فراسوی خبر... پنجشنبه ۳ خرداد

سوختن کارت خامنه ای در جنگلهای ورزقان

منصور امان

اگرچه آخوند ابراهیم رئیسی در صحنه سیاسی ج.ا بیشتر نقش سیاهی لشکر را ایفا می کرد تا بازیگر اصلی، اما مرگ او بدون تاثیر بر مجموعه سناریو نیست؛ امری که بیشتر از آنکه به وزن خود او مربوط باشد، به رُلی که کارگردان برایش نوشته بود برمی گردد.

آخوند رئیسی نماد پایان قطعی یک دوره در حیات رژیم ولایت فقیه است؛ دوره ای که دو جناح اصلی «اُصولگرا» و «اصلاح طلب»، به گونه مُشترک نیروی توازُن بین قُدرت حاکم و جامعه به حساب می آمدند. خیزش دی ماه ۹۶ نُقطه پایانی بر این صورت بندی گذاشت و با شکل دادن به یک آرایش جدید، جامعه را به مثابه یک قُطب مُستقل، در کشاکش - تا آن زمان - انحصاری «بالا» وارد میدان کرد. با اضافه شدن این مُعادله، صورت مساله نیز به ناگُزیر تغییر کرد، «اصلاح طلبان» نقش خود به عُنوان نیروی مهار جامعه را از دست دادند و در عمل بدون کارکرد و سودمندی برای سیستم شدند.

حاکمیت برای تعادل بخشیدن به خود در شرایط جدید، به عقب نشینی خارجی مُتوسل شد و یک دسته بندی «اُصولگرا» را مامور آن ساخت که وظیفه داشت در سیاست خارجی به عنوان بدل «نیروی میانه»، فشار از زاویه طرفهای خارجی را کم کند و فضای تنفُس برای «نظام» بیافریند. دولت آخوند حسن روحانی و «برجام» محصول این سیاست بود که در حقیقت ویژگیهای یک دوره انتقالی را بازتاب می داد.  

شکست «برجام» از یکسو و خیزش آبان ۹۸ از سوی دیگر، تضادهای درون باند حاکم را شُعله ور ساخت و مساله تمرکُز قُدرت برای حفظ ثبات را این بار در شکل دیگری برای آن مطرح کرد. استراتژی یکدست سازی از دل این ترکیب سیاسی – اجتماعی زاده شد و برعکس نمای بیرونی آن که تاکتیکهای تهاجمی اش وانمود می کند، عمیقا تدافُعی است و ضعف سیستم را تئوریزه می کند.

گویاترین شاهد این ضعف، انتخاب آخوند رئیسی به عُنوان محور استراتژی یکدست سازی است؛ آخوند دون مایه ای که فاقد هر گونه پیشینه و تجربه کار سیاسی و اجرایی بود و تنها استعدادش در فرمانبری محض از حاکم وقت خُلاصه می شد. آخوند رئیسی در تمام طول دوره خدمت برای اربابانش، ابزار مُفید و ارزانی به شمار می آمد که فرومایگی شخصی و سیاسی اش او را برای کثیف ترین وظایف در دستگاه قضایی در اختیار می گذاشت. قرار گرفتن او در نقش سُتون فقرات استراتژی خُروج سیستم، تنها می توانست یک کُمدی باشد؛ ژانری که فقط حرکات و گفته های نقش اول اش بدان مُهر تایید نزد. 

با مرگ او، فقط هزینه سیاسی کلانی که آخوند خامنه ای و همدستانش برای مُهندسی یکدست سازی پرداخت کرده اند بر باد نرفته بلکه، برای تضادهای جدیدی که این سیاست در دستگاه حاکم خلق کرده، نیز فُرصت به سطح آمدن پیدا شده است. این شکافها همانگونه که پیرامون مساله جانشینی آخوند رئیسی نمود پیدا خواهد کرد، گرد جانشینی آخوند خامنه ای نیز خود را به نمایش خواهد گذاشت.         

اما این تنها چالشی نیست که «نظام» با آن چشم در چشم می شود. سوختن کارت خامنه ای در جنگلهای ورزقان در بدترین زمان مُمکن روی داده است. حاکمیت ناچار است وارد یک میدان زورآزمایی با جامعه شود که تنها دو ماه و اندی پیش، دو بار به گونه مُفتضحانه ای در آن شکست خورده و هر بار اندکی بیشتر زیر پای خود را خالی کرده است. تحریم سراسری نمایش انتخابات مجلس در اسفند و اُردیبهشت، چشم انداز روشنی از انتخابات نمایشی ریاست جمهوری در پنجاه روز تصویر نمی کند. حاکمیت مجبور است برای حفظ ثبات خود، ثباتش را به قُمار بگذارد و انتخابات ماه های گذشته نشان داده که برگ برنده نزد او نیست.

 

 

بازگشت به صفحه نخست