سرمقاله .....

 

همه باهم، به سوی رهیافت نیویورک!

 

منصور امان

 

تلاش برای یافتن راه برون رفت از گردابی که "نظام" در آن فرو رفته، در میان رهبران و پایوران آن شدت بیشتری یافته است. مجموعه ای از فاکتورهای داخلی و خارجی که با حدت و قُدرت در حال به پایین کشیدن رژیم جمهوری اسلامی است، مفهوم چاره جویی را برای باند حاکم و رُقبای آن به مساله عریان بقا گُسترش داده و پیرو آن، اختلاف آنها بر سر چگونگی راه حل نیز ماهیت یک نبرد اجتناب ناپذیر به خود گرفته است. از این زاویه می توان به خوبی مُشاهده کرد که چگونه به مُوازات تشدید بُحران اقتصادی و افزایش فشارهای بین المللی و منطقه ای، بُحران سیاسی در ساختارهای نظام جمهوری اسلامی شدت می گیرد و تضادها و ناهمگونیهای باندها و فراکسیونهای تشکیل دهنده آن، ژرفش می یابد.

 

سازش در پهنه خارجی، تنها راه فرار

مساله مرکزی و مُشترک در رهیافت تمام دسته بندیهای درونی رژیم ولایت فقیه، از طیف ولایت تا باند کارگُزاران و از اُصولگرایان تا اصلاح طلبان، چیرگی بر بُحران از فراز سر جامعه و بدون امتیاز دادن به آن است. از این رو به هیچ وجه تصادُفی نیست که سیاست خارجی و رابطه با آمریکا جایگاه نخُست در فهرست راه حلهای آنها را دارد. رهبران و پایوران جمهوری اسلامی همانگونه که سیاست بُحران زایی و تخریب مُناسبات با جهان پیرامون را بدون به حساب آوردن پیامدهای آن برای جامعه، نیازها و انتظارات آن پیش برده اند، اکنون نیز در سودای پیمودن مسیر معکوس بدون دخالتگری آن و به اُمید برکنار ماندن نیروهای اجتماعی بسر می برند.

برخلاف عقب کشیدن هر چند جُزیی در برابر جامعه که مانند گُلوله بهمن عمل می کند، مُعامله با خارجیها می تواند یک قُمار حساب شده با ریسک پایین باشد. "می تواند" یعنی هنگامی که موضوع داد و ستد تنها به پروژه اتُمی "نظام" محدود شود و با نوشیدن یک "جام زهر" اینجا و دادن چند تلفات "خودی" آنجا، فُرجه ای گرفته شده و پروسه پایین کشیده شدن فتیله بُحران آغاز گردد. به طبع، پاسُخ به این سووال که کُدام فراکسیون، باند یا محفلی باید جام را سرکشد، بستگی مُطلق به آن خواهد داشت که چه کسی نخُست ابتکار مُذاکره در این باره را به دست می گیرد و چه کسی آن را پیش می برد.

بدیهی است که در چنین کسب و کار پُر خرجی، هر باند یا فراکسیونی مایل است، سر رقیب خود را در سینی بگذارد و هزینه ی چرخش مسیر کند. چه، بالا بردن پرچم سفید از جانب هرکس، به معنای سُقوط بی توقُف وی در هیرارشی قُدرت خواهد بود. شانه هیچیک از جناحها و باندها تاب کشیدن بار مسوولیت شکست پروژه پُرهزینه اتُمی را ندارد و با آن به زیر خواهد رفت. بدون مشروعیت اجتماعی، وزن سیاسی آنها تنها با میزان اتوریته ای که زیر "خیمه نظام" دارند، تعیین می شود و تا آنجا که به باند حاکم مربوط می شود، دستکم پس از خیزشهای اجتماعی 88 و شکست سهمگین پروژه یکدست سازی، هیچ کُدام از اعضای آن نمی تواند مُدعی هژمونی بر بقیه باشد.

 

نیویورک، جایی که رهیافت به اجرا گذاشته شد

بُحران داخلی "نظام" و مُحاسباتی که گرد آن انجام می شود، در نیویورک و بر تریبون جهانی نشست مجمع عُمومی سازمان ملل، بازتاب بیرونی یافت. شهر آمریکایی، به تخت نیشتر زدن به انگاشتهایی تبدیل گردید که زیر پوست تب دار "نظام"، مُتورم گردیده است.

آقای احمدی نژاد، پادوی نافرمان ولی فقیه، در نیویورک با صراحتی بی پیشینه بر جایگاه سُخنگوی رهیافت دلبری از آمریکا تکیه زد و پیگیرانه از طریق رسانه ها و کسانی که با او دیدار می کردند، به فرستادن پیامهای یکجانبه به کاخ سفید پرداخت. آقای احمدی نژاد در یک کُنفرانس خبری تاکید کرد که "با وجود استفاده آمریکا از تحریم برای انتقام گرفتن از مردُم ایران"، دولت او حاضر به مُذاکره با آمریکا است. وی پیشتر نیز در یک نشست دیگر گفته بود:"به اعتقاد من امکان تداوم این شرایط بین آمریکا و ایران وجود ندارد و باید این وضعیت سریع تر بهبود یابد."

او در یک گُفت وگوی تلویزیونی پس از آن که خط رسمی "نظام" در مورد فیلم جنجال برانگیز "بیگُناهی مسُلمانان" که آن را توطیه آمریکا معرفی می کند را رد کرد، از مُخاطبانش پُرسیده بود: "چرا توان خود را صرف تعامل با یکدیگر نکنیم؟"

سُخنگوی فراکسیون نظامی - امنیتی دولت اما فقط به فرستادن علامتهای آشتی جویانه اکتفا نکرد، او روی این خط، پیشنهادهای مُشخصی نیز ارایه کرد. آقای احمدی نژاد از آمادگی برای توقُف غنی سازی 20 درصدی خبر داد. او همچنین آمریکا را به گُفت وگوی مُستقیم بر سر پرونده هسته ای دعوت کرد و سرآخر نیز برای گفت و گو پیرامون "ثبات دادن وضعیت در افغانستان" خود را عرضه نمود.

در مُقایسه با فرار رییس جمهوری قبلی مُلاها، حُجت الاسلام خاتمی، به توالتهای سازمان ملل از ترس عُبور از خط قرمز "نظام"، تلاش سخت و روباز آقای احمدی نژاد در نیویورک برای گُشودن یک کانال به سمت واشنگتن و جوش دادن مُعامله، یک تابو شکنی جسورانه به نظر می آید. واقعیت اما این است که او به این جسارت فقط زمانی می تواند دست یافته باشد که مُطمین باشد، رُقبای او نیز در عمل برای مرزهایی که ترسیم شده، اعتباری قایل نیستند.

تاریخ کشمکش باندهای تشکیل دهنده جمهوری اسلامی، تاریخ رقابت بر سر بندوبستهای جُداگانه آنها با طرفهای خارجی است. ماجرای "قرارداد الجزایر" و مُعامله با جمهوریخواهان به رهبری ریگان یا رُسوایی "کیک و کُلت" فقط مشهورترین سرخطهای این تاریخ است. آقای میرحسین موسوی، در استعفانامه خود از پُست نخُست وزیری در سال 67 که متن آن سالها بعد افشا گردید، شکایت می کند:"آقای لاریجانی در جایی می گوید، از پنج کانال با آمریکا تماس گرفته می شود و بنده به عنوان رییس هیات وزیران از این کانالها اطلاعی ندارم."

در سال 1383، به همین گونه آقای احمدی نژاد با نگاه به مُذاکرات آقایان لاریجانی (دبیر وقت شورای امنیت ملی ) و خاویر سولانا از تریبون نماز جُمعه شکایت کرد:"عده ای سرخود می روند و می گویند که می خواهند مذاکره کنند و دشمنان نیز چون در بن بست قرار گرفته اند، از آنها استقبال می کنند و می خواهند دستاویزی برای خروج از بن بست پیدا کنند."

 

واکُنشهای بی تناسُب

عشوه گری بی مهابای نماینده فراکسیون نظامی – امنیتی دولت، در عمل چندان برای جلب نظر مُخاطب آمریکایی و ترتیب دادن مُلاقات در پستو با وی، کافی و لازم نبود. او بیشتر هنگامی به حساب می آید که در نقش شخصیت منفی داستان بُحران، نفرت پراکنی می کند و خرج لازم برای افزایش بار درگیری را فراهم می آورد. کسانی که آقای احمدی نژاد به آستین کُت شان چنگ می اندازد، تردید دارند که او شخصیت موثری در روند تصمیم سازیهای جمهوری اسلامی باشد.

بر این ارزیابی بیش از همه رُقبای او که با دقت و حساسیت تحرُک هماورد خویش در سیاست خارجی را زیر نظر دارند، آگاهند و هم از این رو واکُنش هیستریک آنها به مانُور رسانه ای آقای احمدی نژاد، بی تناسُب و شگفت آور می نماید. به لحاظ تاکتیکی، صف آرایی در برابر آقای احمدی نژاد همزمان با قرار داشتن وی زیر نور پروژکتور رسانه های خارجی، به زیان آنها عمل می کرد، زیرا نه تنها جریان داشتن یک جنگ قُدرت شدید در ساختار رژیم جمهوری اسلامی را تایید می کرد، بلکه با کشاندن درگیری به تریبون نشست مجمع عُمومی سازمان ملل، فاصله ای که "نظام" از ثبات سیاسی دارد را نیز متراژ می زد.

 

حدس اینکه اقدام آنها ارسال کننده چه پیامی برای محافل بین المللی است، برای آقای خامنه ای، شُرکا و همدستان نمی توانست چندان دُشوار باشد. با این وجود، آنها ابتدا از طریق ابزارهای سیاسی معمول و این بار به وسیله نامه اعتراضی 26 نماینده مجلس و موضعگیریهای شماری از پایوران نظامی و سیاسی علیه سُخنان آقای احمدی نژاد در نیویورک دست به کار شدند.

اندکی بعد و چنان که گویی این سطح از برخورد، بازتاب لازم را در میان مُخاطبان خارجی آقای احمدی نژاد نداشته، اقدام پُلیسی نیز برای نشان دادن عضُله در دستور کار گُنجانده شد. دستگیری یکی از نزدیکان آقای احمدی نژاد و رییس خبرگُزاری رسمی جمهوری اسلامی، آقای جوانفکر، و افکندن وی به زندان، پیام روشنی داشت؛ حرف اصلی در جمهوری اسلامی را کسی غیر از آقای احمدی نژاد به زبان می آورد، همان که سر نخ ایستادن یا اُفتادن عروسکهای خیمه شب بازی را در دست دارد.

وسواسی که رُقبای فراکسیون نظامی - امنیتی دولت در شیوه نمایشی دستگیری آقای جوانفکر به کار بردند، نشان می دهد که آنها به شدت هراس داشتند که مفهوم اقدام شان به دُرُستی درک نشود. از این رو، مقام رسمی بخت برگشته می بایست شاهد هُجوم چند تیم امنیتی مُجهز به بُلندگو و ماشینهای اسکورت برای بازداشت جنجالی خود باشد.

 

مفهوم درگیری بر تریبون نیویورک

واکُنش سراسیمه و غیرعادی آقای خامنه ای و مجموعه فقط می تواند زیر حساسیت و مرکزیتی که سیاست خارجی در رهیافتهای رژیم ولایت فقیه یافته، خط تاکید بکشد. با نگاه به این واقعیت، آنها ریسک جدی نگرفتن سوگُلی پیشین "آقا" را به جان نمی خرند و ترجیح می دهند، مگسی که بر پیشانی "نظام" نشسته را با گُرز آهنی بکوبند تا این که اجازه دهند جلب توجه کند.

این تصمیم، همزمان بیانگر توازُن قوای موجود در دستگاه قُدرت نیز هست. به این معنا که هرگاه فراکسیونهای نظامی و امنیتی باند ولایت قادر به کُنترُل فراکسیون همتای خود در دولت بودند، برای مهار آن نیازی به بالا زدن پرده اندرونی "نظام" برای "دُشمنان" و نشان دادن شدت اختلافهای خود نداشتند. آنها با این حرکت اعتراف کردند که ابزارهای لازم (قانونی یا غیرقانونی) برای اعمال هژمونی بر آن را ندارند و باند فرو پاشیده ولایت در موقعیتی نیست که بتواند از برنامه مُنسجمی برای حل و فصل "جریان انحرافی" برخوردار باشد.

کشمکش در نیویورک همچنین نشان داد که جدال "خودی" ها، گرد رقابت بر سر جلب نظر طرفهای خارجی و در راس آنها، آمریکا به آستانه حساسی رسیده است. هراس تمام دسته بندیهای درونی "نظام" از خیزشهای اجتماعی علیه استبداد سیاسی همراه شده با بی کفایتی و کوته بینی و هراس از شورش گُرسنگان در همان حال که آنها را به یکدیگر نزدیک می سازد، در بهره گیری از منافع غلبه بر جامعه، از هم دور و به رویارویی می کشاند.

 

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق