شرایط دوگانگی قدرت و ضرورت آگاهی طبقاتی

 

شهره صابری

 

"قدرت دوگانه از شرایط مشخص بحرانهای اجتماعی است... حاکمیت دوگانه مستلزم تقسیم قدرت به دو نیم متساوی یا مستلزم تعادل صوری نیروها نیست، بلکه چنین تعادلی را نفی هم می کند. قدرت دوگانه نه یک واقعیت قانونی بلکه یک واقعیت انقلابی است." (لئون تروتسکی)

 

درست است که انقلاب طلیعه ی پیروزی اراده ی بخشی از جمعیت بر بخش دیگر است، اما این پیروزی یکباره و برق آسا نیست. تاکید بیش از حد بر اراده منجر به آوانتوریسم انقلابی می شود که سبب به وجود آمدن شورشهای بی موقع، سرکوبهای خونین و در نیجه مستحکم تر شدن دژ استبداد می شود.

در هر پیکار سیاسی که آمیخته با مبارزه طبقاتی است، همراه با تاکید بر اراده ی طبقه ی محکوم باید به پختگی این طبقه و عوامل ساختاری توجه داشت. بحرانهای اجتماعی باعث چند پارگی روبنای سیاسی می شود. به گفته ی تروتسکی چند پارگی و عدم تمرکز قدرت سیاسی مستلزم تقسیم قدرت به دو نیم متساوی یا مستلزم تعادل صوری نیروها نیست، بلکه  از نشانه های برهم خوردن تعادل نیروهاست و یک واقعیت انقلابی است. اینجاست که منافع طبقات و گروهها با یکدیگر برخورد می کند و هر یک با تمام قوا می کوشند که قواعد اقتصادی و سیاسی خود که منافع مادی پشت آن پنهان است را به طبقه یا گروه دیگر بقبولاند. در روند انقلاب باید به تناسب نیروهای طبقات یا گروههای متخاصم، ابزار نبرد، قدرت سرکوبگری طبقه ی حاکم، میزان توانایی طبقه ی محکوم در اعمال خشونت و سلطه، رابطه ی نهادهای مدنی با طبقه ی حاکم، تاثیرات پیروزیهای دیگر انقلابها و اعتراضات در بقیه ی نقاط جهان و پختگی و آگاهی طبقه ی محکوم توجه داشت. هدف از نوشتن این پیش درآمد بررسی پدیده ی بسیار مهم و نوظهور شکاف در روبنای سیاسی و از بین رفتن تمرکز سیاسی در طبقه ی حاکم بر ایران است.

 

اولین نمودهای شکاف در روبنای سیاسی ایران اندکی قبل از انتخابات سال 1388 عیان شد. این انتخابات موج عظیمی از شورشهای اجتماعی و سرکوب را به دنبال داشت. تناقضهای داخلی طبقه ی حاکم بر ایران از زمانی عیان شد که در تبلیغات تلویزیونی کاندیداهای انتخاباتی طوفانی از انتقادات و فحاشیها رد و بدل شد. وقایع بعد از آن نیز تقریبا بر خوانندگان معلوم است. آنچه در اینجا دارای اهمیت است بررسی وقایع کلیدی برای آشکار شدن خصلت این شورشها و تناقضات است.

 

بی شک عیان شدن تناقضات درون طبقه ی حاکم از نشانه های فروپاشی روبنای سیاسی است. اما اولین موضوعی که به نظر من اهمیت دارد این است که قدرتهای منشعب شده از یکدیگر در ایران پایگاه اجتماعی مشترکی دارند که این دوگانگی به خودی خود نمی تواند عامل فروپاشی نظام حاکم باشد و تنها به عنوان یک کاتالیز عمل می کند. مکانیسم انقلاب عبارتست از انتقال قدرت از طبقه ای به طبقه ی دیگر. از آنجا که سیاست چکیده ی منافع طبقاتی است، پس در آستانه ی انقلاب طبقه ی انقلابی باید موضع مشخص و قهر آمیزی نسبت به طبقه ی حاکم داشته باشد. در جریان شورشهای 1388 در پی تلاش باندهای متخاصم حاکمیت هر کدام با ابزارهایی تخاصم علیه یکدیگر را آغاز کردند. ابزارهای به کار گرفته شده توسط اصلاح طلبان به میدان آمدن نیروی سومی را سبب شد. این نیروی سوم نهایتا به مرزهای اصلی حاکمیت برخورد کرد. موضع مشخص این نیروی سوم یعنی نیروی توده باعث مسکوت نگه داشته شدن، تحمل و تایید نظام موجود و بازسازی ظاهری حاکمیت شد. چنانچه دربیانیه ی میرحسین موسوی و مهدی کروبی بعد از وقایع عاشورای سال 1388 این گونه آمده است:"همواره به اینجانب و دوستان گفته می شد که اگر شما اطلاعیه ندهید مردم به خیابانها نخواهند آمد و آنان از اعتراضات و مطالبات خود دست برخواهند داشت و آرامش به کشور برخواهد گشت..... برای مراسم عاشورای حسینی علیرغم درخواستهای فراوان، نه جناب حجت الاسلام و المسلمین کروبی اطلاعیه دادند و نه حجت الاسلام و المسلمین خاتمی اطلاعیه صادر کردند و نه بنده و دوستانم. با این وصف یک بار دیگر مردمی خدا جوی به صحنه آمدند و نشان دادند که شبکه های وسیع اجتماعی و مدنی که در طول انتخابات و بعد از آن به صورت خود جوش شکل گرفته است، منتظر اطلاعیه و بیانیه نمی مانند.... مشاهده فیلمهای تکان دهنده عاشورا نشان می دهد که اگر شعارها و حرکات جاهایی به سمت افراط غیر قابل قبول کشانده می شود، ناشی از به زیر انداختن افراد بی گناه از روی پلها و بلندی ها، تیراندازیها و آدم زیر کردنها و ترورهاست. جالب آن که در بعضی از این فیلمها دیده شده است که مردم در پشت چهره نیروهای انتظامی و بسیجی مهاجم برادران خود را می بینند و در شرایط بحرانی و پر از خشم و هیاهوی آنروز سعی می کنند بدانها آسیبی نرسد.......... اذعان به وضعیت بحرانی می تواند راه حل را نه در سرکوب که بر سر آشتی ملی قرار دهد .... " دقت به متن این بیانیه که سرشار از مواضعی محافظه کارانه است نشان می دهد که اولاً توده ی انقلابی پختگی لازم را برای اعلام و پی گیری مواضع مشخص خود ندارد که منتظر اعلامیه ی شورشگری که صدای آن از درون حاکمیت بلند شده است می ماند. دوماً توده ی معترض به آستانه ی اعلام مواضع انقلابی خود رسیده است و رسیدن به این آستانه ملزوم آرمانپردازی و پی گیری منافع توده ی ایست که قدم در راه تغییرات رادیکال گذاشته است. اما رهبران این جنبش نه می خواهند و نه توانایی آرمان پردازی را دارند. چرا که شورشگر و نه انقلابی، هیچ طرح روشنی از آینده ندارد، درخواستهای واپسگرایانه دارد، حرکتش خصلتی محافظه کارانه دارد، خواهان بازگشت به گذشته است و سنت گراست.

 

اغلب شورشهایی که شورشگران آن از درون طبقه ی مرتجع سر بلند می کنند، تقاضاهای خود را در قالب رعایت قانون اساسی و برگرداندن حقوق و امتیازات از دست رفته ی خود بیان می کنند. همچنین در سطرهایی از این بیانیه اشاراتی به نیروی قهر آمیز توده ای شده است . چنانچه موسوی و کروبی در این بیانیه می گویند؛ اگر شعارها و حرکات به سمت افراط غیر قابل قبول کشانده می شود ناشی از اقدامات وحشیانه ی حکومت است. در این سطور ترس از اعمال خشونت و قهر انقلابی مردم و مردود شمردن آن با بکار بردن کلماتی چون "افراط غیر قابل قبول" ابراز شده است.

 

نظیر این وقایع را می توان در تاریخ تمام انقلابهای جهان جست. در جریان تشکیل کمون پاریس هیچ جنبشی نبوده که خصلت پرولتاریایی نداشته باشد و "مطالبات عنوان شده ی کارگران گرچه نامشخص و مبهم بوده اما خطری برای نظم موجود محسوب می شده اند. از نظر بورژواها خلع سلاح کارگران نخستین وظیفه ی فوری بوده است. در سال 1848 بورژوا لیبرالهای اپوزیسیون پارلمانی مهمانیهایی برپا کردند که طی آن خواستار تحقق اصلاح در قانون انتخابات شدند، اصلاحی که می بایست سلطه ی حزب آنان را تضمین کند. آنان که در مبارزه ی خود با حکومت بیش از پیش ناگزیر بودند به مردم متوسل شوند، مجبور شدند گام به گام تسلیم قشرهای رادیکال و جمهوری خواه بورژوازی و خرده بورژوازی شوند، ولی پشت سر این جماعت، کارگران انقلابی قرار داشتند، و اینان از 1830 به این سو استقلال سیاسی بیشتری از آنچه به فکر بورژواها، وحتی جمهوری خواهان می رسید به دست آورده بودند. به محض این که بحران روابط حکومت و اپوزیسیون درگرفت، کارگران به پیکار در کوچه و خیابان روی آوردند. لویی فیلیپ از صحنه ی سیاست کنار رفت و موضوع اصلاح قانون انتخابات نیز با او به فراموشی سپرده شد.....اکنون دیگر کارگران سلاح داشتند و نیرویی در درون دولت به حساب می آمدند. به همین دلیل، به محض آن که بورژواهای جمهوریخواه مستقر در قدرت احساس کردند که زمین زیر پایشان محکم است، نخستین هدفشان این شد که این کارگران را خلع سلاح کنند.... " (انگلس – مقدمه ی چاپ خطابه در شورای عمومی انترناسیونال درباره ی جنگ داخلی فرانسه)

این هدف بورژواها به وسیله ی تحقیر علنی پرولترها و سرکوب خونین آنها انجام شد. در موردی دیگر، بورزواژی روس، در ستیز و همکاری با بوروکراسی راسپوتین، موضع سیاسی خود را در خلال جنگ سخت محک زده بود. با بهره جویی از شکست تزاریسم و از طریق اتحادیه های شهر و روستا و کمیته های نظامی – صنعتی، قدرت عظیمی را در دستهای خود متمرکز ساخته بود. وجوهات دولتی وسیعی در اختیار خود داشت، و در اساس حکومت دوم کشور به شمار می رفت. در خلال جنگ وزرای تزار شکایت می کردند که شاهزاده لووف به ارتش خوار و بار می رساند، به ارتش غذا می دهد، درمان و دارو می دهد، و حتی برای سرباز ها دکان سلمانی باز کرده است. در سال 1915، کریووشین وزیر می گفت:"یا باید به این وضع خاتمه دهیم، و یا تمام قدرت را در اختیارلووف بگذاریم." او هرگز تصور نمی کرد که یک سال و نیم بعد تمام قدرت را دریافت دارد، منتها نه از دست تزار، بلکه از دست کرنسکی و چیدزه، بدین معنی که در جوار حکومت دیروز لیبرالها که امروز رسما جنبه ی قانونی یافته بود حکومت غیر رسمی اما به مراتب واقعی تر طبقات زحمتکش در هیات شوراها ظهور کرد. از آن لحظه به بعد، اهمیت انقلاب روسیه به تدریج مقیاسی تاریخی و جهانی پیدا کرد. (لئون تروتسکی- تاریخ انقلاب روسیه)

 

چنانچه می بینیم در شرایط دوگانگی یا چندگانگی قدرت در شرایط قبل از انقلاب بروز کرده و در این زمان روبنای سیاسی دارای بیشترین آشفتگی و بحران است که با توجه به واقعیت ناشی از بحرانهای اجتماعی  در این زمان شورشیانی که از درون حاکمیت برخاسته اند بعد از احساس خطر از سوی نیروی سوم که نیرویی انقلابی است یا در پی سرکوب یا در پی بازسازی حاکمیت گذشته بوده اند.

همانطور که گفته شد تخاصم باندهای حکومت با یکدیگر نمی تواند به تنهایی عامل انقلاب و رهایی باشد زیرا به گفته ی انگلس"انقلاب یقیناً سلطه جویانه ترین چیزی است که وجود دارد؛ عملی که به موجب آن بخشی از جمعیت اراده ی خود را از طریق توپ و تفنگ و سرنیزه، یعنی وسایل سلطه جویانه بر بخش دیگر تحمیل می کند" پس آنچه که در جریان ستیزها اهمیت دارد تا آن را به انقلاب تبدیل کند، پختگی طبقه ی محروم و ورود آن به میدان طرح مطالبات و مبارزه برای آن است. گر چه جنبش اعتراض به انتخابات در ایران نتوانست به آگاهی برای انقلاب دست یابد اما این جنبش آغاز فروپاشی حاکمیت مستبد و یکی از مراحل تکامل طبقه ی انقلابی ایران است. اما باید هوشیار بود. زیرا در ایران حکومت با ذات جامعه ارتباط چندانی ندارد و چندی بیش نیست که جامعه ی ایران قدم در راه مبارزات طبقاتی گذاشته است. ممکن است هدف از حرکتهای احزاب از آن خود کردن قدرت مطلقه ی حاکمیت باشد که رفع این خطر آگاهی طبقات محروم را طلب می کند.

 

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق