سر مقاله ...  پُشت دیوار سفارت عربستان، باند حاکم در جُستُجوی چه بود؟ --- منصور امان

 

با بجا آوردن همه شرطهای طرفهای خارجی و تایید آژانس بین المللی انرژی اتُمی به عُنوان نهاد ناظر، رژیم جمهوری اسلامی از بخشی از تحریمهای فلج کننده خارجی و به ویژه در پهنه نفتی و بانکی رهایی یافته است. این به معنای پا گذاشتن "نظام" به مرحله تازه ای از حیات خود است که به دلیل تغییر کیفی پارامترهای داخلی و خارجی و ایجاد نشدن گُزینه های قطعی برای سازگاری با شرایط جدید، برجسته ترین وِیژگی آن بی ثباتی خواهد بود.

دو مساله تقسیم قُدرت و ثروت، محوری ترین پهنه های چالش دستگاه قُدرت خواهد بود که در دوران پسا تحریم، با وزن بیشتر و در ابعاد بُزُرگتری روی میز باندها و دسته بندیهای آن قرار خواهد گرفت تا پاسُخ خود را در این یا آن شکل بیابد. میدانهای نبرد آینده را در جُغرافیای مُهمترین رویداد ماه گذشته، یورش به سفارت و کُنسولگری عربستان سعودی می توان به روشنی مشاهده کرد.

 

راه حل کُهنه در لباس نو

همگام با نزدیک شدن زمان اجرای برجام، نیروهای "لباس شخصی" - یک اسم مُستعار برای پرسنل رسمی اُرگانهای نظامی و امنیتی - به اماکن دیپلُماتیک عربستان سعودی در مشهد و تهران یورش برده، آنها را تخریب کرده و به آتش کشیدند.

اگرچه به ظاهر هدف از این اقدام به چالش کشیدن دولت جناح میانه حُکومت در آستانه سازش هسته ای با غرب به نظر می رسد، اما این زاویه از حمله مزبور، حداکثر می تواند در برآوردهای تاکتیکی سازمان دهندگان آن نقشی بازی کرده باشد.

جناح میانه حُکومت و زائده های "اصلاح طلب" آن مایلند این رویداد را یک تصفیه حساب سیاسی به شمار آورده و همینگونه نیز جلوه دهند. این امر گذشته از مصرف تبلیغاتی، یک کارکرد اصلی دارد؛ آنها به این وسیله سطح چالشی که با آن روبرو هستند و پیرو آن، وظایفی را که چالش مزبور به اجبار در برابرشان می نهد و آنان انجام شان را در توان یا به مصلحت خود نمی بینند، کاهش داده و از برابر چشم دور می کنند.

بی تردید باند حاکم از هر فُرصتی برای خالی کردن زیر پای رُقبا و تثبیت خود به عُنوان طرف حساب اصلی آمریکا و اُروپا سود می جوید. با این حال صدایی که در ریزش آوار سفارت عربستان شنیده می شود، به تشریفات مُعارفه تعلُق ندارد، بلکه غُرش دست و پا زدن نیرویی است که با درماندگی مکان خویش در شرایط مُتحول شده را جُستُجو می کند.

باند ولی فقیه با اجبار به عقب نشینی و اسقاط پروژه هسته ای، ریزش نظم سیاسی و اقتصادی ای که سُلطه مُطلقه و انحصاری آن را تضمین کرده است، در چشم انداز می بیند. راه حلی که آقای خامنه ای و همدستان نظامی و امنیتی اش برای جلوگیری از پیشروی این پروسه جُسته اند، نه تنها تازه نیست، بلکه پیشینه ای به کُهنگی "نظام" دارد.

 

بُحران حُفره ها

زدن پُل به قُدرت با بُحران خارجی، یک ویژگی همزاد رژیمی است که آیت الله روح الله خُمینی بر پا کرد. بُحران و ابزارهای فوق العاده و قهری که در پی می کشد، ماده و مُحتوایی است که او و جانشینانش، حُفره های موجودیت خویش را با آن پُر کرده اند. چه، "نظام" آنها گنجایش سیاسی و ایدیولوژیک برای رقابت مُسالمت آمیز با دیگر نیروهای اجتماعی را ندارد، از برنامه عمل به روز برای گردش چرخ اقتصاد بی بهره است، به طبقات بالنده و پیشرو در مُناسبات تولیدی تعلُق ندارد، پایه طبقاتی آن را اقلیتی از اقشار میرا، انگل یا حاشیه تشکیل می دهند و سر آخر مُدل تمامیت گرای آن برای نظم دادن به زندگی عُمومی، فاقد پذیرش اجتماعی است.

اینها مُناسب ترین پیش شرطها برای بقای یک نظم سیاسی و یا ثبات آن نیست. پیش از آنکه رژیم تازه به قُدرت رسیده، اُرگانهای اعمال قهر و تحمیل اجباری خویش را ایجاد کند، به انباشتن این حُفره ها با آموزه ها و پندارهای دینی اُمید بسته بود، توهُمی که تنها زمان کوتاهی پس از قُدرت گرفتن رنگ باخت و شرط بندی روی باورهای مذهبی جامعه به مثابه اکسیر حیات، بی ثمری خود را به اثبات رساند. تضاد دستور کار رژیم مُلاها با مُطالبات قیام 57 از یکسو و ستیز شریعت ارتجاعی مُلاها با زندگی مدنی از سوی دیگر، به شتاب ناکارایی این ابزار برای تحکیم قُدرت را به رُخ آقای خُمینی و همدستانش کشید.

آنها به محض اینکه توانایی اش را به دست آوردند، برای سفت کردن پای خود در قُدرت، به جامعه حمله ور شده و با خلق یک بُحران داخلی سراسری، دست به تصفیه آن از مُخالفان، مُعترضان، گروههای سیاسی، دانشگاه و دانشجویان و مُطالبه کنندگان حقوق ملی شدند. جنگ بی ثمر و بلاهت آمیزی که زیر پوشش رژه به سوی قُدس از مسیر کربلا هشت سال تمام سایه مرگبار آن بر سر جامعه و سرنوشت آن سنگینی کرد، استمرار منطقی و غنی شده سیاست تولید اقتدار بود که نیروی مُحرک خود را در شکل تولید دایمی بُحران جُسته و یافته بود.

 

دولت در دولت

پس از پایان جنگ و یله شدن سپاه پاسداران پُشت "خیمه نظام" برای دریافت پاداش خود از منافع قُدرت، دوران جدیدی در رابطه بین اُرگانهای و ابزارهای تولید اقتدار و دستگاه سیاسی که آنها را هدایت می کرد، به وجود آمد. سهیم شدن تُفنگچیهای مکتبی در ثروت که در ابتدا به عنوان ترفندی برای مُدیریت آنها و به خط نگه داشتن شان اندیشیده شده بود، خیلی زود به ماده ای برای دوپینگ سیاسی پاسداران بدل شد و در فرآیند ادغام سرنیزه و سرمایه، به چنان درهم تنیدگی بین سیاست و اهرُمهای اعمال آن فرا رویید که تشخیص اینکه به راستی منافع کُدامیک اقدامات "نظام" را تعیین می کند، نامُمکن گردید.

با هر چه گُسترده تر شدن دامنه بُحران سازیهای "نظام" در پهنه بین المللی که ماهیتی پیشگیرانه و باجگیرانه داشت، رابطه فرمانده – امربر زیرمجموعه نظامی – امنیتی با رهبری سیاسی نیز به گونه صریح تری به رابطه ای بر اساس منافع مُتقابل تغییر ماهیت داد. سپاه پاسداران اکنون نه یک "حزب پادگانی" مواجب بگیر، بلکه یک دولت در دولت به حساب می آمد که نه فقط دارای همه بخشهای بوروکراتیک و تبلیغاتی آن بود، بلکه به یک کارتل عظیم اقتصادی با دخل و خرجی میلیارد دُلاری نیز تکیه داشت.

اشغال عراق توسط ایالات مُتحده و تجزیه فرقه ای آن، در ارتقای موقعیت پاسداران در نردبام قُدرت نقش نیروی پرتاب را ایفا کرد. آنها از طریق مُزدوران عراقی خود که در جریان جنگ با عراق به استخدام درآورده بودند، به زودی به یکی از نقش آفرینان اصلی در کشور فرو پاشیده شده همسایه تبدیل شدند؛ موفقیتی که جایگاه آنها را در خانه فراز داد و نقش آنها به عُنوان یک بازیگر مُستقل را تضمین کرد.

با این همه، روند رُشد بازوی قهر حُکومت به یک نیروی مُستقل سیاسی با منافع ویژه و جُداگانه، در تناسُب مُستقیم با میزان شکاف جامعه و دستگاه حاکم قرار دارد. با هر چه عمیق تر شدن این گُسل، وابستگی "نظام" به سپر حفاظتی خود نیز افزایش یافته و موجودیت فعال آن را چشم پوشی ناپذیر تر ساخته است. شکل گیری دولت نظامی – امنیتی احمدی نژاد و مجلسهای هشتُم و نُهم مُلاها، تکامُل رابطه دو نیرو به بالاترین سطح در اُلیگارشی قُدرت را به نمایش می گذارد.

 

پایه های استراتژیک و پراگماتیستی قُدرت

همگام با این تحول تدریجی در ساختار قدرت و افزوده شدن سپاه پاسداران به عُنوان یک شریک بدان، نه فقط مساله سرکوب جامعه، بلکه بُحرانهای خارجی نیز ارزشی دوچندان یافته و دارای مصارف پراگماتیستی برای حل وفصل درگیریهای درونی و همچنین تامین منافع اخص اقتصادی گردیده است.

براین اساس، مُشارکت در کُشتار مردُم سوریه، دخالتگری در عراق و لُبنان و سرانجام ماجراجویی هسته ای، فاکتور مشروعیت انحصار قُدرت توسُط باند ولی فقیه و توجیه گر مُداخله فعال شریک نظامی و امنیتی آن در سیاست و اقتصاد را تشکیل می دهد. حال می توان دریافت چرا سیاست "قطار بی دنده و تُرمُز" تصادُفی یا محصول سخافت شخصی آقای احمدی نژاد، گُماشته ولی فقیه بر منصب ریاست جمهوری، نبوده است.  

"دُشمنان" موهوم، "دُشمنان" تراشیده شده، "دُشمنان" داخلی و خارجی و هر نوع دیگری از "دُشمن" که "نظام" اختراع می کند یا می آفریند، پناهگاهی است که از قُدرت و ثروت به چنگ آورده اش مُحافظت می کند.

عقب نشینی هسته ای و به گور سپُردن آرزوی تجهیز به جنگ افزار استراتژیک اتُمی، به معنای فروریختن باروی مُهمی از این قلعه و ضربه پذیر شدن آن است؛ یک سرمایه گذاری عظیم که برای آقای خامنه ای حتی وسوسه یکدست کردن قُدرت را در بر داشت و برای شریک نظامی و امنیتی او درآمدهای سرشار از نفت، بودجه، قاچاق، دلالی و زورگیری.

خُشکیده شدن ظرفیت ماجراجویی هسته ای زیر فشار بین المللی و تبدیل اکسیر زندگی به تهدید جانی، میز چیده شده 13 ساله را برهم زده است و این برای باند ولایت همزمان به مفهوم از کف دادن دستاویز "حق مُسلم" و بُحران خارجی بنا شده بر محور آن می باشد. با این تحول و فرو ریختن چارچوبهایی که در قالب آن تاکنون انحصار قُدرت و شراکت مُستقیم نظامی و امنیتیها توضیح داده شده و به کُرسی نشانده می شد، باند حاکم به تعریف تازه ای از خود و به پایه های دیگری برای اُستوار کردن موقعیت اش نیاز دارد. این هدفی است که آقای خامنه ای و شُرکا همین امروز و پیش از آنکه فشار "نرمش قهرمانانه" کمر تعظیم کرده شان را خُرد کند، باید در دستور کار بگذارند و به سوی آن حرکت کنند.

ناگفته پیداست که راه حل باند حاکم، حفظ حالت فوق العاده و ایجاد فضای جنگی که به نیروها و تدبیرهای ویژه نیازمند است، می باشد. کانونهای موجود بُحران در سوریه، عراق، فلسطین و لُبنان که تاکنون سرچشمه های غنی برای این سیاست به شمار می آمده اند، از این پس به ناگزیر نقش مُهم تری در آن ایفا خواهند کرد. تکیه گاههای مُهم دیگر، درگیریهای فرقه ای و رقابتهای منطقه ای در شکل جنگهای نیابتی و کشمکشهای کُنترُل شده مُستقیم و سر آخر تروریسم است.  

حمله به اماکن دیپلُماتیک عربستان سعودی یا دستگیری ملوانان آمریکایی، امتحان این گُزینه هاست. باند حاکم جمهوری اسلامی در جُستُجوی توازُن دادن به مُعادله ای است که پس از حذف یک پارامتر اصلی آن (بُحران هسته ای) دگرگون شده است.

 

برآمد

بی تردید مُحاسبه آقای خامنه ای و سپاه پاسداران مبنی بر تنظیم مُناسبات با آمریکا بر اساس مُدل جنگ سرد، توهُمی بیش نیست، همانگونه که پندار محدود بودن و محدود ماندن سازش با غرب در موضوع هسته ای نیز فقط خیالی خوش و خودفریبی است.

با رفتن دست "نظام" زیر ساطور غرب، استراتژی درگیریهای محدود و خراشیدن حریفان با نیش چاقو بی معنا و در نظر به پیامدهای آن، احمقانه است. باند حاکم برای ماندن در صحنه و حاضر بودن در روزی که مرحله کنونی پُشت سر گذاشته شده و "نظام" به مدد رفع تحریمها توانسته خود را ترمیم کند، همه تلاش خویش را در این جهت بکار خواهد بست. موضوع فقط این است که همه نشانه ها بر این دلالت می کند که باند ولایت بدون ریخته شدن پر و بال، از این مرحله جان سالم بدر نخواهد برد.

 

 

 

منبع: نبردخلق شماره 367، پنجشنبه اول بهمن 1394 – 21 ژانویه 2016

بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول