چالشهای جنبش کارگری

 

متن مصاحبه رادیو پیشگام با نیما پور یعقوب

 

این مصاحبه به مناسبت اول ماه انجام گرفته است.

 

شورایعالی کار حداقل دستمزد کارگران در سال 92 را 487 هزار تومان تعیین کرده، چرا این تصمیم ناعادلانه است؟

اولا" تعیین حداقل دستمزد خود به خود جنایت علیه نیرو کار است چون به فقر و فلاکت مشروعیت قانونی می‌دهد و از طرفی مسئولیت گرسنگی کارگران را از دوش کارفرماها برداشته به عهده‌ ی نهادهای اجتماعی که برای توده‌ ی کارگران ناشناخته محسوب می شود می گذارد و کارفرما را از اعتراض مستقیم نجات می‌دهد و از طرفی کارگران را به جای درگیر شدن با دشمن اصلی به سر درگمی و توهم می‌اندازد.

از طرفی به کارفرما دست باز می‌دهد که می‌ توانی در سال چندین بار قیمت کالاهای خود را افزایش بدهی چون سقف قیمت برای کالاها تعیین نشده است. اما کارگران نمی ‌توانند طی سال خواهان افزایش شوند چون طبق قانون حق آنها آخر هر سال تعیین می ‌شود، بنا براین تعیین حداقل دستمزد در واقع  ایجاد محدویت و جلو گیری از افزایش احتمالی طی سال است. شرم ‌آور است که خود رژیم اعلام می‌کند خط فقر یک و نیم الی دو میلیون تومان ولی دستمزد یک پنجم آن تعیین می‌شود. در همین حال کارفرماها این شرط را نیز رعایت نمی‌ کنند. بسیاری از زنان و کودکان و حتی جوانان و پیرها که بازنشسته هستند مجبور می شوند با 150 و 200 هزار تومان حقوق ماهانه کار کنند، یعنی کمتر از نصف حداقل دستمزد و این را تمامی دست اندرکاران حکومتی می دانند، بنا براین قصد این نیست که کارفرما را مجبور کنند کمتر از حداقل دستمزد ندهد، بلکه قصد این است که کارگران را مجبور به تمکین در مقابل قانون سرمایه داری نمایند

 

از طرفی در نظام طبقاتی بحث عادلانه نمی تواند معنا داشته باشد. چون هر طبقه ای حاکمیت داشته باشد، دیکتاتوری خود را علیه طبقه دیگر ایجاد می کند تا بیشترین سهم را از ارزش تولید شده بدست آورد. بنا براین در نظام طبقاتی و اکنون که بحث سرمایه داری است میان طبقه‌ی حاکم و طبقه‌ محکوم یعنی سرمایه دار و کارگر نبرد و مبارزه و ستیز بی وقفه وجود دارد و در نبرد و ستیز طرفین در گیر نمی توانند باهم به توافق بر سر حقوق خود برسند تا بحث عدالت پیش کشیده شود، بلکه در بین دو نیروی درگیر زمانی بحث بر قراری عدالت مطرح می شود که نیروی سومی برای قبولاندن رعایت حقوق یک دیگر به طرفین در گیری وجود داشته باشد. که البته در جامعه طبقاتی هرگز نمی توان نیروی بی طرفی یافت بنابراین آشتی طبقاتی هرگز ممکن نیست تا عدالت معنا پیدا کند. در جامعه‌ ی سر مایه داری هر کدام از طبقات اصلی قدرت و هژمونی و توازون قدرت بیشتری داشته باشد، سهم بیشتری از تولید را کسب خواهد کرد به این دلیل است که طبقه کارگر ایران و جهان طی 60 سال اخیر هر روز بیش از قبل دست آوردهای خود را از دست می دهند، چون توازون قوا را هر روز بیشتر از دست داده اند. در این رابطه جمهوری اسلامی طی 35 سال عمر خود هر سال مقداری از حق کارگران را بلوکه  کرده است. یعنی هر سال حداقل دو بار قیمت کالاهای مورد استفاده خانواده ها افزایش قیمت می یابد که البته در سال گذشته هر ماه حداقل یک بار افزایش داشت. جمهوری اسلامی در دقاع از سرمایه داران در سال فقط یک بار حقوق کارگران را افزایش می دهد اگر در نظر بگیریم که در سال روی همرفته 25 در صد افزایش قیمت وجود داشته باشد جمهوری اسلامی فقط 12 درصد دستمزد ها را اضافه می دهد. بنا براین طی 35 پنج سال کذشته 35 ضربدر 12 درصد از ارزش دستمزد کارگران کسر شده و به جیب کارفرماها رفته است و جالب است که این مقدار افزایش قیمتها که معادلش به حقوق کارگران اضافه نشده، در سال بعدی قیمت پایه برای افزایش قیمت کالاها بوده است. یعنی 25 درصد افزایش قیمت به مقدار حقوق دزیده شده از کارگران نیز افزوده شده است در حالی که اصل مقدار آن به جیب سرمایه دار رفته است، ولی افزایش قیمتش را کارگران طی مصرف کالاها پرداخته اند. از این طریق نیز ارزش و قدرت خرید دستمزد کارگران باز هم کسر شده است. در همین حال برخی از سالها افزایش قیمت مواد مصرفی کارگران به جای افزایش 25 درصدی 50 درصد و یا مانند سال گذشته  ۱۰۰ درصد افزایش داشتند که از این طریق نیز توان و ارزش خرید دستمزد کارگران ۱۰۰ در صد کاهش داشته است. تفاوت این بی ارزش شدن به جیب سرمایه داران سرازیر شده است. در نظام اسلامی تمام این جنایات توسط شورای عالی کار و در قالب بحث سه جانبه گرایی صورت قانونی و مشروعیت کسب کرده است. بنا براین شورای عالی کار در واقع عامل جنایت است .

 

آنگونه که مشاهده می شود، در اعتراض به تصمیم شورای عالی کار، دو نوع برخورد وجود دارد؛ یک برخورد که مجاری قانونی و اداری مثل دیوان عدالت اداری رو کانال اعتراض خود قرار داده و یکی هم برخوردی که این راهکار را بی نتیجه می داند و اعتراض مستقیم کارگران از طریق اعتصاب و تجمع را موثر می داند. خواهش می کنم در باره هر کدام از این دو راهکار، حامیان و نقاط ضعف و قوت آن توضیحاتی بدید. 

مبارزه در قالب تضاد کار و سرمایه  هیچ انتهایی ندارد هر چه قدر عقب نشینی کنی حریف همانقدر پیشروی می کند تا جایی که حتی اگر کاملا" مجانی کار کنی باز سرمایه داری می خواهد اگر می تواند 8 ساعت کار را به 16 ساعت ، بیست ساعت و ... افزایش دهد. مانند مصوبات جدید در قانون کار که سه ماه کار رایگان آزمایشی و یا کار به روش استاد و شاگردی که هر دو مجانی است و کارفرما می تواند هیچ پولی پرداخت نکند. اینها قانون هستند، یعنی سرمایه داری توانسته است کار مجانی را قانونی کند. حالا باید دید آیا با تکیه به چنین قانونها امکان کسب حق وجود دارد ؟ تضمین اجرایی کردن حق برای کارگران چیست؟ آیا دولت ابزار طبقه حاکم نیست؟ بنابراین تکیه به قانون در جامعه سرمایه داری توهم و یاوه سرایی است. ما زمانی می توانیم سرمایه داری و دولتش را مجبور رعایت قانون کنیم که ابزارهای تقابل با ارتش، پلیس و دیگر نهادهای سرکوبی را داشته باشیم که در آن صورت می توانیم آنها را وادار به عقب نشینی کنیم تا قوانینی که خودشان تصویب کرده‌ اند را اجرا کنند و حتی قوانین را خودمان دیکته کنیم. به خصوص در حاکمیت جمهوری اسلامی که یک سرکوب فاشیستی حاکم است، عملا نمی‌توان تفکیکی قائل شد بین مبارزه‌ ی اقتصادی و مبارزه ‌ی سیاسی، به این معنی که هر شکلی از مبارزه‌ ی صنفی بلافاصله یک صبغه ‌ی سیاسی به خود می‌گیرد و ما نمی‌توانیم عملاً مبارزه برای افزایش دستمزد را از مبارزه علیه سیستم حاکم و مبارزه علیه رژیم حاکم جدا کنیم. این‌که شما اشاره کردید عده‌ای می‌روند و از طریق دیوان عدالت اداری و از این طریق مساله را دنبال می‌کنند، این راهکار یکی از نقاط ضعف عمده ‌ای که دارد این است که کارگران و کسانی که برای این کار امضا می‌دهند و امیدوار می‌شوند و پیگیر این مساله هستند، در راه‌روهای همین دیوان عدالت، در آن سیستم بوروکراسی و در آن کاغذ‌بازیها خسته می‌شوند و یا کارگرانی که در حال اعتصاب هستند و نمایندگان خود را برای مذاکره فرستاده‌ اند این مذاکرات در طول یک مدت کارگران را خسته و سرخورده می‌کند و آنها را بلافاصله به یک حالت رخوت و ناامیدی می ‌کشاند. بنابراین ما باید این نکته را درک کنیم که هر شکلی از مبارزه به خصوص در جامعه ‌ی ایران در بطن خود یک مبارزه ‌ی سیاسی است و ما نمی‌توانیم تفکیکی قائل شویم بین مبارزه ‌ی اقتصادی و مبارزه ‌ی سیاسی. 

تنها راه بدست آوردن قدرت پیش برنده وجود یک تشکیلات انقلابی مختص کارگران و تشکیل حزب طبقه کارگر است و با توجه به این که اکنون شرایط و زمینه های لازم ساخت حزب را نداریم بهتر است به ساختن هسته ها و کمیته های مخفقی انقلابی که نطفه های حزب خواهند بود اقدام  کنیم.

 

به نظر شما طبقه کارگر در برابر موج فشارهای ناشی از بحران اقتصادی و تلاش حکومت برای گذاشتن بار آن بر دوش کارگران چه کار می توانند انجام دهند؟

اساسا با وجود سیستم حکومتی ولایت فقیه و تا وقتی این رژیم بر سرِ کار است، برآورده شدن مینیممی از حقوق غیرممکن خواهد بود. تجربه‌ سی و چند سال گذشته هم این را در عمل به خوبی نشان داده است.

بنابراین به دست آوردن هر سطحی از حقوق برای جنبشهای اجتماعی و در این مورد به طور خاص جنبش طبقه‌ کارگر به طور مستقیم گره خورده با سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی. یعنی قبل از سرنگونی رژیم ما نمی‌توانیم هیچ حقی را احقاق کنیم، پس مبارزه در این شکل و تحت این سرکوب فاشیستی و اختناق مطلق در ایران یک خصلت خلص سیاسی پیدا کرده و این خصلت سیاسی است که باید درک شود و مبارزه را به پیش برد. ما نمی‌توانیم مبارزه را صرفا به تشکلهای مستقل کارگری و مبارزه‌ ی اقتصادی محدود کنیم. در شرایطی که در کوچک ‌ترین شکل یک تشکل، حتی یک تعاونی هم نمی‌تواند حقوق طبقه‌ ی کارگر را پوشش داده و خواسته ‌های طبقه‌ کارگر را به پیش ببرد. بنابراین این مبارزه یک مبارزه‌ همه جانبه‌ سیاسی است برای سرنگونی رژیم حاکم و قطعا جایگزینی یک آلترناتیو انقلابی. در این راه به طور خاص آن چیزی که ما بارها گفته و تکرار کرده ‌ایم این مساله است که کارگران و فعالان و جوانان انقلابی می‌توانند با سازماندهی سلو‌ها و هسته ‌های مخفی در محل کار و زندگی خودشان به عنوان ستون فقرات و پایه ‌ی اصلی انقلاب آینده در داخل ایران این قدم را که قدمی است بسیار بزرگ بردارند و مبارزه را علیه رژیم به صورت هر چه سازمان یافته تر و هرچه قدرتمندتر به پیش برند. چرا که عملاً این حکومت هر صدایی را خفه می‌کند و چاره‌ای جز یک مبارزه مخفی و کاملاً انقلابی وجود ندارد.

 

شما درست می‌گویید اما این ‌جا سوالی برای من به جود آمده که شما به طور کلی اصلاً حرکت از مجاری قانونی را فکر می‌کنید نباید باشد، چرا که من فکر می‌کنم کارگران در همین پروسه وقتی پاسخی نمی‌گیرند و ناامید می‌شوند خودشان به سمت فعالیت سیاسی و همین تجمع و اعتصاب می‌آیند. شما فکر می‌کنید اصلا نباید به سمت مجاری قانونی رفت؟

تصور من این است که آزموده را آزمودن خطاست، این نبرد بین طبقه‌ کارگر و جمهوری اسلامی همواره ادامه داشته است، همین بیلانی که سازمان چریکهای فدایی خلق ایران هفته‌ ی پیش منتشر کرد، نشان می دهد که بیش از ۴۰۰ اعتصاب کارگری در طول سال گذشته انجام گرفته است. من به یاد دارم همین مقدار را تقریبا در سال ۱۳۹۰ هم داشتیم. یعنی هر سال این کشمکش بین جمهوری اسلامی و طبقه‌ کارگر وجود دارد. خوب یک عاملی در طرف جنبش طبقه‌ کارگر است که باعث می‌شود این مبارزات به نتیجه‌ نرسد. آن چه عاملی است؟ طرف مقابل کار خود را بلد است، آن طرف سرکوب می‌کند، ماهیتش سرکوب است و حق‌ کشی و قتل و غارت است و آن چیزی که در طی ۳۵ سال گذشته دیده ‌ایم. اما در این سمت چه چیزی هست که باعث می‌شود که مبارزه نتواند به آن نتیجه‌ دلخواه خود برسد؟ حتی در مورد مینیمم حقوق، مثلا همین بحث قانون کار، عملاً یک پیش‌روی بزرگی بود از طرف جمهوری اسلامی، تحمیل قانون کار جدید و یا همین بحث حداقل دستمزد‌ها. این به نظر من برمی‌گردد به همین نبود سازماندهی مناسب درون طبقه‌ کارگر و مبارزات خود به خودی که عملا بعد از یک مدت کارگران خسته می‌شوند و یا اخراج می‌شوند و منبع درآمدشان از بین می‌رود و نمی‌توانند تاثیر گذار باشند و چاره‌ای جز فکر کردن به شکم خود و زن و بچه ‌شان برایشان نمی‌ماند. من تصورم این است و تمامی تجربیات ۱۰۰ صد ساله‌ کارگران ایران و ۲۰۰ ساله‌ کارگران جهان این را نشان داده که بدون وجود یک تشکل و اتحادیه‌ سراسری و مخفی نمی‌شود در سطح یک کارخانه، یک منطقه و در سطح کل کشور در مقابل هجوم سازمان‌یافته‌ دولت به هستی و زندگی کارگران مقاومت کرد و وجود این تشکل سراسری یک ضرورت مبرم برای طبقه‌ی کارگر است.

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق