جهان در آیینه مرور

 

نلسون ماندلا؛ پایان آپارتاید نژادی به بهای آپارتاید طبقاتی

لیلا جدیدی

 

مرگ نلسون ماندلا پایان زندگی انسان بزرگی است که در سراسر جهان برای مبارزان و آزادیخواهان سمبل مقاومت گردیده بود. تجلیل و بزرگداشت او از سوی طیف وسیع و رنگارنگی صورت گرفت. از یکسو، ریاکارانی که ماندلا را به خاطر "توانایی بخشش" تبهکاریهای رژیم آپارتاید تقدیر می کردند و در سوی دیگر، کسانی که صادقانه نقش رهبری او را در یکی از مهمترین پیروزیهای مبارزات آزادیخواهانه قرن گذشته ارج می نهادند.

پایان رژیم آپارتاید یکی از بزرگترین دستاوردهای قرن گذشته بود. با این حال، گذار سیاسی که نلسون ماندلا پیش برد، مانع تغییرات بنیادی در مناسبات اقتصادی شد؛ آنچه که امروز ما شاهد نتایج اسفبار آن هستیم.

پرسشهای زیادی در باره او و "کنگره ملی آفریقا" مطرح است. برای نمونه سوال می شود او چگونه سبب تحول بزرگی در آفریقای جنوبی شده است، وقتی این کشور اکنون در حفره عمیقی از بحران اجتماعی و اقتصادی بسر می برد؟ آیا بذر شرایط سیاسی کنونی به دست ماندلا و کنگره ملی آفریقا کاشته نشد؟

آنگاه که سیاهان در خیابانها به قتل می رسیدند، حلق آویز می شدند و هزاران نفر از آنان شکنجه می شدند، هیچیک از سران کشورهای غربی نیم نگاهی هم بدانها نمی انداخت. وقتی در دهه 60 ماندلا به اروپا رفت تا از آنها یاری بگیرد، درهای تقریبا همه این کشورها به روی او بسته ماند. در دهه 80، خانم تاچر و آقای ریگان، کنگره ملی آفریقا را سازمانی تروریستی طبقه بندی کردند و تنها سالها بعد، زمانی که ماندلا از زندان آزاد شد، او و کنگره ملی را از لیست تروریستی خود بیرون آوردند.

چه عاملی سبب شد که این معادلات تغییر کند؟ آیا این نقش ماندلا در حفظ مناسبات سرمایه داری در آفریقای جنوبی نبود که دشمنان دیروز وی را به دوستان و عزاداران امروز او بدل ساخت؟

در دوران ریاست جمهوری ماندلا شاهد نابرابری شدیدتر، طول عمر کوتاه تر، بیکاری بسیار بیشتر، آسیب پذیری شکننده تر از نوسانات اقتصادی جهان، نابودی سریع تر محیط زیست و غیره شدیم. چه کسی را باید برای این نابسامانیها سرزنش کرد؟

آنچه که "رونی کاسریل"، وزیر پیشین اطلاعات این کشور می گوید، شاید پاسخ برخی از این سوالها باشد. وی توضیح می دهد: "نبرد برای حفظ روح کنگره ملی آفریقا در برابر قدرتهای بزرگ سرمایه داری شکست خورد و ما بی درنگ آن را پذیرفتیم. اکنون اقتصاد ما با فرمول جهانی نو - لیبرالی و بنیادگرایی بازار گره خورده است و فضای بسیار ناچیزی برای کاهش وخامت زندگی توده ها وجود دارد."

اگرچه نقش و سهم ماندلا در پایان بخشیدن به آپارتاید در آفریقای جنوبی پر اهمیت بود، اما سهم و مسوولیتی که وی در برابر وضع موجود در این کشور دارد نیز قابل چشم پوشی نیست. این نوشتار به هر دو زاویه از زندگی و میراث ماندلا می پردازد.

 

پایان آپارتاید نژادی به بهای آپارتاید طبقاتی

توده های آفریقای جنوبی ماندلا را دوست داشتند و برای او احترام عمیقی قایل بودند. آنها مقاومت او را در برابر سخت ترین مجازاتها در 27 سال زندگی در زندانهای خوفناک رژیم نژادپرست این کشور می ستودند.

ماندلا 18 سال در جزیره دورافتاده "روبن" از همه چیز منزوی بود. او در سلولی به طول و عرض 2/4 و 2/1 متر روی تکه حصیری می خوابید و در سن 46 سالگی به کارهای سخت و طاقت فرسا کشیده می شد. او در حالی که از همه لحاظ در مضیقه بود، سلامتی خود را بتدریج از دست می داد.

ماندلا می توانست تسلیم شود، می توانست به مبارزه و به رفقایش پشت کند، می توانست مبارزه مسلحانه را رد کند، می توانست با سیستم آپارتاید سازش کند و به دیگر رهبران سیاهپوست بپیوندد، اما او راه مبارزه را انتخاب کرد و به همراه دیگر رفقایش در کنگره ملی آفریقا، جزیره دور افتاده ای که در آن محبوس بود را به ستاد مقاومت و مبارزه تبدیل کرد.

ماندلا و دیگر رفقای وی کنگره ملی آفریقا (ANC) را که سازمانی کوچک و محافظه کار بود و تنها خود را موظف به پیروی از رهبران قبیله ای می دانست، به سازمانی تبدیل کردند که می توانست هزاران نفر و بعدها صدها هزار نفر را برای مبارزه آزادیخواهانه سازماندهی کند. او در سال 1944 "لیگ جوانان کنگره ملی" را تشکیل داد؛ نسلی که بعدا از رهبران قبلی بریده و به سمت جنبش مسلحانه روی آوردند.

در دهه 50، ماندلا و کنگره ملی آفریقا جبهه متحدی با حزب کمونیست آفریقای جنوبی تشکیل دادند. حزب کمونیست بسیاری از اتحادیه های مهم کارگری سوسیالیستهای پیگیر را در میان خود داشت و این دارای اهمیت خاصی بود. اتحاد با حزب کمونیست سبب شد که کنگره ملی آفریقا از توجه و حمایت توده عظیمی برخوردار شود.

اگر چه حزب کمونیست آفریقای جنوبی ادعا می کند که ماندلا در کمیته مرکزی این حزب قرار داشت، اما ماندلا به دلایل سیاسی آن را رد کرد. این حزب در سال 1950 طی فراخوانی، نیمی از کارگران سیاه پوست را به میدان آورد. در این خیزش اعتراضی، کارگران بی رحمانه و به شدت سرکوب شدند، اما با این حال نشان دادند که طبقه کارگر می تواند برای اقدامات سیاسی سازماندهی شود. اما ماندلا با این اعتراضها مخالف بود. درعوض، در سال 1952 به تشکیل کمپین جنبش نافرمانی توده ای و مسالمت آمیز اقدام کرد و بدین صورت ANC را در موقعیت چشمگیری قرار داد.

در سال 1961 ماندلا شاخه نظامی کنگره ملی آفریقا را پایه گذاری کرد تا مراکز دولتی را مورد حمله قرار دهند و چنانچه شکست خوردند، به جنگ چریکی بپردازند. اما دیری نپایید که او دستگیر و در سال 1962 به حبس ابد محکوم شد.

با فراز و نشیب بحرانهای اقتصادی و قیامهای سال 1976 و خیزشهای سراسری در سالهای 1984 - 1986 با نقش آفرینی اصلی جنبش کارگری سیاه پوستان که در اتحادیه های بزرگ غیر نژادی سازماندهی شده بودند و همچنین شرکت "فدراسیون سراسری اتحادیه ها کارگری" و فدراسیونی که رهبران آن سندیکالیستهای انقلابی بودند، سوسیالیسم در آفریقای جنوبی طرفداران بسیاری به دست آورد. این نهادهای کارگری همچنین از قیامهای توده ای علیه آپارتاید حمایت می کردند و بدین وسیله خیل وسیع توده های مردم به جنبشهای کارگری نزدیک می شد و به وجوه اشتراک با آن آگاهی می یافت. در اینجا بود که دولت "بوتا" در برابر خیزشهای ناشی از بحران اقتصادی دست به واکنشی دوجانبه زد. وی از یکسو اقدام به رفرمهایی سطحی و از سوی دیگر دست به سرکوبهای وحشیانه زد تا صفوف کارگران را متلاشی کند. کنگره ملی آفریقا زیر بار برنامه های وی نرفت و در برابر آن ایستاد. بوتا نیز به سرکوب شدت بخشید و اعلام حکومت نظامی کرد و از این طریق ضعف دستگاه خود را به نمایش گذاشت. از این رو سرمایه داران با مشاهده این حوادث یک به یک کشور را ترک گفتند.

 

"تام برامبل" که به طور مشترک با "فرانکو بارچییسی" مجموعه ای از نوشته های خود پیرامون طبقه کارگر آفریقای جنوبی را در کتابی به نام "بازنگری جنبش کارگری در آفریقای جنونی جدید" منتشر کرده، می نویسد: "کنگره ملی آفریقا تحت فشار و سرکوب از هم پاشیدنی نبود، اگر چه از رهبریت عقب افتاده بود، زیرا در آن زمان نیروهای بزرگ و تازه ای شکل گرفته از جمله در قیام "سوتو" سال 1976 و نیز اتحادیه های مستقل و جریانهای رقیب به ویژه "جنبش آگاهی سیاهان" و اتحادیه های سندیکایی به میدان آمده بودند. با این حال ANC موقعیت هژمونیک اش را در جنبش حفظ کرده بود ."

وی در ادامه می نویسد: "برای همین بود که صاحبان قدرت و ثروت در آفریقای جنوبی و دولتهای خارجی که می توانستند آینده را پیش بینی کنند، به این نتیجه رسیدند که کنگره ملی آفریقا را باید زیر چتر خودشان ببرند و دیگر نباید از آن دوری کنند. در این هنگام بود که همه برچسبهایی که به ANC و نلسون ماندلا زده بودند را فراموش کردند، چون متوجه شدند که آنها تنها کسانی هستند که می توانند از انقلاب طبقه کارگر جلوگیری کنند. "

در آغاز سال 1985 در ملاقاتی در زامبیا، رهبران ANCکه در تبعید بسر می بردند با سران اقتصادی آفریقای جنوبی برای یافتن راهی که به برچیدن بنای سیاسی آپارتاید ختم شود، به مذاکره نشستند.

به تدریج محدودیتها بر ماندلا برداشته شد. وی تا سال 1988 وقتی هنوز در زندان بود، با فرستادگان وزرای احزاب ملی گفتگو می کرد.

برکناری بوتا در سال 1989 و روی کار آمدن "فردریک ویلیم دکلرک"، گام بعدی در جهت رفرم بود.

 

دکلرک در فوریه سال 1990 ماندلا و همه زندانیان سیاسی را آزاد کرد. اگرچه ماندلا در آن هنگام اعلام کرد که مبارزه مسلحانه را کنار نخواهند گذاشت، اما چند ماه بعد در اوت همان سال اعلام پایان مبارزه مسلحانه کرد. اگر چه این متد مبارزه در برابر ارتش بزرگ دولتی ثمری به بار نیاورده بود، ولی این اقدام نشان از عقب نشینی در برابر دولت بود.

بسیاری از حامیان ANC با این امر مخالفت کردند و گفتند این نشاندهنده تسلیم است. عده ای هم به شدت خشمگین بودند، زیرا در همان زمان دولت، مبارزان مسلح را به جوخه های اعدام می سپرد. آنها در مخالفت با ماندلا شعار "ماندلا به ما سلاح بده" را مطرح می کردند و می گفتند "تو مثل یک گوسفند رفتار می کنی، وقتی مردم سلاخی می شوند".

درست در همین زمان بود که ماندلا محبوب غرب شد. دشمنان سابق او را نجات دهنده خطاب کردند. تام برامبل در این باره می گوید: "در این هنگام ماندلا همه مذاکرات را به تنهایی انجام می داد و با رفقای خود در کنگره ملی آفریقا تبادل نظر نمی کرد. از همین رو بود که مذاکرات جای انقلاب را گرفت. از این پس، ماندلا بود که توده ها را از تظاهرات بعدی باز می داشت. این وضع آنقدر جدی و مهم بود که وقتی به بیماری سل مبتلا گردید، نگرانی طرفهای مذاکره وی آغاز شد، زیرا این تهدید وجود داشت که اگر او فوت شود، دیگر ابزاری برای جلوگیری از انقلاب وجود نداشته باشد."

مهمترین شرطی که در برابر ماندلا گذاشته شده بود، این بود که سرمایه آمریکاییها و دیگر دزدان دست نخورده بماند، ملی سازی از برنامه های ANC حذف شود و خصوصی سازی، سرمایه گذاری خارجی و حذف خدمات دولتی در دستور کار قرار گیرد. ماندلا بارها تعهد خود را نسبت به عملی کردن این برنامه ابراز کرده بود.

کنگره ملی آفریقا همچنین با ابقای فرماندهان ارتش آفریقای جنوب و 5 سال فرصت برای برقراری "دولت اتحاد ملی" و باقی ماندن اعضای ارشد کابینه "حزب ملی" بر سر مناصب خویش موافقت کرد.

در دیگر توافقها بین رژیم نژادپرست و ماندلا و کنگره ملی آفریقا، به سفید پوستان مرغوب ترین، معادن، کارخانه های تولیدی و موسسات مالی داده شد و آنها مجوز خارج کردن  سرمایه ها و عواید شان از کشور را نیز دریافت کردند.

 

همانطور که ماندلا می گوید و بسیاری دیگر نیز این امر را تایید کرده اند، آنچه او انجام می داد، خلاف اعتقادات اولیه اش نبود. او همیشه از سرمایه داری و نظم پارلمانتاریستی دفاع کرده بود. تنها مخالفت وی این بود که سیاهان نمی توانستند در آن شرکت کنند.

او در سال 1964 در دادگاه "ریونیا" خطاب به قضات گفت: "ANC هرگز و در هیچ دوره ای در تاریخ خود تغییرات انقلابی و تغییر در ساختار اقتصادی کشور را تبلیغ و ترویج نکرده و تا آنجا که من اطلاع دارم، هیچگاه مخالف جامعه سرمایه داری نبوده."

تعهد به ملی سازی که در سال 1955 در منشور آزادی قید شده بود، فقط امتیازی برای راضی کردن نمایندگان طبقه کارگر در "کنگره مردم" بود و هرگز بدین قصد نبود که جدی گرفته شود. نه ماندلا و نه ANC و نه حتی حزب کمونیست آفریقای جنوبی، سوسیالیسم را در برنامه خود نداشتند. این پروژه دستکم برای حزب کمونیست بدین معنا بود که دهها سال طول خواهد کشید تا آفریقای جنوبی بعد از اتمام "مرحله اول انقلاب" (انقلاب دمکراتیک ملی) به این سمت گام بردارد. حزب کمونیست نیز از اتوریته خود استفاده کرد تا اعتراضهای طبقه کارگر را خاموش کند.

در سال 1994 ماندلا در نخستین انتخابات دمکراتیک در تاریخ آفریقای جنوبی، نخستین رییس جمهور سیاهپوست این کشور شد. او این عنوان را تا ژوئن 1999 بر عهده داشت.

پس از انتخابات 1994، طبقه کارگر سیاهپوست که برای سوسیالیسم در این کشور مبارزه کرده بود و رنجها کشیده بود، در حالی جام تلخ باقی ماندن مناسبات اقتصادی پیشین را می نوشید که بسیاری از اعضای بالای ANC شامپاین قدرت سر می کشیدند.

اربابان برای سپاسگزاری از ماندلا او را رهبر "ملت رنگین کمان" نام نهادند. او دفتر خود را به خارج از آفریقای جنوبی برد و سیاهان در زاغه ها، با توالتهای گودالی، عدم دسترسی به آب آشامیدنی، محدودیت در برق، مدارس فقیر و بدون امکانات و بیکاری بالای 30درصد بجاماندند.

"پاتریک باند"، نویسنده کتاب "غارت آفریقا: اقتصاد استثماری" و رییس دانشگاه "کاوا زولو-ناتا" می گوید: "تنها دو راه اساسی وجود داشت. نخست، بسیج مردم و همه شور و شوق، انرژی و تلاشهای آنان و نیز تلاش سخت برای متوقف کردن جریان خروج سرمایه ها از کشور و لغو بازپرداخت بدهیهای غیر قانونی دوران آپارتاید. راه دیگر که در نهایت پیش رفت، پیمودن مسیر نو - لیبرالی با اصلاحات کوچک اینجا و آنجا به بهانه و ادعای سطحی حفظ "انقلاب دمکراتیک ملی."

هیچ کس بهتر از ماندلا این جهتگیری را روشن نکرده. وی گفت: "ملی کردن معادن، بانکها و صنایع و غیره غیرممکن است. در وضعیت ما، محدود شدن به کنترل بخشهای خاصی از اقتصاد اجتناب ناپذیر است."

سال گذشته پلیس، 44 کارگر معدن را در "ماریکانا بسبکی" به قتل رساند . این دلیل روشنی است بر اینکه مبارزه برای آزادی و برابری واقعی در آفریقای جنوبی جریان دارد و این نه تنها با رویارویی با کنگره ملی آفریقا، بلکه با ساختار اصلی سیاستهای موجود که ماندلا نیز بنیانگذار آن است، ممکن می گردد.

مرگ نلسون ماندلا نه تنها از سوی آن توده ای که امید دسترسی به آزادی را در رهبری او می دیدند، بلکه برای آن عده ای نیز که گردن شان زیر تیغ تهدیدهای جنبش دهه 80 بود و به یاری وی از خطر به سلامت رد شدند، دارای اهمیت است. یاد و نام ماندلا در خاطره ها خواهد ماند، هم از آن رو که رهبر مقاومتی بزرگ بود و هم به این سبب که پشتیبانان خود را در مبارزه شان علیه سرمایه داری و نو - لیبرالیسم تنها گذاشتگذاشت.

 بازگشت به صفحه نبردخلق