سرمقاله نبردخلق شماره 374

 

با جنجال رسانه ای، "برجام" تک مرحله ای نمی شود

منصور امان

 

چگونگی پیشبُرد "برجام"، مضمون و نیروی مُحرک جدالی را در دستگاه قُدرت جمهوری اسلامی تشکیل می دهد که تابلوی تداوم ریاست جمهوری آقای روحانی یا یک دوره ای شدن وی را بر سردر دارد. اگرچه نزاع باندها و دسته بندیهای قُدرت بر سر منافع خود و محورهای مُرتبط واقعیتی روتین در ساختار سیاسی رژیم ولایت فقیه به شمار می آید، اما یک ویژگی مُنحصر به فرد، جدال مورد اشاره را از انواع دیگر خود مُتمایز می کند و آن جریان داشتن آن در دو میدان مُتفاوت است که یکی ساختگی و نمایشی و دیگری واقعی و زنده است.

 

دو میدان

در میدان نخُست، پایوران ارشد حُکومت از هر دو جناح اصلی دیده می شوند که در کنار یکدیگر به گونه غیرعادی و زودرس در باره نتیجه انتخابات دور بعدی ریاست جمهوری به گمانه زنی مُشترک می پردازند. آنها خطابه های خود در این باره را در حالی ایراد می کنند که به شدت از سوی دستگاه تبلیغاتی حُکومت و رسانه های رسمی برای رساندن و بازتاب دادن آن پُشتیبانی می شوند.

در میدان دُوُم، همان بازیگران را می توان دید که این بار "رهبر" نیز به جمع شان پیوسته است. در این جا آنها نه فقط یکدیگر را هُل می دهند، بلکه همچون مُدل بالا به مُشاجره نیز اکتفا نمی کنند و به گونه فعال علیه یکدیگر به دسیسه چینی مشغولند و دست به اقدام می زنند.

شاید در نگاه نخُست این پیچیدگی نتیجه یک طرح اندیشه شده و مورد توافُق در سطح حاکمیت باشد. اما واقعیت آن است که مُناسبات مُتناقض جنگ و همدستی باندهای قُدرت، شاخه ای روییده بر اندام یک ناهمگونی کُلی تر است که رژیم ولایت فقیه را پس از شکست خُردکننده در زورآزمایی خارجی اینگونه در گرداب سرگیجه آور خود فرو برده است.

از همان هنگام که آشکار گردید برخلاف پندارهای مُتوهمانه رهبران و کارگُزاران حُکومت، توافُق هسته ای و مُشوقهای "برجام"، شاهراه شش بانده ای برای حرکت به مُوازات نظم بین المللی طرفهای خارجی آنها و تقسیم کار جهانی غرب نیست، زمزمه "تک دوره ای شدن روحانی" نیز آغاز گردید. اعضای باند ولایت به مثابه رُقبای شناخته شده جناح میانه حُکومت، آغازگر طرح این ترم بودند که اندکی بعد با سوار شدن جناح میانه و زایده های "اصلاح طلب" اش بر آن، ترکیب بازیگران صحنه شکل داده شده بر اساس آن تکمیل گردید.

 

زمینه ها

از آغاز سال جدید (1395) و در حالی که یک فاصله به نسبت طولانی 15 ماهه "نظام" را از انتخابات ریاست جمهوری مُلاها جُدا می کرد، دستگاههای سیاسی و تبلیغاتی حُکومت به گونه عملی روی رقابتهای انتخاباتی مُتمرکز و کوک شدند. بحث و جدلی که توسط خط رسمی به جریان انداخته شده بود، در سطحهای پایین تر جذب و به گونه پُر حرارتی پی گرفته شد.

در این مقطع آشکار گردیده بود که تحریمهای مُرتبط با فعالیتهای تروریستی - موشکی و تنش آفرین رژیم مُلاها در منطقه خاورمیانه، باوجود به سامان رسیدن توافُق هسته ای بر سر جای خود باقی می مانند. این به مفهوم دسترسی نداشتن "نظام" به بانکهای آمریکایی و نبود امکان مُعامله با دُلار، واحد پول رسمی بازارهای جهانی و مُعلق بودن ریسک پولشویی و حمایت مالی و تجهیزاتی بر فراز کُلیه داد و ستدهای آن بود.

فراتر از آن، ناتوانی حُکومت در تعریف جدیدی از جایگاه خود در نظم بین المللی غرب پس از کنار گذاشتن یک محور مُهم بُحران زا در مُناسبات با آن، جمهوری اسلامی را همچنان فاقد پیش شرطها و جاذبه های لازم برای سرمایه گذاری خارجی و نیز انتقال تکنولوژی بر جا می گذاشت؛ دو فاکتوری که برای رژیم مُلاها با توجه زیرساختهای ویران، بُحران اقتصادی و پیامدهای اجتماعی اش، حیاتی به شمار می رود.

گرچه تحریمهای مُرتبط با فعالیتهای تروریستی و پایمالی حُقوق بشر هیچگاه موضوع مُذاکره هسته ای نبود، اما آقای خامنه ای و کارگُزاران هسته ای اش از یکسو اُمیدوار بودند که اعتبار کنار گذاشتن پروژه بُمب برای نادیده گرفتن این دسته از تحرمیها نیز کفایت کند و از سوی دیگر، درک روشنی از تاثیرات آنها در دوره "برجام" نداشتند.

 

شوک

روبرو شدن با این شرایط، شوک غیرمُنتظره ای بود که از راس تا بدنه حُکومت را در بر گرفت و ایده تولید فشار سیاسی و به بیان دقیق تر، باجیگری سیاسی را جرقه زد. بر این اساس، "نظام" باید به طرفهای خارجی خود این پیام را ارسال می کرد که در صورت برآورده نشدن انتظاراتش و مُعامله با آن در چارچوب تحریمهای غیر مُرتبط با بُحران هسته ای و ادامه فشار برای گُذار به برجامهای بعدی، از قطار توافُق پیاده شده و سوار مرکب پیشین اش، قطار بی دنده و تُرمُز خواهد شد.

در راستای باورپذیر ساختن این تهدید، آشکارترین نشانه ای که "نظام" می توانست ارسال کند، تغییر تیم مُذاکره کننده و طرفهای گُفتُگو با آمریکا و اُروپا است. هیچ چیز بهتر و قوی تر از تغییر مُجریان و کارگُزاران یک سیاست، تغییر آن به طور کلی را نمادینه نمی کند. این به معنای بیرون رانده شدن طرفهای مورد اعتماد غرب، باند آقایان رفسنجانی – روحانی، از دایره تاثیر گذاری و تصمیم گیری است.

"نظام" از این فرض دُرُست حرکت می کند که آقای روحانی و همکاران او، در واشنگتُن و پایتختهای اُروپایی به عُنوان نمایندگان جناح مُدره و میانه رو رژیم مُلاها ارزیابی می شوند و از این رو مایل به تضعیف یا حذف احتمالی آنها نیستند، زیرا نه تنها شانس پیشرفت مُناسبات را از بین رفته خواهند دید، بلکه شاهد با قُدرت گیری هزینه ساز "تُندروها" نیز می شوند.

این بازی را در گذشته نیز باند ولی فقیه با غرب با توپ یک دولت "میانه رو" دیگر به گونه موفقیت آمیزی پیش برده است. آقای خامنه ای از دولت حُجت الاسلام خاتمی و اصلاحات وعده داده شده وی به مثابه ابزار فشاری برای به دست آوردن امتیازهای گوناگون از پُشتیبانان خارجی آن و سفت کردن چیرگی سیاسی و اقتصادی خود بهره برد. باند حاکم در ازای سکه نقد خارجی، به "مُدره ها" در داخل میدان مانور می داد تا آنها سراب "تحوُل از راه تبادُل" را برای شُرکای غربی شان سر پا نگه دارند.

به حرکت در آمدن به سمت دستیابی به بُمب هسته ای یکی از دستاوردهای این دوره است که فقط در سایه ارزیابی خوش بینانه غرب از "اصلاح طلبان" و توانایی آنها برای تاثیرگذاری در سیاستهای کلان جمهوری اسلامی مُیسر گردید.

بنابراین، آقای روحانی به صورت دوفاکتو در جایگاه گروگان نشانده می شود تا از غرب و به گونه مُشخص آمریکا، برچیده شدن یا دستکم نادیده گرفتن تحریمهای موجود و تغییر سیاست اخاذی گردد. جناح میانه حُکومت از آنجا که نه توانایی و نه اراده لازم را برای عقب راندن باند حاکم و گُسترش "برجام" بر دیگر پهنه های بُحرانی دارد، بنابراین دارای هیچ کارت مُستقلی هم در این بازی در برابر طرفهای خارجی نیست و از این رو، ساده ترین و کم هزینه ترین راه یعنی پیوستن به بازی حریف را گزیده است.

 

تاکتیکها

زمان کوتاهی پس از آنکه باند ولی فقیه به گونه همه جانبه و در قالبهای نرم و سخت با این تاکتیک پا به میدان گذاشت، جناح میانه حُکومت نیز به هم آوایی با آن از طریق قرار گرفتن در نقش مُقابله کننده پرداخت. رسانه های دو طرف مملو از اظهار نظرات مُهره های ریز و دُرُشت باندهای حُکومتی گردید که تا هم اکنون، گمانه "تک دوره ای شدن روحانی" را دست به دست دوره می گردانند.

کمی بعد این فضا سازی شاهد ابتکار تکمیلی جناح میانه شد که چنین می نمود نه فقط مایل است بر آب و رنگ آن بیافزاید، بلکه خواهان آن است که خود نیز نقش مُستقلی در پروژه داشته باشد. در این رابطه ابتدا شُماری از بُلندگوهای شناخته شده این جناح در قالب تحلیل و ارزیابی توصیه کردند که آقای روحانی در اعتراض به فشارها و کارشکنیها در دور بعدی کاندیدا نشود. همزمان، تعداد دیگری از جارچیان نیز به اطلاع رساندند که حُجت اُلاسلام قهر کرده و خود تمایُلی به نامزد شدن ندارد.

خلق پرسوناژهای حقیقی برای جایگُزنی خیالی آقای روحانی، گام اجتناب ناپذیر بعدی در این مسیر بود که ابتدا با به میان آوردن نام مُعاون اول وی، آقای اسحاق جهانگیری، مادی شد. رسانه های جناح میانه خبر می دادند که "به گفته برخی منابع"، "پروژه یک مرحله ای شدن ریاست جمهوری حسن روحانی قطعی است". آنها سپس به آگاهی می رساندند که آقای جهانگیری "مُحتمل ترین فرد" برای اجرایی شدن پروژه مزبور است "چرا که هم اصلاح طلبان او را از خود می دانند و هم اُصولگرایان با او تعارُض جدی ندارند".

بی چفت و بست و سطحی بودن این سناریو، نمی توانست کُمکی به باور پذیر کردن پروژه برای مُخاطبان خارجی اش بکند، به همین دلیل نیز عُمر بازی بر اساس آن بسیار کوتاه بود. اما این ناکامی اولیه نمی توانست به معنای چشم پوشی از چیدن سوی خالی صحنه ای که طرف دیگرش با آقای روحانی پُر شده بود، باشد.

جُستُجو خیلی زود در نشانی آقای احمدی نژاد به پایان رسید. مزیتهایی که او را در میان سایر نامزدهای نمایش برجسته می کرد، انکارناپذیر بود. او نماد و تابلوی بیرونی همه بی خردی، جُنون و بلاهت خطرناک سیاستی است که در یک دوره پُر تنش و بُحرانی، از لبه پرتگاه، جهان را به تصادُم روبرو با "قطار بی دنده و تُرمُز" تهدید می کرد. شُهرت بی گُفتُگوی او به بدنامی، تاثیر مطلوب بین المللی ای که "نظام" از طرح پروژه یک مرحله ای شدن انتظار دارد را برآورده می کند.

 

برآمد

یک هدف مُشترک، دو باند اصلی قُدرت را در جنجال رسانه ای تک دوره ای شدن به یکدیگر پیوند می دهد و آن کسب امتیازات هر چه بیشتر و هر چه رایگان از توافُق هسته ای برای برون رفت از بُحران اقتصادی - اجتماعی است که پیامد امنیتی آن برای ثبات "نظام"، فاجعه بار خواهد بود. همزمان، هر دو دسته انگیزه ویژه و ضرورتهای جُداگانه خود را در این بازی دارند.

جناح میانه حُکومت پُشت این سیاست می رود چون هرچه دستاوردهای آن به عُنوان طرف مُذاکره با غرب توجه پذیرتر باشد، به همان اندازه دستش در برابر باند رقیب پُر تر و موقعیت آن در هیرارشی قُدرت مُستحکم تر خواهد گردید.

انگیزه درازمُدت باند ولی فقیه را لُزوم دست زدن به اقداماتی پیشگیرانه برای جلوگیری از "برجامهای 1 و 2 و 3 و غیره" شکل می دهد. آقای خامنه ای و شُرکا اُمیدوارند با اخاذی از طرفهای خارجی، ابزاری برای دفع این خطر، حفاظت از موقعیت انحصاری خود در دستگاه قُدرت و کُنترُل باند رقیب به دست بیاورند

با این حال، هیچ کس بهتر از دستگاه قُدرت جمهوری اسلامی با همه دسته بندیها و گرایشهایش نمی داند که تحت دوران توافُق وین و برآمد عینی آن "برجام"، هیچ گُزینه سیاسی دیگری جُز "نرمش قهرمانانه" و سازواره تشکیلاتی مُنطبق با آن وجود ندارد.

آقای خامنه ای و همدستان نظامی و امنیتی اش بنا به اراده آزاد و تصمیم مُستقل خود حاضر به اسقاط قطار هسته ای و بتُن ریزی دودکش "حق مُسلم" نشدند که امروز به همان ترتیب و از موضعی مُستقل پروژه دستیابی به جنگ افزار هسته ای را دوباره از سر بگیرند.

همان فاکتورهایی که آنان را به عقب نشینی وادار کرد، همان فشارهایی که موجب نرم شدن "قهرمانانه" کمر "نظام" برای خم شدن و تعظیم به طرفهای خارجی اش شد، حاکمیت را امروز نیز در پنجه و زیر اختیار خود دارد. از هنگام گردن گذاشتن آقای خامنه ای و شُرکا به عقب نشینی هسته ای در وین تاکنون، تنها چیزی که در این مُعادله تغییر کرده، زایل شدن توهُم رهبران "نظام" نسبت به حجم و دامنه هزینه ای است که باید بپردازند و پاداشهایی است که برایش کیسه دوخته بودند.

 

منبع: نبردخلق شماره  374، دوشنبه اول شهریور 1395 – 22 اوت 2016

بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول