هراسی از نام "سوسیالیسم" وجود ندارد

 

فرایتاگ/ برگردان: بابک

 

گفتگو با "کشامه ساونت"*، عضو سوسیالیست شورای شهر "سیاتل"، آمریکا.

 

عدالت اجتماعی محوری است که می بایست راه هیلاری کلینتون به کاخ سفید را هموار سازد. عملی بودن این هدف را می توان با نگاه به سیاتل در شمال غرب آمریکا دریافت. این شهر 640 هزار نفری، مرکز اصلی کارفرماهای نیرومندی همچون "مایکروسافت"، "بویینگ" و "استارباکس" است و همزمان اما در آن مقاومت در مقابل نابرابری فزاینده علیه بسیاری از کارورزان به جوشش درآمده است. چندی پیش نام رییس موسسه اعتباری "گرویتی پیمنت" (Gravity Payments) بر سرزبانها افتاد. او دستور داد حقوق همه 120 کارمندش تا حداقل 70 هزار دلار در سال افزایش پیدا کند و در مقابل، حقوق خودش را 90 درصد کاهش داد. آشکارترین نماد این مقاومت اما پیروزی کشامه ساونت است؛ اولین سوسیالیستی که طی 100 سال گذشته انتخاباتی را برنده شده است. او به عنوان عضو شورای شهر، 117 هزار دلار در سال حقوق دریافت می کند، اما فقط 40 هزار دلار – دستمزد متوسط یک کارگر - را به حساب خود می ریزد و بقیه را به صندوقهای همبستگی و جنبشهای اجتماعی اهدا می کند.

 

خانم ساونت، چطور به این فکر افتادید که در کشور دو حزبی آمریکا به عنوان سوسیالیست نامزد انتخابات بشوید؟

95 هزار نفر به من در اینجا، سیاتل، رای دادند، همه آنها سوسیالیست نیستند، اما نام "سوسیالیست" موجبی برای نگرانی ما نبود، زیرا چنین می نماید که مردم مشتاق چنین چیزی هستند. من به عنوان سوسیالیستی انتخاب شدم که پولی از شرکتها قبول نمی کند و به طور پیگیر برای حقوق کارورزان و علیه کلان کاسبیها فعالیت می کند. در گذشته تلاش نمایندگان شورای شهر اغلب در این خلاصه می شد که کمپانیهای بزرگ و شرکتهای ساختمانی را ثروتمندتر کنند. آنها منافع مردم عادی و کارورز را نمایندگی نمی کردند. برنامه انتخاباتی من در درجه اول توجه مردم را به سیاست جلب کرد. آنها یک تفاوت جدی بین من و بیشتر سیاستمداران می بینند و جذب می شوند.

 

آیا سیاتل یک پدیده استثنایی است؟

نه. اکثریت بزرگ سیاستمداران منتخب در سراسر آمریکا، دیدگاه کنسرنها و ابر ثروتمندان را نمایندگی می کنند. آنها به "سیاست شرکت مدار" (Corporate Politics)، سیاست برای شرکتها مشغولند. این مساله و نیز این واقعیت که "وال استریت" همه بخشهای دولت ما را در مشت دارد، بسیاری را برافروخته می کند. دولت در جریان بحران اخیر، بانکهای بزرگ و شرکتها را نجات داد، در عوض مردم عادی و کارورزان با نرخ بالای بیکاری، شغلهای ارزان حقوق و حراج و تخلیه اجباری مسکن تنها گذاشته شدند. خشم ناشی از این وضعیت، ازجمله در جنبش "اشغال وال استریت" نمود پیدا می کند. جوانها به ویژه دیگر تاب "سیاست شرکت مدار" و همچنین درآمد نابرابر را ندارند.

 

از جنبش "اشغال وال استریت" دیگر خبری نیست و با برچسب "سوسیالیست" هم جمهوریخواهان به طور مداوم و به گونه موفقی به "باراک اوباما" افترا می بندند

من برداشتم این است که شمار بیشتری از مردم به گونه فزاینده از طبقه ممتاز - چه دموکرات و چه جمهوریخواه - کنده می شوند. درصد رضایت از کنگره به نازل ترین سطح رسیده است و بسیاری از همه پرسیها نشان می دهد که مردم تشنه آلترناتیوهایی برای وضعیت موجود هستند.

 

در بسیاری از کشورها این اشتیاق، پیامد سیاسی ندارد. شما چطور توانستید در سیاتل آن را در شکل صندوق رای مادی کنید؟

حزب من، "آلترناتیو سوسیالیستی"، این خلاء بزرگ سیاسی را مشاهده کرد و یک گزینه چپ به جای دموکراتها و جمهوریخواهان ایجاد کرد. کشیدن خط و مرز بین خود و این طیف بسیار مهم بود. بیش از همه من به این خاطر نامزد شدم که افراد عادی بیشتری را به سمت علاقمند شدن به سیاست و درگیر شدن با آن بکشانم. معرفی خودم به عنوان آلترناتیوی برای طبقه کارگر، آشکار با واکنش مثبتی روبرو شد.

 

رای دهندگان به شما چه کسانی هستند؟

در واقع بسیاری از جوانها که تا به حال در انتخابات شرکت نکرده بودند و با کارزار انتخاباتی ما برای اولین بار پای صندوق رای رفتند. اما به طبع سیاتل یک شهر بسیار مدرن با بسیاری ساکنان مترقی است، خیلی از آنها هرگز به جریان دیگری غیر از دموکراتها رای نداده اند و هیچ نیروی بسیج کننده جمهوریخواهی در شهر وجود ندارد. اما البته تحت حاکمیت دموکراتهای ممتاز هم همان مشکلات اجتماعی وجود دارد، همان تبعیض نژادی و بی عدالتی اقتصادی همچون نقاط دیگر. بسیاری به من می گفتند برایشان مهم نیست که سوسیالیست هستم، چرا که می دانستند ارزشهای آنها به گونه باور پذیری نمایندگی خواهد شد و سیاست ما به سود جامعه و خانواده های کارگری است.

 

شما به راستی توانستید مطالبه مرکزی خود در انتخابات، یعنی افزایش حداقل دستمزد به 15 دلار در ساعت را به کرسی بنشانید

بله، و ما این خواسته را فقط با یک رای بیشتر در شورای شهر به تصویب رساندیم. در ابتدا هیچ رسانه ای مایل به خبررسانی در این باره نبود، دیگر سیاستمداران هم ما را جدی نمی گرفتند. سپس نظر سنجیها نشان داد که یک اکثریت رشد یابنده در سیاتل از خواست 15 دلار حداقل دستمزد در ساعت پشتیبانی می کند. و سرآخر با وجود آنکه رهبری شورا در دست سیاستمداران شرکت مدار است، همه اعضای جدید شورای شهر به این خواست رای دادند. سیاتل در اینجا به ما یک درس مهم داد: اگر جنبش جوانان و کارگران قوی باشد، آنگاه آنها می توانند بر دستور کار سیاسی شهر تاثیر بگذارند.

 

اما دوباره می پرسم، آیا این یک استثنای محلی نیست؟ موفقیتی که در آمریکا فقط در شهری مانند سیاتل ممکن است؟

ما در سیاتل همچون سراسر آمریکا، به پنج دهه ای نظر می اندازیم که طی آن جنبش کارگری به گونه پیوسته تضعیف شده است. از این رو کاری که در اینجا جوانها و فعالان می کنند، آنگونه که خود را سازمان دادند، آنگونه که برای یک خواست مشخص سیاسی جنگیدند، ارزشی تاریخی دارد. می توان چنین هدفی را پیش برد، می توان سیاستمداران را به عمل مجبور کرد، این یک پیام قدرتمند است و هر گاه کارگران در یک شهر به پیروزی برسند، به کارگران دیگر شهرها انگیزه می دهند که آنها هم برای عدالت مبارزه کنند. این را به عنوان شعار نمی گویم، چرا که در این میان در سراسر کشور اعتراضهایی زیر نام "مبارزه برای 15" به راه افتاده است.

 

تا به حال "مبارزه برای 15" فقط کارگران رستورانهای سرپایی را دربر گرفته

این مبارزه تازه شروع شده. تنها چند روز بعد از انتخاب من به عضویت در شورای شهر، به پا گرفتن این کارزار کمک کردم، اکنون این حرکت در شهرهایی مثل "مینیاپولیس" (Minneapolis)، "فیلادلفیا" (Philadelphia)، "نیویورک" (New York) و "لس انجلس" (Los Angeles) به تلاطم درآمده. در لس انجلس بیش از 800 هزار کارگر وجود دارد که کمتر از 15 دلار در ساعت دستمزد می گیرند. شورای شهر اکنون قصد دارد در سال آینده حداقل دستمزد را به 15 دلار افزایش دهد. این می تواند انگیزه ای برای گسترش دادن این خواست در سطح فدرال ایجاد کند.

 

به نظر من آمریکا از این امر فرسنگها فاصله دارد

مدت کوتاهی پیش، اعضای اتحاد "15 اکنون" ما در شورای شهر نیویورک حضور یافتند و اعضای بلندپایه آن را به پشتیبانی از "مبارزه برای 15" قانع کردند. این یک پیروزی بزرگ است و به روشنی نشان می دهد که این کارزار ظرفیت پیروزی در شهرهای بزرگ را دارد. اگر ما یک جنبش توده ای در تمام کشور داشته باشیم، می توان ظرفیتی که برای تحول اجتماعی به وجود می آید را پیش چشم آورد.

 

و با افزایش حداقل دستمزد به 15 دلار همه چیز مرتب می شود؟

نه، و این نیز در نهاد جنبشهای بزرگ اجتماعی است: آنها در نقطه ای که شروع شده اند، باقی نمی مانند. اینجا در سیاتل، استادیاران به اعتراضات پیوستند؛ کسانی که تیتر "دکتر" را یدک می کشند و در - برای مثال - رستورانهای سرپایی کار نمی کنند. من خودم هم زمانی استادیار بودم و مشکلات شان را می دانم: تو امنیت شغلی و اغلب بیمه های اجتماعی نداری و از حق متشکل شدن در اتحادیه محروم هستی. "کارزار 15 دلار" انگیزه ای داد که به همان صورتی که برای افزایش حداقل دستمزد مبارزه می کنیم، برای حق متشکل شدن در اتحادیه، برای محیط زیست، علیه افزایش دمای اقلیم و علیه خشونت خانگی نیز مبارزه کنیم.

 

این هم اما یک دستور کار تقریبا گسترده است.

بله، اما چنین گسترشی از اعتراضها را در ماههای آینده بیشتر خواهیم دید. برای مثال به جنبش "زندگی سیاهان به حساب می آید" (Black Lives Matter) نگاه کنید. این جنبش با نژادپرستی جهت گرفته علیه سیاهان مبارزه می کند و همزمان خواست حداقل دستمزد کافی برای زندگی را در دستور کار خویش قرار داده است. جوانها، فعالان و دانشجویان خواهند دید که این جنبشها نباید از یکدیگر ایزوله باشند، چون مساله به تغییر جامعه برمی گردد.

 

چندی پیش در"فرگسن" (Ferguson) و "بالتیمور" (Baltimore) تظاهرات بزرگ و خشونت آمیزی روی داد

برآشفتگی علیه تبعیض نژادی ژرفش یافته و هر چه بیشتر نمود می یابد. پیوند خواست عدالت نژادی با مسایل اقتصادی اجتناب ناپذیر است. "مالکوم ایکس" (Malcolm X) می گوید: "نمی توان سرمایه داری داشت بدون تبعیض نژادی." تبعیض نژادی، جنسیت زدگی، همه این پدیده ها نشان از یک سیستم در بنیاد نابرابر دارد؛ سیستمی که نمی تواند جامعه ای را شکل دهد که در آن حقوق برابر برای همه تضمین شده باشد. این چه جامعه ای است که بر فقیر تر کردن اکثریت مردم بنا گردیده و همزمان کسانی چند در راس آن از این وضعیت بهره مند می شوند؟

 

این وضع تغییر می کند؟

در فرگسن، بالتیمور و نقاط دیگر، مردمی به خیابان می روند که در فقر بزرگ شده اند، بدون شانس رفتن به دانشگاه یا داشتن شغل ثابت و بدون تجربه سیاسی. آنها راهی طولانی در پیش دارند.

 

پانویس:

* کشامه ساونت در هندوستان در شهر میلیونی "پونه" متولد شد. مادر او آموزگار و پدرش مهندس ساختمان هستند. او به عنوان برنامه نویس کامپیوتر کار می کرد و همراه با همسرش که شاغل در "مایکروسافت" بود، به آمریکا مهاجرت کرد. ساونت در این کشور در رشته اقتصاد به تحصیل پرداخت و بعدها در کالج مرکزی سیاتل و دانشگاه سیاتل به تدریس این رشته مشغول شد. او در سال 2010 شهروند آمریکا شد و از سال 2014 به عضویت شورای شهر سیاتل درآمده است. در نوامبر سال جاری، انتخابات شورای شهر دوباره برگزار می شود و او دوباره خود را نامزد کرده است.

منبع: نبردخلق 361، پنج شنبه اول مرداد 1394 (23 ژوییه 2015)

 

بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول