یادداشت سیاسی نبرد خلق شماره ۳۷۶ اول آبان ۱۳۹۵

مقام معظم عامل اصلی قطب بندی

مهدی سامع

 

در چند ماه گذشته محمود احمدی نژاد اقدام به سفرهای گوناگون به برخی از شهرها کرد و در رویای ابلهانه «احمدی نژادی شدن» شرایط، برای کاندیدا شدن در نمایش انتخابات آتی ریاست جمهوری زمینه سازی کرد. احمدی نژاد فکر می کرد شرایط به گونه ای است که ولی فقیه این بار هم از او پشتیبانی خواهد کرد و می تواند نقش گماشته ولی فقیه در مصدر ریاست جمهوری را با اندکی یاغیگری بازی کند.

برآمد احمدی نژاد در سال 1384 و حمایت کامل خامنه ای از او در  1388 محصول مهندسی کلان تقلب از جانب باندهای نظامی امنیتی بود که در آن زمان برای تحقق «ریل گذاری جدید در ولایت» نیاز به یک گماشته بی دنده و ترمز داشتند. این ضرورت را فرصت حمله جورج بوش پسر به عراق و اشغال این کشور در دستور کار خامنه ای قرار داده بود.

احمدی نژاد فکر می کرد با ناکامی حسن روحانی برای سر و سامان دادن به اوضاع اقتصادی، با درهم ریختگی باندهای موسوم به «اصولگرا» و با وجود شرابط بحرانی در خاورمیانه که ولایت خامنه ای را درگیر سه جنگ خارجی در عراق، سوریه و یمن کرده، او بهترین کارگزار برای پیشبرد سیاستهای ولی فقیه خواهد بود و لابد حدس می زد که چند یاغیگری او، منجمله خانه نشینی 11 روزه اش، نمی تواند ضرورت برآمد مجدد او را منتفی کند.

احمدی نژاد که فکر می کرد قطعنامه ها در شُعله اقدامات تروریستی خواهد سوخت و با باجگیری می توان شرایط آخرالزمانی را فراهم کرد، به ضربه «تحریم» و «فتنه» به رژیم و در راس آن مقام معظم بها نمی داد. او فکر می کرد با امتیازات کلانی که به سپاه پاسداران داده، این نیرو را همیشه در کنار خود خواهد داشت. او فکر می کرد ولی فقیه که به مشارکت با دشمن دیرینه احمدی نژاد یعنی باند رفسنجانی تن داده و مجبور به نوشیدن جام زهر شده، برای مهار اوضاع بازهم از او حمایت خواهد کرد.

با این محاسبات ابلهانه که البته در قَد و قَواره یک کوتوله سیاسی است، برای بازگشت به پاستور خیز برداشت.

اشتباه او بیش از همه در این بود که باور نداشت حتی اگر خامنه ای بخواهد و بتواند بر دوران «مشارکت» نقطه پایان بگذارد، مُهرِه سوخته ای مثل او آبی برای ولی فقیه گَرم نخواهد کرد.

به همین دلیل ساده از میان دهها دلیل دیگر، خامنه ای در روز سه شنبه 9 شهریور 1395، جلسه ای با گماشته سابق اش برگزار می کند. در آن جلسه احمدی نژاد به گفته خودش «برنامه های تبیین انقلاب در سراسر کشور» را برای ولی فقیه «تشریح» کرده و خامنه ای با نگاه عاقل اندر سفیه به او «توصیه» می کند «مصلحت نیست» کاندیدا شود.

پس از این جلسه کارگزاران حکومت فکر می کردند که احمدی نژاد تسلیم شده است. اما احمدی نژاد یک پرده دیگر از یاغیگری خود را به نمایش گذاشت و در روز پنج شنبه 25 شهریور با دَبدَبه و کَبکَبه برای یک سفر انتخاباتی به گرگان رفت. 3 روز پس از این سفر جنجالی، خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران، اعلام کرد که ولی فقیه کاندیداتوری احمدی نژاد را به صلاح نمی داند. با اعلام این خبر از جانب سایت مربوط به سپاه، احمدی نژاد و دار و دسته او در گوشه و کنار و در شبکه های مجازی اعلام می کردند که اگر «آقا» چنین نظری داشت «پشت بلند گو» اعلام می کرد.

 

خامنه ای در درس خارج خود گزارشی از جلسه با احمدی نژاد ارایه می دهد که سایت ولی فقیه روز دوشنبه 5 مهر 1395 آن را پوشش می دهد.

«یک نفری، یک آقایی آمده پیش من، من هم به ملاحظه ‌ی صلاح حال خود آن شخص و صلاح حال کشور به ایشان گفتم که شما در فلان قضیه شرکت نکنید. نگفتیم هم شرکت نکنید، گفتیم صلاح نمی‌ دانیم ما که شما شرکت کنید. این را گفتیم. خب یک چیز عادی است. انسان بایستی آن چیزی را که می ‌بیند و می ‌فهمد و فکر می‌ کند که به نفع برادر مؤمن ‌اش است باید به او بگوید دیگر....با ملاحظه‌ ی حال مخاطب و اوضاع کشور به یک آقایی انسان توصیه می‌کند که آقا شما اگر در این مقوله وارد شدید، این دو قطبی در کشور ایجاد می‌شود. دو قطبی در کشور مضرّ است به حال کشور. من صلاح نمی ‌دانم شما وارد بشوید. بله، این چیز خیلی مهمی که نیست. این یک چیز خیلی طبیعی است، خیلی ساده است. بله، ما این توصیه را به یکی از آقایان، به یکی از برادران کردیم. خب حالا این مایه‌ ی اختلاف بشود بین برادران مؤمن، یکی بگوید فلانی گفته، یکی بگوید نگفته، یکی بگوید چرا پشت بلندگو نگفته؟ خب حالا این هم پشت بلندگو...... خب شما برادر مؤمن من هستی. یک چیز را مصلحت شما می ‌دانم، می‌ گویم به شما. این اشکالی که ندارد ظاهراً چیز خوبی است. لازم هم هست شرعاً لازم هم هست خیرخواهی. انسان باید نصحیت کند. نصحیت یعنی خیرخواهی. من به جنابعالی که مثلا آقای آشیخ عبدالعالی اسمتان است، من باب مثال، علاقمندم. می‌ دانم شما اگر وارد این مقوله شدی به ضررت است. به ضرر کشور هم هست. به شما می ‌گویم وارد نشو. نمی ‌گویم هم وارد نشو. امر و نهی نیست. حالا بعضی گفتند آقا دستور دادند، امر کردند، نه، گفتیم صلاح نمی‌ دانیم. من صلاح نمی‌ دانم.»

 

خامنه ای با گفتن این که «جنابعالی که مثلاً آقای آشیخ عبدالعالی* اسمتان است» و این که «صلاح حال خود آن شخص» هم نیست، به یاغیگریهای گماشته اش یک ضربه جدی در «پشت بلندگو» وارد کرد. احمدی نژاد فکر نمی کرد که خامنه ای این گونه وارد شود. اما خامنه ای به همان دلایلی که مطرح کرده مجبور شد مخالفت خود را این گونه علنی کند و به احمدی نژاد پشت بلند گو با طعنه هشدار دهد که حتی اگر مقامی همچون «آشیخ عبدالعالی» داشته باشد، کارت سوخته ای است و صلاح ولایت و سلطنت مطلقه ولی فقیه به کنار کشیدن اوست.

یک روز بعد احمدی نژاد طی یک نامه اعلام کرد که «در این دوره» از «توصیه» ولی فقیه تَبَعیت می کند.

سوالی که در این مورد مطرح می شود این است که آیا با کناره گیری احمدی نژاد قطبی شدن شرایط منتفی شده است؟

برای پاسخ به این سوال ابتدا باید تاکید کرد که منظور خامنه ای، قطبی شدن در درون هِرَم قدرت است و نه در جامعه. در جامعه ما با وجود استبداد مذهبی حاکم، دو قطب مردم و رژیم وجود دارد که هر یک نافی دیگری است و امکان همزیستی بین این دو قطب وجود ندارد. خامنه ای خود بهتر از همه می داند که چنین قطب بندی وجود دارد و تهدید اصلی ولایت او قطب مقابل یعنی مردم است. برای همین او نسبت به قطب بندی در درون هِرَم قدرت هشدار می دهد. زیرا تکامل قطب بندی در درون قدرت، شرایط برای قیام را هرچه بیشتر فراهم می کند. خامنه ای قیامهای سال 1388 را به چشم خود دید و با گوش خود فریاد «مرگ بر اصل ولایت فقیه» را شنید. از آن زمان به بعد مهمترین ملاحظه او در تصمیمات اساسی اش، جلوگیری از به وجود آمدن شرایط قیام است و برای همین مجبور شد به حسن روحانی و نوشیدن جام زهر رضایت دهد. اما خروجی این تن دادن به رسمیت شناختن قطب بندی در درون ولایت است. قطب بندی که در دوره دوم صدارت احمدی نژاد بین طرفداران «ولایت مطلقه فقیه» و «ولایت مشروطه فقیه» شکل گرفت و در تکامل آن منجر به صدارت حسن روحانی و نوشیدن جام زهر از جانب خامنه ای شد.

اکنون مساله اصلی این است که هرگام عقب نشینی خامنه ای، قطب بندی درون ولایت را عمیق تر می کند. از این جهت بیهوده نیست اگر گفته شود، قطب بندی نه با احمدی نژاد که با خود مقام معظم شکل گرفته و هر روز عمیق تر می شود.

 

پانویس

*علی بن حسین بن عبدالعالی کَرَکی جبل عامِلی معروف به محقق ثانی و محقّق کَرَکی (درگذشت روز عید غدیرِ سال ۹۴۰ قمری در نجف)، از علمای بزرگ عصر صفوی بود که از وطن خود، جبل عامل در لبنان مهاجرت کرد و ابتدا به عراق رفت و سپس در پی دعوت شاه اسماعیل صفوی برای تبلیغ و ترویج تشیع به ایران آمد.

شاه طهماسب او را به عنوان نایب امام زمان، صاحب حقیقی دولت خواند و لذا او اختیارات واقعی را در دست گرفت.

محقق کرکی درباره ولایت فقیه می‌گوید: «...باید در دل بذر حکومت مستضعفین را کاشت و برای عملی شدن آن گام برداشت. ما بر این عقیده ایم که فقیه جامع الشرایط باید بپا خیزد و به عنوان حاکم جامعه اسلامی مقتدر و استوار رهبری را بدست گیرد و اسلام را به عنوان یک اندیشه مهم سیاسی و اجتماعی مطرح کند و آن را بسان نظام کاملی برای اداره جوامع بشری عرضه کند. اختیارات حکومتی رسول الله را امامان معصوم یکی پس از دیگری دارا هستند و فقیه جامع الشرایط نایب امام معصوم است و تمام اختیارات حکومتی او را داراست.» (عماریون، چهارشنبه 7 مهر 1395)

 

منبع: نبردخلق شماره 376، شنبه اول آبان ۱۳۹۵ – ۲2 اکتبر ۲۰۱۶

 

 

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول