بحران بی‌آبی تهران: چهره آشکار فروپاشی مدیریتی جمهوری اسلامی 

اسد طاهری

تهران، پایتختی که روزی نماد تمرکز قدرت و ثروت در ایران بود، امروز به شهری بدل شده که ساکنانش در صف آب می‌ایستند. بی‌آبی تهران نه صرفاً نتیجه تغییرات اقلیمی، بلکه نشانه‌ی فروپاشی ساختار مدیریتی جمهوری اسلامی است؛ نظامی که با منطق رانت، فساد و نئولیبرالیسم بومی‌ شده، منابع حیاتی کشور را به مرز نابودی کشانده است.

مسعود پزشکیان، رییس‌جمهور خامنه‌ای، گفته است: « اگر تا آذرماه باران نبارد، ناچار به جیره‌بندی آب خواهیم بود و در صورت تداوم خشکسالی باید تهران را تخلیه کنیم.» (دنیای اقتصاد ۱۵ آبان)

هرچند تا امروز فرمان رسمی کامل برای تخلیه صادر نشده، اما خود «امکان تخلیه» از زبان این مقام ارشد نشان‌دهنده بحران ساختاری است که نه فقط معلول کمبود باران، بلکه به‌خاطر سیاست‌گذاری، نابرابری و مدیریت ناکارآمد است.

در چهار دهه گذشته، جمهوری اسلامی هیچ برنامه‌ای برای مدیریت پایدار آب نداشته است. ساخت‌وساز بی‌رویه، گسترش بی‌ضابطه‌ی شهر و سدسازی فله‌ای و بدون ارزیابی زیست‌محیطی، اکوسیستم طبیعی پیرامون تهران را نابود کرد.

سدهای لار، لتیان و طالقان که زمانی منابع اصلی آب پایتخت بودند، اکنون به دلیل خشکسالی، تبخیر بالا و رسوب‌گذاری شدید، ظرفیت واقعی خود را از دست داده‌اند. در حالیکه کارشناسان از دهه ۱۳۸۰ نسبت به بحران هشدار می‌دادند، مدیران حکومتی درگیر قراردادهای میلیاردی سدسازی و پروژه‌های نمایشی سپاه پاسداران بودند.

محمد ارشدی، عضو شورای راهبردی «اندیشکده تدبیر آب ایران»، در گفت‌وگو با وبگاه حکومتی «خبرآنلاین» تصریح کرد: «آنچه امروز به‌عنوان بحران آب مشاهده می‌کنیم، حاصل مسیر طولانی تصمیمات، سیاستها و مداخلات انسانی است و نه یک اتفاق ناگهانی.» او یادآوری کرد که «وضعیت فعلی نتیجه مجموعه نیروهایی است که در گذر زمان شکل گرفته و اکنون به‌صورت عینی در برابر چشم ما قرار دارد:. (اکوایران، ۲۲ آبان)

برداشت بی‌رویه از سفره‌های زیرزمینی، نشست زمین در جنوب و شرق تهران را تا بیش از ۳۰ سانتی‌متر در سال رسانده است؛ پدیده‌ای که غیرقابل بازگشت است. از سوی دیگر، سیاستهای توسعه‌ی نولیبرالی (فروش اراضی، برج‌سازی و تمرکز سرمایه در پایتخت) باعث شده که جمعیت تهران از ظرفیت اکولوژیک آن چندین برابر بیشتر شود. نتیجه، فرسایش همزمان خاک، هوا و آب است و مردمی که میان آلودگی، بی‌آبی و گرانی گرفتار آمده‌اند.

حکومت همچون همیشه فرافکنی و انکار میکند، به‌جای پذیرش مسئولیت، بحران را به گردن «معصیت و اسراف مردم» می‌اندازد و به هشدارها با وعده «انتقال آب از شمال» یا «دعا برای باران» پاسخ می دهد. در واقع، جمهوری اسلامی بحران آب را نه مسئله‌ای ملی، بلکه تهدیدی امنیتی می‌بیند و با سانسور و سرکوب کارشناسان محیط زیست (مانند فعالان زندانی موسسه‌ی حیات وحش میراث پارسیان) مانع واشکافی بحران و گفتگو در باره علتها و راه‌حلها شده است.

 

آب، کالا، نابرابری

بحران آب در تهران پدیده‌ای صرفاً اقلیمی نیست، بلکه محصول مستقیم نظام تولید و انباشت سرمایه در بستر یک دولت طبقاتی است. جمهوری اسلامی در ظاهر با شعار عدالت و معنویت بر سر کار آمد، اما در عمل ساختاری بنا کرد که از منطق سرمایه‌داری وابسته، رانت‌محور و غارتگر تبعیت می‌کند. در این ساختار، طبیعت به کالایی سودآور و انسان به ابزاری مصرف‌گر تبدیل شد. بی‌آبی تهران، یکی از چهره‌های آشکار این تضاد است: تضاد میان ارزش مبادله و حق حیات.

به قول مارکس سرمایه‌داری برای بقای خود ناچار است مرزهای طبیعت را در هم بشکند، زیرا هدف آن نه تأمین نیاز انسانی بلکه انباشت بی‌پایان سرمایه است.در تهران این منطق به‌وضوح دیده می‌شود: توسعه‌ی بی‌رویه‌ی برج‌سازی، مراکز تجاری و صنایع مصرف‌بر بدون توجه به ظرفیت اکولوژیک، نابودی باغات شهری و زمینهای نفوذپذیر آب به نفع سوداگری زمین، و خصوصی‌سازی خدمات عمومی از جمله آب و فاضلاب.

بدین‌سان، آب از حق انسانی به کالا تبدیل شد؛ کالایی که در آن هر چه قدرت اقتصادی و سیاسی بیشتر، دسترسی نیز گسترده‌تر است. جمهوری اسلامی نه نماینده‌ی مردم، بلکه نماینده‌ی بلوک قدرت اقتصادی ـ نظامی است که از پیوند روحانیت، سپاه و بورژوازی جدید شهری پدید آمده است.

حاکمیت، مدیریت منابع طبیعی را به بخشی از انباشت سرمایه تبدیل کرده: قراردادهای سدسازی و انتقال آب به شرکتهای وابسته به سپاه واگذار شده، تخصیص آب به صنایع فولاد و پتروشیمی در مناطق خشک کشور با هدف صادرات و ارزآوری برای دولت، بر نیاز مردم پیشی گرفته و سیاستهای نولیبرالی با حذف یارانه‌ها و کالایی‌سازی خدمات، فشار را بر طبقات پایین چند برابر کرده است. 

بی‌آبی در تهران بازتابی از همان نابرابری طبقاتی ساختاری است که در همه عرصه‌ها وجود دارد، در شمال شهر، برجهای لوکس با استخر و فضای سبز آبیاری‌شده، اما در جنوب شهر مردمی که آب لوله‌کشی‌شان غیرقابل شرب است. این شکاف، فقط اقتصادی نیست، بلکه تفاوت در امکان زیستن است.

بحران محیط‌زیستی بخشی از «بحران عمومی سرمایه‌داری» می‌باشد. نابودی طبیعت و استثمار نیروی کار دو چهره از یک روند واحدند: هر دو در خدمت انباشت سرمایه‌اند. در تهران، فروپاشی منابع آب و فرسایش زمین به همان اندازه سیاسی است که فقر، بیکاری یا سرکوب سیاسی.

بنابراین، مبارزه برای آب، مبارزه‌ای صرفاً زیست‌محیطی نیست؛ بلکه شکل نوینی از مبارزه‌ی طبقاتی است. آب در این معنا، نماد حیات جمعی و مقاومت در برابر کالایی‌سازی زندگی است.

جمهوری اسلامی توان مدیریت «ابزار تولید حیاتی» یعنی آب را ندارد. بحران آب در واقع بحران تداوم حیات اجتماعی در چارچوب این حکومت است. بی‌آبی نه حادثه طبیعی، بلکه نتیجه انباشت فاسد، مدیریت طبقاتی و ناتوانی تاریخی است.

پیام «خروج از تهران» بدون آن‌که حکومت مسئولیت بپذیرد، نوعی فرار از پاسخگویی ساختاری است. وقتی یک حکومت نمی‌تواند آب پایتخت خود را تأمین کند، آن حکومت در مرحله فروپاشی است.

 

منبع: نبرد خلق شماره ۴۹۶، شنبه یک آذر ۱۴۰۴ - ۲۲ نوامبر ۲۰۲۵

 

 https://t.me/nabard_khalgh

بازگشت به صفحه اول