحات موشکی در مُقایسه با تسلیح اتُمی حساسیت کمتری دارند. «نظام» برای داشتن شانس بقا و تحرُک در منطقه ای که در آن بیشتر دُشمن ساخته تا دوست، به این اهرُمها نیاز حیاتی دارد، بیش از همه به این دلیل که در سایه نداشتن هر گونه برتری یا مزیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، موجودیت خود را به کسب اقتدار از طریق زور و ستیزه گری گره زده است.
اروپا بنابراین منافع و نیازهای حاکمان ج.ا، هدایت بُحران و مُعامله به کانال مُذاکرات هسته ای را ضروری و بهترین مسیر خُروج از فشارها گردانده است. ژست آشتی ناپذیری خامنه ای و رجزخوانی گُماشتگانش، در انتها جُز تلاش برای قانع کردن طرفهای مُقابل به محدود کردن عقب نشینی به پهنه پروژه هسته ای و ابعاد آن و سازشهای جُزیی در این یا آن حوزه مورد اختلاف نیست. پُرسش فقط این است که آیا مانُور خامنه ای و شُرکا با مجموعه شرایطی که زیر قوانین و اجبارات آن بسر می برند، سازگاری دارد؟ مُهمترین عامل ناسازگار، تغییر توازُن نیرو در منطقه به سود اسراییل است؛ کشوری که ج.ا دُشمنی و «محو آن از نقشه جُغرافیا» را به سیاست دائمی و عملی خود تبدیل کرده و به همین اعتبار، تل آویو رژیم ولایت فقیه و امکانات تسلیحاتی و نیابتی آن را تهدیدی برای موجودیت خود می شمارد. اسراییل لحظه کنونی را یک فُرصت حیاتی برای خُنثی کردن این تهدید در دستکم میانه مُدت می داند و از همین رو در همان حال که خود را به تسلیحات لازم برای این منظور تجهیز کرده است، به دولت آمریکا برای کسب چراغ سبز فشار می آورد. تضاد دُوُم، نزدیک شدن پایان مُهلت «مکانیسم ماشه» در مهر ماه ۱۴۰۴ است. به بیان روشن تر، تنها مکانیزمی که اُروپا علیه پروژه هسته ای ج.ا در دست دارد، در پاییز سال آینده بی اثر خواهد شد. این در حالی است که حاکمان ج.ا بی توقف در حال توسعه این پروژه برای ساخت بُمب یا حداقل دست یافتن به توانایی بالقوه ساخت آن هستند. بنابراین اُروپا فُرصت زیادی برای تاثیر گذاری بر روند بُحران هسته ای ندارد و به همین گونه فضایی نیز برای چانه زنی و مُذاکرات زمان کُش نمی بیند. در هر دوی این فاکتورها زمان نقش کلیدی بازی می کند و نیروی مُحرکه ای است که پروسه رویدادها را شکل می دهد و پیش می برد. استراتژی و تاکتیکهای خامنه ای و همدستانش در جهت عکس این عامل حرکت می کند و به همین اعتبار سرچشمه تضادهایی است که در ابتدا به گونه خفیف در پهنه های سیاسی و اقتصادی و سپس جهش وار در پهنه نظامی رُشد می کند.
برآمد خامنه ای و شُرکا یک بازی پُر ریسک را آغاز کرده اند. آنها توان نتیجه گیری از تحولات پس از ۷ اُکتبر و بازگشت ترامپ به کاخ سفید را دارند، اما چون آنرا با منافع خود سازگار نمی بینند، به سادگی نادیده اش می گیرند. آویختن آنها به ریسمان «مُذاکره فقط با موضوع هسته ای»، هدفی جُز فرار از اجبار به کنار گذاشتن سیاستهای بُحران آفرین موشکی، تروریستی، جنگهای نیابتی و بی ثبات سازی ندارد. در چهل سال گذشته منافع رژیم ج.ا به بهای ویرانی کشور و فلاکت جامعه تامین شده است. خامنه ای برای استمرار این مُوازنه خسارت بار کمر بسته و بهای گزاف تری را می طلبد. با این حال نباید از یاد بُرد که رژیم ولایت فقیه چه از نظر خارجی و چه داخلی در موضع ضعف بسر می برد و قُدرت جامعه و کُنشگری آن به خوبی می تواند بر نقشه های آن خط بُطلان بکشد. برای نخُستین بار از هنگام به قُدرت رسیدن استبداد مذهبی در کشور ما، بُحران خارجی و تضعیف حاکمیت، فاکتوری است که به سود جامعه و نیروی تغییر به کار افتاده است. جُنبشهای اجتماعی باید از این فُرصت بهره بگیرند، سلاح حاکمیت را به سمت خودش برگردانند و ماشه را بچکانند.
منبع: نبرد خلق شماره ۴۸۸، جمعه ۱ فروردین ۱۴۰۴ - ۲۱ مارس ۲۰۲۵
|