سیاست افزایش جمعیت و بَردِه کردن زنان

 

شهره صابری

 

"به خاطر ترس از نداشتن روزی، فرزندانتان را نکشید و ما شما و آنها را روزی می دهیم!"

این آیه ی شریفه! از سوی سید مجتبی ثمره هاشمی دستیار ارشد احمدی نژاد بیان شد. او در ادامه گفت:"این که ما به بهانه ی بهداشت و آموزش از افزایش جمعیت جلوگیری کنیم، منطق دینی ندارد. بنابراین هر کس که متولد می شود می تواند منشا خدمت و برکت باشد."

در ادامه ی تصمیم ولی فقیه برای طراحی سیاست افزایش جمعیت، گفته هایی از این دست  که "جمعیت قدرت می آورد" توسط محمود احمدی نژاد عنوان شد. این نظریه را می توان چکیده ی تمام عیار منافع خفته در سیاست افزایش جمعیت دانست .

گفته ی محمود احمدی نژاد و دستیار ارشدش نشان می دهد که آنها به استدلالهای مبتنی بر منطق مخالفان خود بی تفاوت بوده و نیازی به رد استدلالهای مدافعان کنترل جمعیت نمی بینند. کارگزاران حکومت نگرانیهای ناشی از پایین آمدن سطح کرامت زندگی انسانی را به هیچ گرفته و تامین معاش انسان را وابسته به قدرتی فراسوی قدرت خود می دانند! شیوه ی پیش گرفته شده برای اثبات نیاز ایران به افزایش جمعیت نشان می دهد که این افراد خود را مواجهه با مردمی می بینند که نیاز به هیچ گونه چالش با آنها برای پیشرفت سیاستهای سرشار از منفعت خود نمی یابند. در واقع سَردمداران حکومتهایی که خود را مقابل افرادی غیر متشکل بیابند نیازی به بیان متقاعد کننده احساس نمی کنند. خرافه قدرتهای فرادست و یا ارعاب برای متقاعد کردن مردم، برای آنها کافی است.

 

با توجه به خفیف بودن تضاد طبقاتی در ایران به دلیل شیوه ی مالکیت ابزار تولید و وجود بازمانده های استبداد آسیایی و همچنین وجود منابعی عظیم برای شکل گیری قدرتی مجزا از حمایتهای مردمی و دارای قدرت سرکوبگری شدید، شرایط عینی برای چیرگی تام حاکمیت را آماده کرده است . به ویژه روحیه مردم ایران که احساس مفید نبودن و زائد بودن در ذهن آنها نقش بسته، بستر مساعدی برای حاکمیت غیر پاسخگو مهیا کرده است. در واقع عدم درک تضاد طبقاتی توسط مردم و به طور کلی شرق، از متشکل شدن افراد مبتنی بر منافع مشترک به هر نحو مثلا در اتحادیه های کارگری یا در احزاب و سازمانها و... جلوگیری می کند و افرادی را می سازد که به راحتی توسط حکومتهای تمامیت خواه بلعیده می شوند. رژیم تمامیت خواه ایران برای پیشروی در مسیر تسلط و جنگ طلبیهای خود به دسته ی بزرگی از جمعیت اضافی نیاز دارد که بتواند در مسیر اِعمال چیرگی و سلطه ی تمام عیار خود آنها را به کار گرفته و به مثابه گوشت دَم توپ قربانی کند.

با توجه به استدلالهای علمی مبتنی بر پایین آمدن سطح کرامت زندگی انسانی همراه با افزایش جمعیت، دلیل دیگری غیر از قدرتی که حاکمیت آن را با از بین بردن و کشتار دسته ی بزرگی از جمعیت بدست می آورد نمی ماند. حکومت باید تاب تلفات عظیم به منظور اعمال چیرگی تام  را داشته باشد. اما در این میان یعنی در مسیر افزایش جمعیت و سلطه گری حکومت، ناجیان اصلی زنان هستند. حکومت در هماهنگی با این اقدام تلاش بسیار به منظور خارج کردن زنان از چرخه ی تولید صنعتی و تبدیل آنها به بردگان خدمتگزار خصوصی خانواده، و به بیان بهتر و دقیق تر، خدمتگزاران اصلی طبقه ی حاکم کرده است. برای همین منظور است که روز به روز تبعیض جنسیتی در حوزه های مختلف زندگی اجتماعی گسترش می یابد و برای مثال امسال در 77 رشته ی دانشگاهی برای زنان جایی در نظر گرفته نشده است. خارج کردن زنان از صنعت نوین و آموزش دانشگاهی در هماهنگی کامل با افزایش جمعیت است.

 

در سیستم اقتصادی سرمایه داری زنان بین دو موردِ شرکت در تولید اجتماعی و یا خدمت در خانه به منظور به عهده گرفتن تربیت فرزندان به ابویت شوهران خود باید یکی را انتخاب کنند، چرا که جامعه مسئولیتی در قبال پرورش فرزندان آنها به عهده نمی گیرد. بعد از گذر اعصار تیره ی توحش و بربریت و رسیدن به مرحله ی بالای بربریت یعنی تمدن آنچه راه زنان را به سوی تولید اجتماعی باز کرد انقلاب صنعتی و روشها و ابزار های نوین تولید بود. اما زنان در سیستم سرمایه داری باید یکی از آن دو موردی که در بالا به آن اشاره شد را انتخاب کنند. در نتیجه در جامعه ای با سیستم اقتصادی سرمایه داری، پرورش فرزندان زیاد با خانه نشینی و انقیاد و پسرفت زنان به سوی بردگی برابر است. به گفته ی انگلس:" نابرابری (جنسیتی) معلول سرکوب اقتصادی زنان است." زنان به علت به عهده گرفتن کار خانگی در دوران توحش (کار خانگی در دوران توحش اجتماعاً ضروری و یک صنعت تلقی می شد) و اشتغال به امور مربوط به تربیت فرزند و کار خانگی در گذار به مرحله ی تولید کشاورزی، از تهیه ی ابزار تولیدی متناسب با توان خود بازماندند.از آن جا که انسان موجودی طبیعت ستیز است تنها با رویارویی مستقیم با معضلات مربوط به امرار معاش خود می تواند ابزار رفع آنها را بسازد. در نهایت این امر باعث بردگی زنان و سلطه ی جنس مذکر بر مونث شد. همراه با قدرت اقتصادی، مردان توانستند اسباب سلطه بر زنان را فراهم کرده و با انقیاد آنان و به بردگی کشیدن زنان، ابویت فرزندان (ترجیحاً مذکر) برای انتقال اموال خود به آنها را بدست بیاورند. در اغلب موارد تملک تعداد بیشتری از زنان توسط مردان مایه ی تفاخر و رقابت مردان با یکدیگر بود. همچنین مهمترین عامل در تداوم تضاد طبقاتی توارث فرزندان مذکر از پدربوده است. اما در این میان با توجه به جهان شمولی نظام سرمایه داری، ورود زنان به عرصه ی تولید اجتماعی و در نهایت رهایی آنان با وقوع انقلاب سوسیالیستی به یک ضرورت تبدیل شده است. طبقات ستم دیده ی ایران که مانند طبقات مسلط دارایی چندانی برای انتقال به فرزندان خود ندارند و با توجه به فشارهای اقتصادی ناشی از سیستم اقتصادی موجود، زنان با وجود اقداماتی که به منظور خانه نشین و خارج کردن آنها از چرخه ی تولید اجتماعی و صنعتی اعمال می شود، تمایلی به خانه نشینی نخواهند داشت. هر زن آگاه ایرانی که به سرنوشت خود بیندیشد و برای مداخله کامل در حیات اجتماعی تلاش کند، به نظریه کنترل جمعیت گرایش پیدا می کند و مردمی که حرکت در مسیر رهایی را آغاز کرده اند سیاستهای منفعت طلبانه ی حاکمیت برای چیرگی تام  را به شکست خواهند کشاند.