|
محمود درویش؛ صدای زخمخورده ملت فلسطین م. وحیدی
همه بیایید! میخواهیم در این تاریکی چراغی روشن کنیم... (محمود درویش ۱۹۴۱ ـ ۲۰۰۸)
فلسطین دهها شاعر و نویسنده ارزشمند، با صدها اثر داشته و دارد، اما «اگر یک تن را برای نمونه بخواهیم انتخاب کنیم که شعرش با نام فلسطین همواره تداعی میشود، محمود درویـش» [۱]، سرشناسترین و تحسینترین شدهِ شاعری که زندگیاش در تبعید و آوارگی و اشغال گذشت است. او از جایگاه و موقعیت ویژهای برخوردار بود و آثارش سندی تاریخی از مقاومت ملتی ستمدیده و رنجور است؛ وی را باید از بنیانگذاران ادبیاتی دانست که «غسان کنفانی»[۲] نامش را «ادبیات مقاومت» نامید. محمود درویش شاعر و روشنفکری خوشقریحه و آفرینشگر بود، که با نبوغ و درک واقعیت و پایبندی به اصول و ارزشهایانسانی، هنرش را با آرمان مردم فلسطین پیوند زد. او با تسلط به زبان و تکنیک، و دریافتی عمیق و تاریخی از زمان خود، وارد عرصهی شعر و ادبیات شد. اشعار وی، آمیزهای از شجاعت، وطنپرستی، رنج، تبعید، رزم، عشق و اندوه هست، و از دل همین تجربههای تلخ، صدایی جهانی برای انسان، خاک و آزادی گردید.
محمود درویش، با آرزوها و رویاهای انسانگرایانهاش، تنها یک شاعر نبود؛ بلکه سخنگوی انسان معاصر در جستجوی کرامت و وطن بود. وطنی که برای او خاک نبود، هویت بود؛ حافظه بود؛ مادر بود؛ و عشق و زایش و همزیستی؛ شاعری که فقط با کلمات، واقعیات را آشکار نمیکرد؛ بلکه آن را خلق میکرد و در شرایط ناسازگار، اشعارش را درجهت بیداری، تحول و برانگیختگی میسرود. او پلی شد، میان زیبایی و فاجعه، و تجسم شاعری که از دل زخمها، گل و شکوفایی میساخت: «من نمایندهی زخمی هستم که چانه نمیزند؛ ضربهی دژخیم آموخت مرا، که با وجود زخمم ره بسپارم؛ ره بسپارم؛ و همچنان ره بسپارم، و پایداری کنم». [۳ ] وی با تخیلات ریشهدار و آزادیخواهانه، و کنشی اصیل، مخاطب همهی قلبهای تپنده و زنده بود و با ذهنیت غنایی در شعر، خواننده را وا میداشت، که آرزوها و رویاهایش را، با اندیشه ببیند. شعر او، شعر جسارت بود؛ با ترکیبی از تغزل و حماسه. سرودههایی سرشار از تـصاویر عاشقانه و طبیعتگرایانه، ناب و پر از خشم و درد و پایداری و تبعید: «فریاد بزن! برای شنیدن شدن خود؛ و فریاد بزن! تا بدانی که هنوز زندهایی؛ و زندگی این زمین امکان پذیراست؛ پس، امیدی برای گفتار ابداع کن! مقصدی، یا سرایی نو آخرین کن! که امیدواری را، تداوم بخشد؛ و آواز بخوان! که شیفتگی، زیبایی آزادی ست».
محمود درویش در سال ۱۹۴۱ در روستای «البروه» به دنیا آمد.[۴] ( بعدها اسراییل آنجا را ویران و اشغال نمود.) سرودن را از مدرسه شروع کرد و در نوزده سالگی ـ ۱۹۶۰ـ اولین دفتر شعرش را به نام «گنجشکهای بیبال» منتشر نمود. او تحت تاثیر شاعران عرب «عبدالوهاب البیاتی»[۵] و «بدر شاکرالسیاب»[۶] قرار گرفت. چندبار به زندان افتاد و سپس، به حزب کمونیست اسراییل پیوست. تنها حزبی که بیش ازهمه، به حقوق مردم فلسطین توجه داشت و محمود درویش در دو روزنامهی وابسته به آن «الاتحاد» و «الجدید» قلم زد. در سال ۱۹۷۰ برای ادامهی تـحصیل به مسکو سفرکرد؛ اما درسش را نیمه تمام رها نمود، به قاهره رفت وبه جنبش فتح پیوست. مدتی عضو کمـیته اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین و رییس اتحادیه نویسندگان فلسطینی بود. همچنین، درآن سالها، بنیانگذار و سردبیر یکی از معتبرترین و مهمترین فصل نامههای ادبــی و مدرن جهان عرب به نام «الکرمل» شد. اشعار و مطالب او ـ خصوصا درکشورهای عربی ـ با ستایش و احترام خوانده میشده است: «به دیگران فکر کن! همین که صبحانهات را میچینی، به دیگران فکر کن! دوری کبوترها را از یاد نبر! همین که به جنگ میروی، به دیگران فکر کن! آنها را، که صلح میخواهند فراموش نکن! همین که قبض آبت را میپردازی، به دیگران فکر کن! همین که به خانهات باز می گردی، به دیگران فکر کن! خسته نشینان را از یاد نبر! همین که می خوابی و ستاره ها را میشماری، به دیگران فکر کن! آنجا کسانی هستند که جایی برای خواب ندارند»! وی با وسعت بخشیدن به فرهنگ و زبان عربی، آن را به رسانهای جهانی برای سخن گفتن از رنج مردم فلسطین بدل کرد. او با آشنایی به فرهنگ و ادب یهودیان و تسلط به زبان عبری، همواره از حقوق مردم اسراییل دفاع و با یهودی ستیزی مخالفت میکرد. «آیا میآزاریم کسی را؟ آیا توهین میکنیم به کشوری؟ اگر حتی از دور، حتی یک بار، به ما نمی، از شادی برسد»؟
محمود درویش در رساندن پیامش، علاوه بر عناصر طبیعی، تاریخی و اجتماعی از اسطورهها و روایات مذهبی نیز کمک گرفته و استفاده میکرد. از جمله در شعری به نام «من یوسفم پدر»، که یوسف را، نماد ملت فلسطین گرفته و اسراییل و ملتهای عرب را، به برادران خود تشبیه کردهست.[۷] «من یوسفم پدر؛ پدر! برادرانم دوستم نمیدارند. پدر! مرا همرا خود نمیخواهند؛ آزارم میدهند، باسنگریزه، و سخن مرا میرانند؛ میخواهند که من بمی رم؛ از خانه بیرونم کردند؛ از کشتزار بیرونم کردند؛ انگورهایم را به زهر آلودند؛ مگر من چه کردهبودم پدر! تو یوسفم نامیدی آنان به چاهم انداختند. ای پدر! آیا من به کسی جفا کردم»؟
نوآوری در فرم شعر، زبان شاعرانه و موسیقایی، ترکیب عشق و سیاست، و تاثیر بر ادبیات عرب و شعر جهان، از ویژگیهای شعر محمود درویش است. شعر او ژرف و چند لایه است. او، بارهایی وزن و قافیه سنتی، به شـعر آزاد عربی، جان تازه ای بخشید و با استفاده از استعارههای پیچیده و تکرار، باعث شد، شعرهایش هم از نظر موسیقی و هم از نظر تصویرسازی برجسته باشند. همچنین، توانسته مضامین عاشقانه را، با درد تبعید و مقاومت درآمیزد و این تلفیق، در ادبیات عربی ـ اگر نگوییم بینظیرـ کم نظیر بود. او شعر مقاومت فلسطین را به رشد و بالندگی رساند. گنجاندن آثار او درکتابهای درسی اسراییل در سال ۲۰۰۰، بحران سیاسی ایجاد کرد که نشان دهنده قدرت فرهنگی شعرهای اوست. شعر او، نوعی مقاومت غیر مسلحانه بود که در برابر روایتهای رسمی و رسانهای می ایستاد و دشواری و رنج مردم فلسطین را برجسته میکرد. اشعاری که به صدای میلیونها مهاجر و آواره در سراسر جهان تبدیل شد و حس همدردی ایجاد می کردهاست. در بهار عربی، کشورهای تونس، مصر و سوریه اشعار او را در تجمعات مردمی میخواندند و به نماد مقاومت فرهنگی تبدیل گردید. بسیاری از سرودههای او به شکل ترانه های عمومی و آوازهای محبوب درآمدهاند. شعرهایی چون: «حاصر، محاصرون» و «با هویت من بنویس»! به شعارهایی سیاسی برای نسلها، تبدیل و به فراتر از مرزهای عربی رفتهاند: «بنویس، من عربم! شماره شناسنامهام پنجاه هزار است؛ هشت فرزند دارم؛ آیا عصبانی میشوی»؟
محمود درویش پس از امضای تفاهمنامه صلح اسلو در ۱۹۹۳ از سازمان فتح کناره گرفت و عرفات را مورد انتقاد قرار داد؛ اما همچنان در کنار جنبش بود و هنگام محاصره محل اقامت او توسط اسراییل، از وی دفاع نمود. «برگهای زیتون» (اوراق الزیتون)، «عاشقی از فلسطین»، «آن چه را میخـواهم ببینم»، «نقاشی دیواری»، «چون شکوفه بادام یادورتر»، «یادداشتهای روزانه اندوه عادی»، «و... «حافظهای برای فراموشی» ازدرخشانترین دفاتر شعر و نثر او هستند. منتقدان، وی را با بزرگان شعرجهان، چون «لورکا»، «پل الوار» و... «ناظم حکمت» مقایسه می کنند. او طی سالها فعالیت خود، جوایز متعددی از جمله «جایزه انجمن بـینالـمللی شـعر عربی»، «جایزه صـلح لنین»، «جایزه ابنسینا»، «جایزه هنرهای حماسی فرانـس» و...«جایزه لوتس» (از انجمن نویسندگان افریقایی ـ آسیایی) را دریافت نمود. مرگ او در پی عمل جراحی قلب در آمریکا، ( در سال ۲۰۰۸ ) موجی از سوک و اندوه در سرزمینهای عربی برانگیخت و جهان شعر و ادبیات، یکی از پرآوازهترین و بزرگترین شاعرانش را از دست داد.
پانویس: ۱ـ «با چراغ و آینه»، دکتر شفیعی کدکنی ۲ـ غسان کنفانی: (۱۹۳۶ ـ ۱۹۷۲) نویسنده و رماننویس پیشرو، روزنامهنگار و متـقکر برجسته سیاسی، صاحب کتابهای «مردانی در آفتاب»، «مردگان»، «مردها و تفنگها» و...«چه برایتان مانده»؛ او از اولین کسانی بود که مفهوم «ادبیات مقاومت» را وارد فرهنگ نوشتاری فلسطینیهاکرد. ۳ ـ کتاب «آخر شب»، ص ۶۸، برگردان «موسی اسوار» انتشارات رادیو تلویزیون سال ۵۸ ۴ـ ناصر خسرو در سفرنامهاش از آن به اسم «بروه» یادکرده است: «به دهی رسیدم که آن را بروه میگفتند. آنجا قبرعیش و شمعون علیهم االسلام را زیارت کردم». ۵ ـ عبدالوهاب البیاتی: (۱۹۲۶ـ ۱۹۹۹) شاعر نوگرا و مدرن عراقی، آرمانگرا و از جهانیترین شعرای عرب، عضو حزب کمونیست عراق و صاحب کتابهای «الحریق»، «سفر الفقر و الثوره» و...«دیوان ملائکه و شیاطین»؛ وی با ناظم حکمت، اکتاویو پاز، نرودا و...مارکز حشر و نشر داشتهاست. ۶ـ بدر شاکر السیاب: (۱۹۲۶ـ ۱۹۶۴) از شاعران مشهور عرب، متولد بغداد، و از پیشاهنگان شعر نو عرب، با اندیشهی چپگرا که به سبب آشناییاش با زبان انگلیسی، توانست با شعر آزاد غرب آشنا و تحولی در شعر سنتی ایجاد کند. وی چندین بار به زندان افتاد ودر زمان دکتر مصدق به ایران گریخت و پس از مدتی ماندگاری به لبنان، و سپس به کویت رفت و در اثر بیماری درگذشت. مهمترین شعرش «سروده باران» است. ۷ـ در روایات مذهبی آمدهاست، یوسف برخلاف برادرانش که افرادی سنگدل و بدطینت بودند، جوانی پاکدل، درستکار و صمیمی بود. به همین سبب، مورد توجه پدرش قرار داشت. این موضوع باعث، نفرت و حسادت برادرانش نسبت به او میشد. در سفری بدون حـضور پدر، یوسف توسط برادرانش به چـاهی انداخته میشود و در بازگشت، به پدرگفته میشود که وی را، گرگی دریده و از بین بردهاست. آنها، برای صحت ادعای خود، پارچهای خونین و دروغین به وی نشان میدهند. آن روز، به طور اتفاقی، کاروانی از صحرا عبور میکردهاست. صاحب کارون، برای به دست آوردن آب، کنار چاه توقف میکند. دلوی به چـاه انداخته و هنگام بالا کشیدن، یوسف باآن خـارج میشود. صاحب کاروان، او را به غلامی همراهش میبرد. پس از سالیان، و طی حوادثی، یوسف به دربار فرعون راه می یابد و «عزیز مصر» می شود. او هنگام خشکسالی و قحطی سرزمین مصر، به برادران وپدرش که درسرزمین دیگری می زیسته و دچار قطحی شده بودند، کمک میکند، و این چنین، آنان را، از مرگ حتمی نجات میدهد. ـ کتاب «شعر مقاومت»، در فلسطین اشغالشده» ترجمه کورش مهربان، تهران، چاپ افق، آبان سال ۱۳۴۹ ـ «عاشقی از فلسطن»، قاسم صنعوی، نشر توس، ۱۳۷۰
منبع: نبرد خلق شماره ۴۹۵، پنجشنبه یک آبان ۱۴۰۴ - ۲۳ اکتبر ۲۰۲۵
|