سازماندهی جنبش های عصر جدید پس از جنگ سرد (32)

وظایف سوسیالیستها – تجربه رفراندوم اسکاتلند

لیلا جدیدی

 

در این شماره می خوانید:

1- وظایف سوسیالیستها در برهه کنونی چیست؟

2- رفراندوم استقلال اسکاتلند، "غول از چراغ بیرون آمده"

 

وظایف سوسیالیستها در برهه کنونی چیست؟

جهان ما پرمخاطره و بحرانی است، اما همانطور که مارکس و انگلس، بنیانگذاران سوسیالیسم مدرن علمی پیش تر تشریح کرده اند، تاریخ هیچ مشکلی را روی دست انسانها نمی گذارد که حل ناشدنی باشد.

طبیعی است که برای حل هر مشکلی نیاز به ابزار مناسب آن است. بدون شک حل مشکلات سیاسی و اقتصادی جهان ما نیز که مساله اکثریت مردم جهان است، نیاز به برنامه ریزی و سازماندهی دارد.

سازماندهی برای یک انقلاب رهایی بخش مراحل و نیازهای ویژه خود را دارد.

در این نوشتار به چهار مرحله که اساسی ترین گامها جهت دستیابی بدین هدف است، به طور مختصر پرداخته می شود:

1- هدف و چشم انداز روشنی برای آلترناتیو

2- شناخت و آموزش آلترناتیو

3- وظایف مبرم یک سازمان انقلابی

4- عمل

 

مرحله اول - هدف و چشم انداز روشنی برای آلترناتیو

ما اکنون با بحران ساختاری طولانی مدت سرمایه داری مواجه هستیم. نظام سرمایه داری با حاکمیت سرمایه داری مالی نه تنها نتوانسته نیازهای بشری را تامین کند، بلکه در مقیاس وسیعی بر ضد بشریت نیز عمل کرده است. نابسامانیهای اجتماعی، تخریب محیط زیست، جنگ، گرسنگی و فقر، بی خانمانی، بیکاری در اثر هر چه عمیق تر شدن اختلاف طبقاتی در 2 دهه گذشته از دستاوردهای نظام سرمایه داری است.

17 اکتبر برابر با 25 مهر، روز جهانی مبارزه با فقر از سوی سازمان ملل متحد اعلام شده است. بنا به تعریف این سازمان، فقر عبارت است از هر نوع محرومیت اقتصادی و فرهنگی که سازگار با استانداردهای مطلوب جهانی نباشد. بر اساس آخرین آمار جهانی ارایه شده از سوی سازمانهای بین المللی تخصصی، حدود 1/1 میلیارد نفر از جمعیت جهان در فقر کامل به سر می برند که 530 میلیون نفر از آنها درآمد روزانه شان معادل یک دلار و بقیه روزی دو دلار است. این در شرایطی است که حدود 800 میلیون انسان که بخش عمده آنان را زنان و کودکان تشکیل می‌ دهند، از حق دسترسی به آموزش محروم و بی ‌سواد هستند. برای درک عمیق تر میزان بی عدالتی در سیستم سرمایه داری، تنها یادآوری اینکه 85 نفر اول در لیست ثروتمندترین افراد جهان، به اندازه دارایی 3.5 میلیارد نفر یا نزدیک به نیمی از مردم جهان ثروت دارند، کافیست.

سوسیالیسم، آلترناتیو بی بدیل نظام سرمایه داری است. هدف نهایی سوسیالیستها ایجاد یک جامعه کاملا متفاوت است؛ جامعه ای که به جای سود و منافع برای سرمایه داران، بر پایه نیاز افراد جامعه بنا می شود. این تنها در صورتی امکان پذیر است که نظم اجتماعی کهنه که حافظ قدرت مشتی افراد است که منافع آنها با کار و زحمت اکثریت تامین می شود، به کلی از میان برداشته شود. سوسیالیستها برای برچیدن نظمی که در آن نیروی زحمتکشان به مزدی ناچیز به یک طبقه ممتاز فروخته می شود، مبارزه می کنند. این بدان معنی است که کارگران و زحمتکشان جامعه باید سکان را به دست گیرند و حداکثر بهره را از نیروی کارشان برای زندگی راحت به دست بیاورند. برای تحقق این امر، تصمیمهای سیاسی و اقتصادی را باید خود آنان بگیرند.

 

مرحله دوم - شناخت و آموزش آلترناتیو

 سوسیالیسم چیست و چرا آلترناتیوی بر بی عدالتی سرمایه داری است؟

سوسیالیسم به عنوان یک هدف اگر چه دور، اما قابل دسترس باید آموخته شود. به طور کلی سوسیالیسم در جهان درست تفهیم نشده است. این یک روال معمول است که مردم هر چه را که با تکرار بشنوند، گمان می کنند حقیقت است. اما واقعیت و حقیقت در بسیاری مواقع در تضاد هستند. سوسیالیستها نشان می دهند که حقیقت با آنچه سرمایه داری به مردم تفهیم می کند، تفاوت دارد.

"سوسیالیسم امروز"، ارگان "حزب سوسیالیست انگلیس و ویلز" در مقاله ای که وظایف این حزب را توضیح می دهد، به تلاشهایی پرداخته است که راستگرایان از زمان فروپاشی سوسیالیسم برای تخریب سوسیالیسم کرده اند. این نشریه می نویسد:

"پس از سقوط دیوار برلین و در اوج احساس پیروزی سرمایه داری، متاسفانه برخی چپها هم به این نظریه تن دادند که برنامه ریزی اقتصادی دیگر نمی تواند جایگزینی برای سرمایه داری در حال حاضر باشد. اقتصاد حبابی اواخر 1990 بازار سرمایه داری را گرم کرد و سرمایه داری توانست بر موج بحران سوار شده و اعلام رشد مداوم و رفاه کند."

در ادامه همانجا آمده است: "15 سال پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و "فروپاشی کمونیسم و "پیروزی کاپیتالیسم"، پارلمان اروپا قطعنامه ای در محکومیت "جنایات رژیمهای کمونیستی توتالیتر" به تصویب رساند (گاردین، 26 ژانویه). این قطعنامه از سوی یک نماینده دست راستی سوئدی، "گوران لیندبالد"، پیشنهاد شده بود. وی خواستار تشکیل یک کنفرانس بین المللی پیرامون این امر شده بود. او همچنین خواسته بود کتابهای درسی در سراسر اروپا، کمونیسم را نظامی توتالیتر و همزاد فاشیسم معرفی کنند."

این تهاجم ایدیولوژیک، روش صادقانه ای برای روشن کردن کاراکتر استالینیستی رژیمهای اتحاد جماهیر شوری و اروپای شرقی نیست. نمونه ذکر شده در بالا از جمله تلاشهای بی شمار است که از استالینیسم، این معجون عجیب و غریب، برای رد کمونیسم و سوسیالیسم واقعی استفاده شده است.

از این رو، آموزش سوسیالیسم به عنوان آلترناتیو رژیم سرمایه داری باید به طور دایم در دستور کار قرار گیرد. سوسیالیستها باید نشان دهند که رژیم توتالیتر استالینیستی که انقلاب بزرگ مردم را با سرمایه داری دولتی در اقتصاد و روشهای دیکتاتوری در سیاست به نیستی کشاند، تفاوتهای شگرفی با سوسیالیسم واقعی دارد.

سوسیالیستها باید به طور دایم و روشن به توضیح و تشریح اهداف سوسیالیسم بپردازند و وظیفه خود بدانند که سوسیالیسم واقعی را در جنبش کارگری احیا کنند.

 

مرحله سوم: وظایف مبرم یک سازمان انقلابی

سوسیالیستهای انقلابی همچنان که هدف اصلی یعنی سوسیالیسم را در سر دارند، باید ساز و کاری را بر پا کنند که زحمتکشان را به سوی هدف سوق دهند. آنها باید طبقه کارگر و زحمتکش را از راهها و کانالهایی که به هدف نهایی ختم می شود، عبور دهند.

زمانی که مبارزات توده ای به جنبش عظیمی فرا می روید، نقش سازمان و اهمیت آن بسیار مشخص است. اما زمانی که این اهمیت روشن نیست، یعنی دوران رکود، در واقع سازماندهی نقش مرکزی و حساسی خواهد داشت.

"الیزابت شورتز"، تحلیلگر و مقاله نویس و عضو "سازمان جهانی سوسیالیستی" در این باره می گوید: "سوسیالیستها باید هر مبارزه ای را که به مبارزه طبقه کارگر توان می بخشد و به ایجاد آگاهی بین مردم کمک می کند، پیگیری کنند یا در کمترین حالت به افراد جامعه نزدیک شوند، اما همزمان هیچگاه نباید هدف اصلی که رسیدن به جامعه سوسیالیستی است را فراموش کنند. اینکه بگوییم همه با از میان برداشتن سرمایه داری موافق نیستند، درست نیست، دستکم زحمتکشان جامعه نباید این طور فکر کنند. از سوی دیگر نباید بگذاریم آنها که می دانند این سیستم باید از میان رود، تصور کنند آلترناتیو دیگری وجود ندارد. بنابراین، مهمترین وظیفه سوسیالیستها ایجاد سازمانی است که به طور خستگی ناپذیر مضرات و ناهنجاریهای سیستم سرمایه داری را توضیح داده و همزمان سوسیالیسم را به عنوان آلترناتیو آن مطرح کند؛ سازمانی که تجربیات و آموزه های گذشته را برای زحمتکشان مرور کند تا آنان به نیروی خویش پی ببرند، تلاش کند دیگران را متقاعد کند و سوالات آنها در مورد سوسیالیسم را پاسخ دهد. این کار را باید در نشریات مان، گردهماییهای مان، بحث و گفتگو با مردمی که روزانه با آنها تماس داریم و شرکت در فعالیتهایی که حول مسایل مختلف وجود دارد، انجام دهیم."

واقعیت این است که زحمتکشان خود به خود به آگاهی سوسیالیستی نمی رسند و گاهی به نتایجی می رسند که به ضرر خودشان تمام می شود. برای نمونه گاهی همین زحمتکشان جامعه بین خودشان بر سر اینکه زن یا مرد با هم برابرند و حقوقی مساوی باید داشته باشند، رفتار با مهاجران، رفتار با افرادی که نقص عضو دارند و غیره به اختلاف می افتند. از این روست که وظیفه یک سازمان انقلابی و سوسیالیست در آموزش سوسیالیسم ضروری می شود.

لنین معتقد بود که یک انقلابی سوسیالیست باید تریبون مردم باشد، کسی که قادر باشد به هر حرکت مستبدانه و ستمگرانه واکنش نشان دهد و این فرق نمی کند کجا رخ دهد و علیه چه طبقه ای باشد.

الیزابت شورتز در مقاله ای تحت عنوان "مبارزه برای تغییر جهان" می گوید: "سوسیالیستها همیشه علیه نژاد پرستی و امپریالیسم موضع می گیرند. این نه فقط بدین خاطر است که کار درستی است، بلکه به خاطر این است که در غیر این صورت مبارزه زحمتکشان و کارگران تضعیف می شود."

 

مرحله چهارم: مرحله عمل

طبقه کارگر و زحمتکشان باید در جایگاه سکاندار بنشینند، همانطور که کارل مارکس می گوید: "رهایی طبقه کارگر به دست خود اوست."

چه گوارا در سالهای اولیه پس از انقلاب در کوبا پیرامون ساختن سوسیالیسم می گوید: "سوسیالیسم تنها می تواند به دست مردان و زنان کارگر که با یکدیگر پایه های آنرا می ریزند ساخته شود. در این پروسه خود آنان نیز صیقل می یابند."

تاریخ مبارزات مردم جهان نمونه های بسیاری از اعتراضات و حرکتهای کوچک دارد که در نهایت به جنبشهای فراگیر تبدیل شده اند. تنها یک نمونه آن در سپتامبر سال جاری بود. 300 هزار نفر خیابانهای "منهتن"، نیویورک را در راهپیمایی برای روز محیط زیست اشغال کردند. آنها به کمپانیهای بزرگ و سیاستهای دولت که به از میان بردن کره زمین می انجامد، اعتراض می کردند. سازماندهندگان این تظاهرات توانسته بودند گروههای گوناگون اجتماعی مانند فعالان بومی، دانشجویان، انجمنهای محلی، سوسیالیستها، اتحادیه ها، گروههای همبستگی با فلسطین و غیره را گردهم بیاورند. این تظاهرات بزرگ و چشمگیر در سایه تلاشهای هر روزه، تدریجی و پیوسته سازمان دهندگان و شرکت کنندگان شکل گرفته بود.

مبارزه همیشه روندی رو به رشد و پرقدرت ندارد. در جهان واقعی، مبارزه دارای فراز و نشیب است و کسانی که در آن نقش دارند، گاهی به سختی می توانند یک قیام توده ای را تصور کنند. زمانی تلاشها به اعتراضهای توده ای ختم می شود و گاهی هم هیچ حرکتی نیست و یا حتی عقب گرد است. گاهی در اوج جنبش، به سختی می شود تصور کرد این حرکت خاموش شود و با حتی به عقب رانده شود و گاهی در سکون و خاموشی نمی توان تصور کرد دوباره آتش جنبش بر پا خواهد شد. وظیفه فعالان جنبش و سازمانهای سوسیالیستی این است که مبارزه را همیشه زنده نگه داشته و نگذارند به خاموشی کشیده شود.

"اشلی اسمیت"، یک فعال سوسیالیست و مقاله نویس روزنامه "کارگران سوسیالیست" می گوید: "درحالی که احزاب حکومتی خود را "اصلاح طلب" خطاب می کنند، سوسیالیستها برای انجام اصلاحات واقعی مبارزه می کنند. در هر مبارزه ای که زندگی کارگران را بهتر می کند، برای دستمزد بیشتر، شرایط کاری بهتر، برای برقراری عدالت و علیه نابودی امنیت اجتماعی، سوسیالیستها باید با وسیع ترین امکانات خود در آن شرکت کنند و نقش داشته باشند."

در هر مبارزه ای کوچک یا بزرگ سوسیالیستها باید بدنبال یک حلقه دیگر برای پیوند به حلقه های دیگر باشند. آنها نباید کنار بایستند و به قضاوت در اینکه این حرکتهای مردمی چقدر رادیکال هستند یا نیستند بنشینند، بلکه باید در کنار آنها باشند و آنرا به گامهای بعدی بکشانند. پیروزی در دستیابی به یک مطالبه، زحمتکشان را تشنه پیروزیهای بعدی می کند. سوسیالیستها باید برای هر آنچه که زندگی زحمتکشان را بهتر می کند، مبارزه کنند. اما آنچه که اهمیت دارد این است که کسانی که در این مبارزات نقش دارند، باید دوستان و دشمنان خود را بشناسند. آنها باید در جریان مبارزات شان یاد بگیرند که رهایی قطعی در نابودی سیستم ستمگر و تصاحب قدرت است.

الیزابت شولتز در مقاله ای که در بالا ذکر شد، به کارگران و زحمتکشان یادآوری می کند: "سرمایه داران همواره به ما می گویند که اداره جامعه باید به متخصصیان سپرده شود و کارگران نمی تواند تصمیم گیری کنند. از بچگی تا پیری این را به ما دایم گوشزد می کنند و بدین صورت نمایندگان "با سواد و تحصیل کرده" خودشان را بالای سر کارگران می گذارند. آنها اینگونه به ما می گویند که کارگران نمی توانند در صندلی مدیران بنشینند و یا در راهروهای مجلس دیده شوند. کارگران اما در پروسه مبارزات بی امان خود درمی یابند که همه این حرفها دروغ است."

بدون شک سرمایه داران و در کشور ما نظام جمهوری اسلامی از رشد جنبشهای ضد سرمایه داری و به ویژه ایده های سوسیالیستی در هراس هستند، زیرا این جنبشها نشاندهنده رادیکالیزه شدن طبقه کارگر و زحمتکشان علیه سیاستهای نو - لیبرالیستی است.

با این حال، سوسیالیستها به طور تاریخی در همه نوع مبارزات نقش خود را ایفا می کنند. مبارزه برای ساعات کار انسانی تر، اعتصابات، جنبشهای مدنی، مبارزه علیه جنگهای ارتجاعی و یا امپریالیستی و ... و همزمان مبارزه برای سوسیالیسم را هدف قرار می دهند. آنها با روشهای متنوع و گسترده برای آماده سازی توده ای زحمتکش تلاش می کنند.

آموزش سوسیالیسم به عنوان آلترناتیو نهایی با هر ابزار و هر زمان، سازماندهی برای به میدان مبارزه کشاندن زحمتکشان و همراهی با آنان در همه حرکتهای اعتراضی، افشای گرایشات راست و صرفا اصلاح طلب و همچنین ارتباط دادن این مبارزات با جنبشهای جهانی وظایف روزانه سوسیالیستی است.

 

رفراندوم استقلال اسکاتلند، "غول از چراغ بیرون آمده"

رفراندوم برای استقلال اسکاتلند، سیاست در بریتانیا را دگرگون کرد. اگر چه رای "نه" برنده نهایی شد، اما کمپین "آری" با یک سازماندهی توده ای که کارورزان جامعه علیه ریاضت اقتصادی و فساد دستگاه سیاسی و برای آینده ای بهتر حضوری قابل توجهی در آن داشتند، چشمگیر بود و زنگهای خطر را به صدا در آورده است.

رفراندوم " آری" یا "نه" به استقلال، با چند نگاه شایان بررسی است.

"پیتر تافی" در ماهنامه "سوسیالیسم امروز" می نویسد: "سیاسی و پولاریزه شدن طبقاتی به اضافه آغاز نقش آفرینی توده ای در سیاست که برای اولین بار صورت می گرفت، به ویژه شرکت ستم دیده ترین بخش زحمتکشان که خواهان گرفتن سرنوشت خود به دست خویش هستند، موضوع چشمگیری بود. این امر به ویژه برای نخبگان انتصابی که همه امور بریتانیا در دست آنان است، تکان دهنده بود. رفراندوم با شور و شوق بالایی زمین سیاسی بریتانیا را به لرزه در آورده و آنرا دگرگون کرد. یکی از شایان توجه ترین نتایج آن اثری است که در سطح جهانی بر جای گذاشت. کشوری کوچک تر از شهرک "یورک شایر" و به اندازه نیمی از لندن، با سابقه افتخار آمیز مقاومت کارگری، جهان و اروپا را در پایه های خود به لرزه در آورد."

رهبران جهان از "اوباما" تا "جین پینگ"، رهبر چین و غیره، حتی با کشاندن پاپ، رهبر کاتولیکها به سمت خود، همگی صف کشیدند تا دیوانه وار با استقلال اسکاتلند مخالفت کنند. طبقه حاکمه بریتانیا که پرستیژ خود را در خطر می دید، آشکارا هراس خود را از رای "آری" در برابر چشم مردم و کسانی که از ان دفاع می کردند، به نمایش گذاشت. آنها بیش از حد معمول در مخالف با کسانی که از استقلال حمایت می کردند، واکنش نشان می دادند. بساط روزنامه "فایننشیال تایمز" در رساندن صدای طبقه حاکمه داغ بود و از جمله تکرار می کرد "90درصد بازار علیه رای "آری" است."

البته، صندوق بین المللی پول هم از معرکه عقب نماند و نگذاشت جای کمرنگی در مخالفت با رای "آری" داشته باشد و نسبت به خطر شکل گیری "بحران در بازار" هشدار داد. اما چرا اینهمه دلهره؟

علت آن است که شور و هیجان برای استقلال در اسکاتلند توده های مردم در دیگر نقاط اروپا را نیز به شوق آورده بود. بسیاری از کشورهای اروپایی و حتی غیر اروپایی در برابر مطالبه استقلال طلبان در کشور خود قرار گرفته اند. از جمله می توان از توده های "کاتلان" در اسپانیا نام برد که برای کسب استقلال، گلوی دولت "ماریانو راخوی" را می فشارند.

در حال حاضر کم و بیش همه کشورهای جهان با مساله ملی روبرو هستند و این امر نظامهای حاکم را به دردسر انداخته است. مساله ملی در میان چپ نیز به موضوعی جدی تبدیل شده و برخی از آنان که خود را مارکسیست خطاب می کنند، پیرامون این مبحث در جدال هستند. آنها می توانند با موضعی که اتخاذ می کنند، به دامان اپورتونیستها بیفتند و یا در خدمت بورژوازی و ناسیونالیسم سرمایه داری قرار گرفته و هرگز نتوانند با جنبشهای طبقه کارگر ارتباط پیدا کنند.

پلاکاردهای "آری" و شعار های گوناگون دیگر از سوی چپ، این پریشانی در موضع گیری را به نمایش می گذاشت. بخشی از چپ نیز آشکارا با استقلال مخالفت کرد. از جمله "حزب کمونیست بریتانیا" خود را یکبار دیگر در طرف غلط تاریخ قرار داد و رای "نه" به استقلال اسکاتلند داد. این سوال برانگیز است که چگونه می توان ادعای دفاع از زحمتکشان را کرد، اما رای "نه" به خواست آنان داد؟

کمپین "آری " به رفراندوم، فرصت بزرگی برای زحمتکشان در برابر تهاجم سرمایه داری و سیاستهای ریاضت اقتصادی طبقه حاکمه و مدافعان ان از جمله صندوق بین المللی پول بود.

رفراندوم و شرکت گسترده مردم روشن ساخت که می توان برای آینده با توان بیشتر حرکت کرد. این نظر که موضوع استقلال در اسکاتلند به یک نسل دیگر موکول می شود، واقعی نیست. پیتر تافی می گوید: "غول از چراغ بیرون آمده و همچنان خواستار استقلال است."

 

 

منابع:

·         Socialistworker.org

·         Socialism Today – 182

·         socialismtoday.org

 

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق