جوانانی که از زندان آزاد می شوند!

شغله پاکروان

 

مادرانه را این بار فرشته اسانلو برگزار کرد. دلمان گرفته بود برای جوانانی که از زندان آزاد می شوند با وثیقه های سنگین. تا چند روز بعد از بازگشت به خانه را خوب و خوش به دیدار دوستان و اقوام و آشنایان می گذرانند. بعد از آن تازه، زندگی را می بینند. بیکاری و مشکلات معیشتی. بگذارید کمی موضوع را بشکافیم:

امید علیشناس، فرزند سیمین، مهندس عمران است. به دلیل فعالیت برای کودکان کار، به ده سال زندان محکوم شده است! چند ماهی است با وثیقه ی چند صد میلیونی از زندان بیرون آمده. اما هم چنان بیکار است.

ماهها قبل وقتی آرش صادقی و گلرخ عزیزم به خانه ام آمده بودند از او پرسیدم شغلت چیست؟ گفت بیکارم. گفتم مسلم است که کار دولتی برایت پیدا نمی شود. اما مثلاً یک کسب و کار یا مغازه ای برای فروش اجناسی به مردم چه؟ گفت برای کسب و کار باید چند ماه پشت سر هم کار کرد تا به سوددهی برسد. گفتم بله. گفت از کجا می دانیم که چقدر دیگر آزاد هستیم؟ هر لحظه ممکن است حکم جدید بیاید و مجبور باشیم برگردیم زندان. نکته را گرفتید؟ حتی نمی دانند تا کی آزادند تا بر مبنای آن شغلی پیدا کنند! بر همین مبناست حال و روز آتنا دائمی و فرقدانی و بقیه آزاد شدگان با وثیقه های سنگین.

 

بگذریم از این که آن قدر کتک می خورند از بازجوها که از نظر جسمی توانایی کارهای سنگین و کارگری را هم از دست می دهند. آرش با دنده های شکسته و کتف در رفته ماهها بدون درمان ماند. آیا اگر ستار به خانه بازمی گشت، هم چنان می توانست با بدن له شده و استخوانهای شکسته کار کند تا دست گوهر بی نظیر را بگیرد و ببرد مشهد و نیشابور؟ یا باید در گوشه ی خانه می افتاد و تیر کشیدن جای کتکها و شکستگی استخوانهایش را می شمرد؟

 

اعضای مادرانه دلشان گرفت؛ برای فرزندانی که تحت فشار مشکلات معیشتی و بیکاری هستند. فرض کنید امید هم مجرد نبود و زن و بچه ای داشت. باید چه می کرد؟ بداغی چه باید بکند با زن و دو بچه ی خردسال و صدها زندانی دیگر؟ مسلماً وقتی فردی مبارز یا متفکر، درگیر بیکاری و مشکلات ناشی از آن شود، امکان عقب نشینی از آرمانهایش وجود دارد. هر چند نامهای مذکور در بالا، با مناعت طبع و قناعت ذات، با جدیت به دنبال آرمانهای خود در حرکتند. قرار شد همه مان فکرهایمان را بکنیم و پیشنهاداتی برای انتخاب راه حل و عملی کردنش مطرح کنیم. امیدواریم با یافتن یاران همراه، قدمی در حل این مسأله برداریم.

 

تولد حوری گلستانی بود و کیک شکلاتی روی میز آمد. یکی دوتا عکس انداختیم از دعای حوری و آرزوهای خوبش برای ملت ایران و جوانان عزیزمان. اما اخم صورتها را پر کرد با تلفنی که مریم کریم بیگی به مادرش زد. صدای مزاحمت مردانی که غروب چهارشنبه در لباس مأمور پست، دستشان را روی زنگ خانه گذاشته و اعصاب این دختر جوان را بهم ریخته بودند. دختری که بار گران یافتن جسد خونین مصطفای شهناز را بر دوش کشید اما خرد نشد. به اتفاق شهناز به خانه اش رفتیم و مریم را در آغوش گرفتیم تا بداند در هر شرایطی، کنار یکدیگریم. زنجیر بافته شده از بند ناف نخواهد گذاشت تا دختر یا پسرانمان احساس تنهایی کنند، حتی اگر در خانه تنها باشند.

مادرانه، مصمم است تا آن مأمور بی ادب و قلابی اداره پست را یافته و گوشمالی دهد. تا بداند حق نزدیک شدن به فرزندانمان را ندارد. از همکارانش در اداره پست یا هر نهاد دیگری می خواهیم تا این کارمند خاطی و بی ادب را معرفی کند. به همه ی کارمندان و مأموران ادارات پست یا آب و برق و گاز و تلفن نیز اکیداً هشدار می دهیم که به هیچ عنوان در غیاب مادر، به خانه ها و فرزندانمان نزدیک نشوند.

 

مادرانه این بار امتحان اخم و لبخند بود و آغوشی باز برای مریم کریم بیگی. هم چنان که آغوشمان باز است برای زنان کارگر و معلم. صمیمانه دست این مادران را می فشاریم و از همراهی شان انرژی می گیریم.

 

درگذشت مادری سالمند در غیاب فرزند زندانی اش نکته یی مهم بود که توجه مهمانان مادرانه را به خود جلب کرده بود. بازجو و مأموران مربوطه که خود را خدا می دانند برای درهم شکستن عبدالفتاح سلطانی دست به حرکت زشتی زدند. حکم آزادی با وثیقه چند صد میلیونی را درست بعد از مرگ مادر امضا کرده و به او ابلاغ کردند. تا وداع آخر را از پسر زندانی دریغ کنند. این چیزی جز عدم پایبندی مسئولان مربوطه به روابط عاطفی عمیق خانوادگی را نشان نمی دهد.

 

پ. ن: حکم 16سال زندان برای نرگس محمدی و 39 سال برای گلیپور تعجب بسیاری از مردم را برانگیخته و این ذهنیت را تقویت می کند که یکی از انگیزه های احکام عجیب و غریب بستگی اساسی به تعیین وثیقه های عجیب و غریب دارد. توجه شما را به جمع کل وثیقه های موجود جلب می کنم. دولت و قوه قضاییه، هزاران میلیارد تومان اموال مردم را گروگان گرفته اند. تا محکومان به احکام عجیب و غریب به خانه بازگردند.

 

منبع: فیس بوک شعله پاکروان

 

منبع: نبردخلق شماره  372، سه شنبه اول تیر 1395 – 21 ژوئن 2016

 

بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول