گزارشی از کنفرانس "سوسیالیسم 2013" شیکاگو – آمریکا (بخش 2)

 

لیلا جدیدی

 

- مارکسیستها در باره دین چه می گویند؟

- مارکسیسم و اخلاق

- مارکسیسم و فمینیسم

 

کنفرانس سالانه "سوسیالیسم2013" بین روزهای 27 تا 30 ماه ژوئن سال جاری در شیکاگو - آمریکا برگزار شد. همانطور که در بخش اول گزارش از کنفرانس "سوسیالیسم 2013" مندرج در ماهنامه "نبرد خلق" شماره 337 آمده است، من از طرف دبیرخانه سازمان چریکهای فدایی خلق ایران برای دومین سال در این کنفرانس که بیش از 1300 نفر در آن حضور داشتند، شرکت داشتم. این گزارش برای "نبرد خلق" تهیه شده است و در زیر بخش دوم آن به نظر خوانندگان می رسد. به امید آنکه توانسته باشم تجربیاتم از این کنفرانس استثنایی و پرشور را تا حدی که مجال است، به کوشندگان سیاسی و نیروهای چپ منتقل کنم.

در این گزارش به سه سخنرانی از میان 150 سخنرانی که در سه روز و به طور همزمان انجام شد و من تنها در تعدادی از آنها فرصت شرکت داشتم، می پردازم. یک توضیح ضروری اینکه همه این مطالب از یادداشتهایی که از انگلیسی به فارسی می توانستم بردارم، بوده و بنابراین کامل نیستند.

 

مارکسیستها در باره دین چه می گویند؟

"اگر به آثار موجود در باره مارکسیسم نگاه کنید، می بینید که در واقع مبحث دین یکی از موضوعات مورد علاقه و توجه در مکتب مارکسیسم است"

شرکت در این سخنرانی و گفتگو را بدین دلیل انتخاب کردم که این مبحث همواره در میان کوشندگان و به ویژه نیروهای چپ ایرانی بحث برانگیز بوده است. از این نظر، بی دلیل نخواهد بود که دیدگاه برخی دیگر از نیروهای چپ را که در این کنفرانس حضور داشتند، بررسی کنیم.

 

سخنران: بیل رابرتز

وی در آغاز سخنان خود گفت: "دین از ابزارهای مهمی است که بسیاری از سیاستمداران و سرمایه داران برای خرد زدایی از توده مردم از آن استفاده می کنند، اما مردم روز به روز به جرگه بی دینها می پیوندند. نمونه آن هم یک لحظه فراموش نشدنی است که "پال ولفوویتز" (معاون وزارت امور خارجه که معروف به معمار جنگ آمریکا در عراق است) وقتی که از یک منطقه توفان زده در آمریکا دیدار می کرد، در برابر دوربین تلویزیون به زنی که همه زندگی خود را از دست داده بود گفت "حتما خدا را شکر می کنی که دستکم زنده مانده ای" و زن پاسخ داد، "نه واقعا، چون من به دین اعتقادی ندارم!" نمونه های زیادی از استفاده سیاستمداران از دین برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود و در خدمت منافع اقتصادی سرمایه داری وجود دارد."

"بیل رابرتز" در ادامه در باره گسست جامعه از دین سخن گفت: "اکنون می بینیم که برای نمونه در آمریکا بتدریج دین از بین می رود، به طوری که 30 درصد جوانان بین سنین 19 تا 29 هیچگونه وابستگی دینی ندارند. یک چهارم آمریکاییها دین اولیه خودشان را رها کرده اند و 20 درصد اصلا دین ندارند و این در حال رشد است.

او پس از توضیحاتی در این باره، به تاریخ انشعابات در ادیان پرداخت و گفت: "اگر به تاریخ ادیان نگاه کنید، می بینید که در آنها انشعابات زیادی صورت گرفته. دین پدیده ای جدا از رفتار و زندگی انسانها نیست، از این رو می بینیم که اختلاف و انشعاب همواره در ادیان وجود داشته و خواهد داشت. تاریخ نشان داده که دین همواره پایه مادی داشته و به این جهت با پدیده های نژادی، ملی، تبعیضات طبقاتی، کمبودها، تبعیض بر اقلیت و غیره همراه بوده است."

وی در ادامه گفت: "اما دین یک بعد دیگر هم دارد که این بعد آن مورد توجه مارکسیسم بوده است؛ دین می تواند آغازی باشد برای به چالش کشیدن بی عدالتیها از جمله، تبعیض، ستم و نابرابری. ما نمونه آنرا در سالهای 80 و 90 در آمریکای لاتین دیدیم که به شکل الهیات رهایی بخش بروز کرد. بسیاری از رهبران کاتولیک، ایده های خود را به مارکسیسم مرتبط ساختند و رابطه ای بین مسیحیت و مارکسیسم دیدند. جنبش حقوق مدنی در آمریکا در دهه های 50 و 60 نیز این چنین بود. ما می بینیم که باورهای دینی، این جنبشها را از پایین به بالا کشاند."

رابرتز در ادامه گفت: "برای آشنایی بیشتر با این موضوع باید به تکامل تاریخی مسیحیت نظر بیندازیم، سپس ببینیم که مارکسیسم چگونه به تضادهای دین نگاه می کند و نقش دین در زندگی مردم را بررسی کنیم.

نخست از تاریخ به وجود آمدن مسیحیت و تکامل تاریخی مسیحیت باید شروع کنیم. سپس باید ببینیم مارکسیسم چگونه به تضادهای درون دین نگاه می کند، در واقع با برخوردی دیالکتیکی و نظر به ماتریالیسم تاریخی این پدیده را بررسی و تحلیل کنیم. مارکس در سال 1844 در باره مذهب گفت: "مذهب آه انسان ستمدیده، قلب جهان سنگدل و روح شرایط بی روح است. مذهب افیون جامعه است." [مارکس این را در 1843 نوشت و در 1844 به چاپ رسید. توضیح من] مارکس ادامه می دهد که مبنای نقد غیرمذهبی چنین است که انسان مذهب را می سازد و دین نیست که انسان را می سازد. در واقع دین خودآگاهی و عزت نفس انسانی است که یا هنوز خود را نیافته و یا اینکه یافته ولی دوباره از دست داده است. در واقع مارکس در دو پاراگراف، ریشه دین را مشخص، نقش آن در تسکین درد و رنج مردم را آشکار و سپس راه درمان آن را ارایه می دهد.

اینکه مارکس می گوید دین افیون جامعه است، در واقع بدین معنا است که التیام بخش درد و رنج انسان است. برای نمونه، وقتی کسی می میرد، درد او نیز تسکین می یابد. به همین دلیل مردم به سوی دین طبیعتا جذب می شوند، از این همین روست که سوسیالیستها با دین دشمنی نمی ورزند. ما اینگونه به دین نگاه می کنیم که آیا در راه مبارزه علیه ستم خدمت می کند یا علیه آن است و این اصل مهمی است که باید وقتی با دین روبرو می شویم، بدان توجه کنیم. البته ما دیده ایم که این نگاه برعکس عمل و برخوردی است که افراد ضد دین می کنند. می بینیم که در همین کشور بعد از حادثه 11 سپتامبر، افرادی که ضد دین هستند، اکنون بر این نظر پافشاری می کنند که مشکل جهان دین است، اما ما مارکسیستها چنین تفکری را رد می کنیم.

مارکس می گوید، تاریخ هر جامعه ای، تاریخ مبارزه طبقاتی آن است. تاریخ ادیان نیز بخشی از تاریخ مبارزات طبقاتی جامعه است.

 

رزا لوکزامبورگ هم می گوید برخی اوقات کاتولیکها را کمونیست خطاب می کردند، اما کاتولیکها درمان درد و رنج ناشی از فقر را به روش مسیح، در تقسیم و سهیم کردن مردم فقیر در بخشی از داراییهای خود می دانستند. لوکزامبورگ می گوید، این نوع از کاتولیسم کمونیستی فقط به درمان لحظه ای توجه می کند و نه به رفاه پایدار. کمون کاتولیکها تا مدتی موثر بود، ولی در نهایت تغییراتی به وجود آمد و کشیشها به سمت خدمت به ثروتمندان و طبقه حاکمه کشیده شدند. اینگونه بود که مردم فقیر ماندند و کلیسا ثروتمند شد.

انگلس هم به تاریخ مسیحیت علاقه مند بود و حتی آخرین نوشته هایش را بدین مبحث اختصاص داد. او نیز نشانه های مشابهی بین مسیحیت اولیه و سوسیالیستهای دوره خود یافت. اما نقش انقلابی مسیحیت بتدریج از بین رفت.

آنچه که لنین در باره دین متذکر شده این است که همواره آن را امری خصوصی توصیف کرده و حرفی علیه دین نزده است. او می خواست با سلاح ایدیولوژیک بتدریج دین را حذف کند و معتقد بود، اگر علیه دین بجنگیم، نتیجه عکس خواهیم گرفت. لنین می گوید: "مبارزات پرولتاریا خود روشنگرانه هستند. بهترین کار این است که آنها را برای مبارزه متحد کنیم و نه آنکه با رد دین اختلاف ایجاد کنیم."

ما سوسیالیستها درک می کنیم که دین تسکین دهنده درد زحمتکشان است. اما باید آنها را برای مبارزه با رنج و درد و ریشه کنی آن سازماندهی کنیم. در اختلافات سیاسی نیز نباید نقش دین را برجسته کرد. برای نمونه اگر بخواهیم نقش دین را بین مردم فلسطین و اسراییل برجسته کنیم، آنگاه مبارزه با دشمن اصلی تضعیف می شود. به طور کلی مبارزه را باید طبقاتی کرد."

وی سپس گفت: "موضوع دیگری که باید بدان توجه کرد، این است که کاپیتالیسم در کل همیشه سکولار بوده. جدایی دین از دولت هم از همینجا آغاز می شود. کاپیتالیسم هیچوقت با این جدایی مشکلی نداشته، زیرا از نقش انقلابی دین هراس داشته است."

او ادامه داد که در برخی از کشورها هم انقلابها توسط مذهبیون صورت می گیرد، مانند انقلاب اسلامی ایران.

 

در پایان سخنان وی نوبت به بحث و گفتگو رسید.

من به وی برای اینکه انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران را "انقلاب اسلامی" خطاب کرده بود، اعتراض کردم و توضیح کوتاهی از کودتای 28 مرداد تا قیام سال 57 و نیروهای فعال در شکل گیری قیام و نقش سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و دیگر نیروها را بازگو کردم. همزمان گوشزد کردم که اگر بتوان انقلاب ایران را بدون توجه به روندهای تاریخی و طبقاتی شکل گیری آن و تنها به دلیل به قدرت رسیدن نیروهای مذهبی، "انقلاب اسلامی" توصیف کرد، در این صورت انقلاب مصر هم که به قدرت گیری اخوان المسلمین انجامید را باید به همین سیاق "اسلامی" دانست. وی در پاسخ اینگونه استدلال کرد که هنگام اعتراضها، مخالفان در مسجدها تجمع می کردند و این نشانه نقش محوری مذهبیون در انقلاب بود.

همانطور که در گزارش پیشین توضیح دادم، متاسفانه اطلاعات برخی از این رفقا در زمینه مسایل ایران ناچیز یا سطحی است و این در حالیست که بسیاری از شرکت کنندگان در این نشست، تذکر من را بجا و درست دانستند. از این رو، خاستگاه این نظریه فقط میزان اطلاعات رفقای شرکت کننده است.

از جمله سوالات و نکته های دیگری که مطرح شد:

- "ما به مهاجران کاتولیک مذهبی کمک می کنیم، اما این مشکل را داریم که آنها به جای کمک به خودشان و تلاش برای برطرف کردن مشکلات شان، فقط دست به دعا برمی دارند"

- "اهانت به دین مردم راه خوبی برای ایجاد همبستگی نیست و این را ما در فعالیتهایمان آموخته ایم"

- "من یک معلم مدرسه در تگزاس هستم. بگذارید به شما بگویم، اگر بخواهید مردم را دور خود جمع کنید و برای مبارزه سازماندهی کنید ولی با آنها به کلیسا نروید، واقعا عقلتان کم است. این عملاً امکان پذیر نیست"

- "من معتقدم دین و باورهای عقب مانده آن باید افشا شود و نباید برای نمونه به مسلمانان این فرصت داده شود با این توجیه که از آموزه های دینی شان پیروی می کنند، دست به اعمال غیر انسانی و ضد حقوق بشر بزنند"

- "ما نمی توانیم به زن مسلمانی که روسری دارد بگوییم باید روسری اش را بر دارد و با ما به تظاهرات بیاید"

 

مارکسیسم و اخلاق

"آنها مارکسیسم را غیر اخلاقی معرفی می کنند و علت آن هم این است که ما به مبارزه قهرآمیز اعتقاد داریم. این در حالی است که خودشان تا بن دندان مسلح هستند."

 

سخنران: جسیکا هانسن ویور

این جلسه یا سخنرانی به روش جمعی پیش برده شد. "جسیکا هانسن ویور" در ابتدا سوالی مطرح کرد و از شرکت کنندگان خواست فعالانه در پاسخ بدان شرکت کنند. او پرسید: "چطور شد که شما یک فعال سیاسی شدید؟"

جوانی پاسخ داد: "وقتی حتی یکبار انسان شاهد ستم و سرکوب شود، دیگر هیچگاه نمی تواند آنرا از ذهنش حذف کند. برای من چنین اتفاقی افتاد."

دختر جوانی گفت: "وقتی یک نفر را اعدام کردند که من با خانواده او آشنا بودم، تصمیم گرفتم هر کاری می توانم برای لغو این قانون ضد بشری انجام دهم."

مردی پاسخ داد: "وقتی جنگ عراق بعد از 11 سپتامبر آغاز شد، من دیدم که همه رسانه ها ضد عرب شدند و بعد بمباران عراق آغاز شد. در آن موقع به خودم گفتم باید حتما به تظاهرات بروم."

پسر بسیار جوانی گفت: "برای من هم از جنگ با عراق آغاز شد. در آن هنگام من هیچ چیز در باره فلسطین نمی دانستم و حتی نمی دانستم عراق و افغانستان در کجای نقشه جهان قرار دارند."

یک رفیق زن گفت: "برای من از جنگ ویتنام آغاز شد. برادر من به تظاهرات می رفت ولی من کوچک تر بودم و نمی توانستم بروم. یک مورد دیگر اینکه بچه ها در مدرسه مرا آزار می دادند و من می خواستم اعتراض کنم."

دیگری گفت: "من وقتی شنیدم دلفینها دارند می میرند، به تظاهرات مدافعان محیط زیست پیوستم."

 

جسیکا هانسن ویور پس از گوش دادن به پاسخها گفت: "اکثر ما با اعتقاد به دین و مذهب بزرگ شده ایم. اما هر چه بزرگتر می شویم، از مجموع اطلاعات و تجربیات شخصی که خودمان کسب می کنیم، به ارزشهای تازه ای دست پیدا می کنیم. با این حال و با اینکه برخی از باورهای مذهبی را کنار می گذاریم، مقداری از آن را همواره با خود داریم. براساس این باورهای مذهبی و تجربیات شخصی و همان ارزشهای تازه، در برابر ظلم و ستم واکنش نشان می دهیم. اما این واکنش چگونه است؟ وقتی ما دیگر به دین اعتقاد نداشته باشیم و یا اعتقادمان ضعیف شود، جانشین آن چه خواهد بود؟

می گویند در مارکسیسم ارزشهای اخلاقی جایگاهی ندارند یا به زبان دیگر، مارکس بدین معتقد نبود که انسانها در روابط اجتماعی خود ملزم به رعایت برخی از رفتارهای اخلاقی هستند.

در واقع، اخلاق در مارکسیسم مبحثی پیچیده است. اگر منظور از اخلاق عبارت باشد از مجموعه‌ ای از قواعد و هنجارهای مطلق، بدون رابطه با زندگی واقعی انسانها و در شکل دگمها و آیه ‌‌هایی که فرد باید تسلیم آنان باشد، بله! ماتریالیسم مارکس با چنین درکی میانه ای ندارد. مارکس پاسخ تاریخ به بن بستهای ناشی از سرمایه داری که در عرصه های اقتصاد، کار و رفع نیازهای انسان و آنچه که بر انسانها در اثر آن تحمیل می شود مانند جنگ و غیره را به اخلاقی شدن آگاهیها و جامعه موکول نمی ‌کرد، به نظر او این پیوند و نزدیکی منافع است که اگر درک شود و از نظر سیاسی سازمان یابد، می تواند به تغییرات ضروری بیانجامد.

سرمایه داری به ما می آموزد که اگر به همه قوانین و سنتها عمل کنیم و بدانها پایبند باشیم، زندگی خوبی خواهیم داشت و خوشبخت می شویم. پیامهایی هم می دهد که ما را از حرف زدن، اعتراض کردن یا گفتن اینکه جامعه بشری کوری رنگ دارد، بترساند. اگر هم بخواهیم با این هنجارهای الزامی مخالفت کنیم یا اعتراض کنیم، خب، خیلی چیزها برای مروجان آنها تغییر خواهد کرد؛ حالا دیگر متهم می شوی که مخالف اخلاق هستی.

یک نکته جالب هم که خیلی شنیده ایم این است که می گویند انسانها خودخواه هستند و بنابراین سوسیالیسم در جامعه عملی نیست. این در حالیست که سرمایه داری است که با طبیعت انسانی ما در تضاد است، زیرا جامعه با کار به یکدیگر نزدیک می شود، کار در کارخانه یا کشاورزی و غیره. به همین دلیل سرمایه داری با اینکه به کار جمعی ما نیاز دارد، همه تلاش خود را می کند که وقت تماس و پیوستگی با یکدیگر را نداشته باشیم. در این صورت است که اتفاقا سوسیالیسم خیلی کارآمد می شود، زیرا وقتی ما در خدمت سرمایه داری نیستیم و برای خودمان کار می کنیم، بهم نزدیک تر می شویم و برای پیشبرد کار خودمان سازماندهی می کنیم. برای نمونه آمارها نشان می دهد در جامعه سرمایه داری آمریکا 78 درصد از نیروی کار از شغل خود بیزار است. هر سال تعداد خودکشیها به خاطر همین موضوع افزایش پیدا می کند.

مارکس می گوید، البته طبقه کارگر خدا (یعنی بی نقص) نیست. شرایط کار باعث می شود که بین خودشان به نزاع بر خیزند. اما آنها در کار جمعی متوجه می شوند که "واقعیتهای اجتماعی" هم می تواند تغییر کند. کمونیسم همین کار جمعی است که طی آن واقعیتها آشکار شده و تغییر می کند."

هانسن ویور متذکر شد: "یکی از دلایل دیگری که برای ضد اخلاق بودن مارکسیسم گفته می شود، این است که ما به مبارزه قهرآمیز برای رهایی از آنچه سرمایه داری به زحمتکشان تحمیل می کند، اعتقاد داریم، این در حالیست که طرف مقابل ما تا بن دندان مسلح است. از سوی دیگر، می بینیم که حتی معتقدان به دین که راه رهایی مردم و زحمتکشان را پیش گرفته اند، آنها نیز با انتخاب مبارزه قهرآمیز راه مارکسیستها را پیش می گیرند.

 

مارکسیسم و فمینیسم

"مبارزه علیه ستم جنسیتی از زمان کارل مارکس و فریدریش انگلس برای سوسیالیستهای انقلابی امری حتمی و ضروری و درکی سرسختانه بوده است"

 

سخنرانان ابی باکان و شارون اسمیت

در کنفرانس "سوسیالیسم 2013"، "ابی باکان" و "شارون اسمیت" در جلسه "مارکسیسم، فمینیسم و رهایی زن" صحبت کردند. این دو، یک بررسی انتقادی پیرامون تیوری و عمل سازمانها در برخورد با فمینیسم داشتند. اگر چه هر دوی این کوشندگان سرشناس جنبش زنان به تفصیل سخن گفتند، در این بخش تنها به سخنان ابی باکان می پردازم. وی رییس گروه مطالعات زنان در دانشگاه "کویین" در کینگستون - اونتاریو و استاد مطالعات سیاسی، تاریخچه رادیکالیسم طبقه کارگر در ایالات متحده است. شارون اسمیت نیز نویسنده چندین کتاب از جمله "زنان و سوسیالیسم"، "آینده مارکسیسم" و "فمینیسم و آزادی زن" است. او عضو قدیمی "سوسیالیستهای بین المللی" می باشد.

ابی باکان اینگونه سخنان خود را آغاز می کند: "مبارزه علیه ستم جنسیتی از زمان کارل مارکس و انگلس برای سوسیالیستهای انقلابی امری حتمی و ضروری و درکی سرسختانه بوده است. به همین گونه بحث و گفتگو در میان مارکسیستها پیرامون تیوریهای ستم بر زن و راه و روشهای مبارزه علیه آن سابقه ای طولانی دارد.

البته که مارکسیسم قالب بسیار مفیدی برای توضیح طبیعت و ناهنجاریهای سرمایه داری و امپریالیسم جهانی امروزی است. مارکسیسم خلاق یک استراتژی واقعی برای دنیای جدید پیش روی انسان برای نیل به آزادی قرار می دهد. صحبت امروز ما در باره رهایی زن و نقش مارکسیستها و بر خورد آنها با فمینیسم است.

بخشی از مارکسیستها در باره فمینیسم نظراتی دارند که نگران کننده است. به طور خلاصه می خواهم بگویم که این تیوری که مطرح می کند مارکسیسم مدافع "رهایی زن" اما مخالف فمینیسم است، هیچ معنا ندارد. شاخه ای از مارکسیسم که می شود آن را "مارکسیست ضد فمینیست" (MAF) خواند، سهم فمینیسم در چنین راهی را آنچنان نادیده گرفته که به جای اینکه تحلیل ماتریالیسم تاریخی را گسترش بدهد، آنرا تحریف می کند. شاخه مزبور با این کار مانع درک ما در هر دو زمینه ی رهایی زن و مارکسیسم می شود.

به طور ویژه من اشاره می کنم به "حزب کارگران سوسیالیست بریتانیا"(SWP) که قویا از موضع "مارکسیسم علیه فمینیسم" دفاع می کند. البته این یک مساله ویژه و غیر عادی در جنبش مارکسیسم نیست، بسیاری از مارکسیستها نیز همین گونه می اندیشند یا در گذشته بدان معتقد بوده اند، از جمله "پاول پیکان" در سالهای 1940 -2004 که سردبیر نشریه "تلوس" بود و به عنوان یکی از پر نفوذ ترین متفکران مارکسیسم قرن بیستم شناخته شده، معتقد بود فمینیسم در مارکسیسم نه تنها امری بیهوده، بلکه در واقع بخشی از سرمایه داری است که به روشنی بیان قالب منطقی خود این سیستم است.

درست اما این است که ما به عنوان مارکسیست، فمینیسم را به چشم مثبت نگاه کنیم، چرا که سهم بسزایی در پروسه رهایی زن داشته است. با چنین دیدگاهی است که می توانیم دیالوگ سازنده و مبتکرانه ای بین مارکسیسم و فمینیسم ایجاد کنیم.

در بهترین حالت، مارکسیستی که فمینیسم را نفی می کند، باعث گیجی و سرگردانی می شود که ریسک آن فلج شدن و پراکندگی است. این روش و تفکر، اختلافهای بیهوده ای بین کوشندگانی که همفکر هستند، ایجاد می کند. در بدترین حالت نیز، دست رد یک مارکسیست به سینه یک فمینیست، درها را به روی رفتار و نظرات ضد فمینیستی باز تر می کند که عواقب ناگواری دارد. رد فمینیسم تنها به بیشتر شدن تبعیض جنسیتی و زن ستیزی می انجامد.

به عنوان یک مارکسیست می خواهم بگویم پذیرش و تشویق فمینیسم و درک تفاوتها و تضادهای آن به نفع ماست. فمینیسم معناهای مختلفی دارد و بحثی که به میان می کشد، قابل درک است و قابل قبول. پذیرش فمینیسم بدین معنا است که در تیوری و عمل به مبارزه زنان برای برابری، حقوق و رهایی و آزادی پیوسته ایم. البته مارکسیسم مفهوم عمیق تری دارد که به درون فمینیسم می آورد، همانگونه که به درون رویکردها و ایدیولوژیهای دیگر می آورد، اما ما هم خیلی چیزها را باید یاد بگیریم.

فمینیسم در ذات بار مبارزه طبقاتی دارد و همین نیز عنصر کلیدی در سوسیالیسم - فمینیسم است. نقد فمینیسم بورژوایی یا لیبرال که کارکردی درون سرمایه داری دارد نیز بخشی از فمینیسم است و مغایر با آن نیست. فمینیسم فعالیتی است که در یک پروسه پیچیده از مبارزات به پیش می رود و از این رو دارای گرایشها و عناصر گوناگون می باشد. به همین دلیل هم بدان "فمینیسم" گفته می شود.

به هرحال و صرف نظر از بحثهای درونی چپ، شرایط سخت و ناعادلانه زنان تحت روابط سرمایه داری هنوز ادامه دارد. ما باید رابطه بین مارکسیسم و فمینیسم را بازبینی کنیم، بدان اهمیت دهیم و نتایج سودمندی به دست بیاوریم. نشانه های خوبی از گسترش این مبحث در مسیری مبتکرانه و سازنده وجود دارد. کنفرانس سوسیالیسم امسال و کنفرانس سال پیش و سخنرانی بسیار مفید شارون اسمیت در سال 2012، دیالوگ تازه ای را پیرامون بحث فمینیسم سوسیالیست دامن زده است. این نمونه ی امید بخشی است و این واقعیت که تیوری و عمل سیاسی به صورتی مبتکرانه در بین نیروهای چپ بازسازی می شود، چشم انداز خوبی را نشان می دهد. گفتگوهای ما در اینجا تنها بخشی از گفتگوهای بین المللی پیرامون این مبحث است که شامل کنفرانسهای "ماتریالیسم تاریخی" نیز می شود. انتشارات تازه ای نیز در راه است، از جمله ترجمه جدید "جان ریدل" از مذاکرات کمینترن (کنگره چهارم و سوم) که بحثهای عمیق سوسیالیستها در اوایل قرن بیستم را دو باره به صحنه می آورد. همچنین بحثهایی که فمینیست مارکسیستهایی مانند "کلارا زتکین" مطرح کرده اند و ترجمه جدید نامه ها و نوشته های "رزا لوکزامبورگ" هم منتشر خواهد شد. رزا لوکزامبورگ نه تنها یک تیوریسین محوری مارکسیست در سراسر زندگی اش بود، بلکه دوست و یار نزدیک کلارا زتکین و متعهد به فمینیست هم بود."

ابی باکان سُخنان خود را اینگونه خاتمه داد: "بدون شک ایده های تازه با روشهای مبارزاتی و مقاومتی تازه ارتباط پیدا خواهد کرد. اکنون زنان جوان فعالانه در جنبشهای ضد سرمایه داری و ضد امپریالیستی مبارزه می کنند. آنها در حرکتهای گوناگون علیه ستم جنسیتی و همه انواع تجلی آن مانند جنبش علیه تجاوز که در هند شاهد آن هستیم، شرکت دارند. استفاده از رسانه های جمعی نیز در سازماندهی آنها بسیار موثر بوده. آنها درک کرده اند که نو - لیبرالیسم به کالایی شدن منجر شده است و فعالانه آن را به چالش می کشند.

بی شک مارکسیستها و فمینیستها باید در این مبارزات در یک سمت قرار بگیرند. ما باید از انشعاب و جدایی بین این دو، هم در تیوری و هم در عمل بگریزیم. اکنون زمان مناسبی است که بحثهای تازه ای با این برخورد که می خواهیم بشنویم و یاد بگیریم و همچنین بیاموزیم که چگونه می توانیم جهان را تغییر بدهیم، پیش کشیده شود. همچنین زمان خوب و فرصتی مناسب است برای کنار گذاشتن دگمهای گذشته."

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق