جهان در آیینه مرور

 

چشم انداز تشکیل "دو دولت" و پایان شهرک سازی در سرزمینهای اشغالی فلسطین

یک دیدگاه پیرامون چشم انداز گشایشهای امپریالیستی

لیلا جدیدی

 

*چشم انداز تشکیل "دو دولت" و پایان شهرک سازی در سرزمینهای اشغالی فلسطین

بار دیگر سخن از راه حل "دو دولت" به عنوان پایان خشونتها بین فلسطین و اسراییل به میان آمده اما این بار با چرخشی غیر منتظره از سوی دولت آقای اوباما در روزهای پایانی ریاست جمهوری وی!

نزاع بین فلسطین و اسراییل تاریخی بس طولانی دارد که قصد بررسی آن در این نوشتار نیست. با این حال، یک یادآوری پیش از هر چه اهمیت دارد و آن این حقیقت است که نزاع بین فلسطین و اسراییل همواره به شکلی مطرح می شود که گویا درگیری بین دو طرف برابر بوده است. اما در واقع یکسوی این کشاکش اسراییل بوده است که دارای یکی از قدرتمند ترین و ثروتمندترین ارتشهای جهان است و سوی دیگر جمعیت بومی فلسطینی هستند که اشغال شده، آواره و در تبعید هستند.

اسراییل همواره به عنوان یک سیستم حکومت نظامی که تحت آن حقوق سیاسی، مدنی، و اقتصادی فلسطینیها به رسمیت شناخته نمی شود و آنان را در معرض تبعیض سیستماتیک و محرومیت از آزادی و کرامت انسانی قرار می دهد، عمل کرده است. این امر آنچنان است که حتی آشکارا بیش از ۵۰ قانون وجود دارد که برای یهودیان حقوق ویژه ای در مقابل عربها به ویژه فلسطینیهای شهروند اسراییل قایل می شود و آنان را ارجح می شمارد.

دولت اسراییل همچنین به طور بی وقفه به توسعه شهرک سازی در سرزمینهای اشغال شده فلسطین می پردازد و در این حرکت غیرقانونی، مجموعه ای از اهداف استراتژیک را دنبال کرده و تنشهایی با بیشتر کشورهای جهان را دامن زده است.

از جمله اهداف استراتژیک اسراییل در شهرک سازی، در اولین کنگره جنبش صهیونیسم در سال ۱۸۹۷ میلادی طرح گردید که هدف این جنبش را تاسیس وطن ملی برای یهودیان در فلسطین اعلام کرد. سرکردگان صهیونیسم، شعار "فلسطین سرزمین بی ملت برای ملت بی سرزمین" را سر دادند تا از این راه مردم فلسطین را از سرزمین و وطن خود بیرون و یهودیان را در آن ساکن کنند.

مصوبات کنگره مزبور در جهت ایجاد کشور یهودی، برای اجرای شدن چهار مرحله را پشت سر گذاشته است:

۱- مهاجرت یهودیان به فلسطین

۲- ساخت شهرکها و اسکان یهودیان در آنها

۳- استفاده از ترور و پاکسازی نژادی برای اجبار عربها به کوچ از این سرزمین

۴- شعله ور ساختن جنگهای تجاوزکارانه برای تحقق توسعه شهرکها، اشغال مناطق جدید و الحاق به منطقه تحت سلطه خود و یهودی کردن مقدسات

 

قطعنامه بی سابقه

بارک اوباما در آخرین روزهای سال ۲۰۱۶ و هنگامی که تنها چند روز به پایان دوره هشت ساله ریاست جمهوری او باقی نمانده بود، حساب خود را از بنیامین نتانیاهو، ریس جمهور اسراییل، که در این مدت روابط چندان دوستانه ای با او نداشت، جدا کرد. وی این بار قطعنامه ای از سوی شورای امنیت سازمان ملل که به نفع فلسطین تمام می شد را وتو نکرد و با رای ممتنع، تصویب این قطعنامه تاریخی را که شهرک سازیهای اسراییل در سرزمینهای اشغالی فلسطین را محکوم می کرد، ممکن ساخت.

پیش نویس این قطعنامه از اسراییل می خواست که "فورا و کاملا همه فعالیتهای خانه سازی در سرزمینهای اشغالی فلسطین که شامل اورشلیم شرقی نیز می شود را متوقف کند و متذکر می شد خانه سازی اسراییل "هیچ اساس قانونی ندارد و برخلاف قوانین بین المللی است".

این قطعنامه را مصر ارایه داده بود، اما دونالد ترامپ با تحت فشار قرار دادن این کشور و تهدید سازمان ملل، قاهره را وادار به پس گرفتن آن کرد.

سرانجام، قطعنامه فوق که پس از انصراف مصر توسط نیوزلند، مالزی، ونزوِئلا و سنگال که عضو شورای امنیت هستند به سازمان ملل ارایه شد، با ۱۴ رای مثبت به تصویب رسید.

از جمله نخستین واکنشها به تصویب این قطعنامه، سخنان ترامپ بود که اکنون در مقام ریاست جمهوری آمریکا قرار گرفته است. وی گفت بعد از ورود وی به کاخ سفید در ۲۰ ژانویه، "فلسطینیها دیگر در سازمان ملل تریبونی نخواهند داشت و اوضاع سازمان ملل پس از این تغییر خواهد کرد".

ترامپ همچنین وعده داده است که سفارت آمریکا در اسراییل را از تل آویو به بیت المقدس منتقل خواهد کرد. وی بنابر عادت معمول با پیام توییتری، خشم خود را با بد و بیراه گفتن به بانیان قطعنامه ابراز نمود. نتانیاهو نیز به همین شکل آن را "شرم آور" و "ضد اسراییل" توصیف کرد.

از سوی دیگر، سخنگوی تشکیلات خودگردان فلسطین در واکنش به تصویب قطعنامه در شورای امنیت سازمان ملل متحد گفت: "قطعنامه شورای امنیت علیه شهرک سازیها سیلی محکی بر سیاستهای رژیم صهیونیستی است."

محمود عباس، ریس دولت خود گردان فلسطین در کرانه غربی، در پیامی به ترامپ گفت که حاضر است در رابطه با راه حل دو ملت با او همکاری کند.

 

علت نگرانی کری

اما ببینیم چرا بعد از ۳۷ سال وتوی قطعنامه هایی با این مضمون از جانب آمریکا، این بار دولت اوباما با رای ممتنع خود موجبات تصویب آن را فراهم آورد.

چند روز بعد از تصویب این قطعنامه در ۲۸ دسامبر، آقای جان کری در یک سخنرانی پر هیجان از موضع آمریکا در حمایت از راه حل "دو دولت" و خاتمه دادن به شهرک سازی در کرانه غربی حمایت کرد. وی از ادامه این روند ابراز نگرانی کرد.

آنچه که روشن است، نگرانی آقای کری هیچ ربطی به مردم فلسطین و زندگی و بهروزی آنها ندارد. وی نگران این تهدید است که شهرک سازی وقیحانه و پایمالی قوانین بین المللی از سوی اسراییل به اشغال دایمی و رسمی بیانجامد و خیزشهای مردم فلسطین اوج تازه ای بگیرد. به گفته وی این امر "زمینه ای برای رشد بنیادگرایان اسلامی می شود" و "منافع آمریکا در خاورمیانه بیشتر به خطر می افتد".

ایالات متحده به طور کلی و گذشته از اینکه چه حزبی در آن حاکم باشد، هیچگاه نگران وضعیت مردم فلسطین نبوده و آنگونه که کری نیز می گوید، "آمریکا همواره مدافع و پشتیبان اسراییل بوده". وی می گوید: "با این حال راه حل دو دولت، منافع آمریکا در خاورمیانه را بیشتر تامین می کند."

دولت اوباما به این باور رسیده بود که صلح میان اسراییل و فلسطین سبب خواهد شد که جنبشهای اجتماعی در "کشورهای دوست عرب" خاموش خواهد شد.

جان کری در این سخنرانی گفت چنانچه راه حل "دو دولت" عملی نشود، اسراییل به طور کلی کرانه غربی را به خود الحاق می کند، "امری که به سرعت در حال وقوع است" و بدون شک به تضادها و عدم ثبات در منطقه افزوده خواهد شد و" منافع ما در آن نخواهد بود".

همه اینها در حالیست که هیچ تضمین و یا مکانیسمی وجود ندارد که اسراییل را ملزم به توجه به این قطعنامه کند و مانند دیگر قطعنامه ها بی خاصیت نماند. در عین حال، تغییراتی که ممکن است در دولت ترامپ صورت گیرد را هم باید در نظر گرفت. در نخستین نشانه، ترامپ با انتخاب "دیوید فریدمن" به عنوان سفیر آمریکا، راهی را که در این زمینه خواهد پیمود، آشکار کرده است. فریدمن کسی است که سالها برای خانه سازی یهودیان در کرانه غربی کمک مالی جمع کرده است. جالب تر اینکه او از انتقال سفارت آمریکا از تل آویو به اورشلیم حمایت می کند که در صورت تحقق، در عمل باید موضوع "دو دولت" را فراموش کرد.

جان کری همچنین گوشزد کرد که اگر اسراییل به شهرک سازی ادامه دهد و بخواهد کرانه غربی را رسما به خود ضمیمه کند، نه تنها منافع آمریکا را به خطر می اندازد، بلکه برای موجودیت اسراییل هم خطرناک خواهد بود. او هشدار داد که رهبران کشورهای عربی آماده هستند که روابط جدیدی با اسراییل برقرار کنند تا باهم "علیه ایران که در بی ثبات کردن خاورمیانه دست دارد، همکاری کنند"، اما "چنین آینده ای تنها با پیشرفت عملی و مشخص به سوی ایجاد دو دولت امکان پذیر است".

وی در ادامه افزود: "اکنون دولت اسراییل "دست راستی ترین دولت در تاریخ این کشور است و صلح را به جهتی مخالف هدایت می کند."

کری اخطار داد اگر اشغال دایمی شود آنوقت تشکیلات خود گردان فلسطین منحل می شود و این سوال را به وجود می آورد که چگونه اسراییل می تواند با جنگ و خشونت و تنفر رو به رشد این مردم مقابله کند و مسوول ایجاد "کشتزاری برای رشد تروریسم" به شمار خواهد آمد.

در همین زمینه مدیر "صدای یهودیان مدافع صلح"، خانم "ربکا ویلکومرسون" اعلام کرد: "در میان رهبران سیاسی آمریکا درک رو به رشدی نسبت به مساله بحران اسراییل – فلسطین به وجود آمده است. این را باید مدیون فشارهای مردمی و از پایین دانست".

وی تاکید می کند که اسراییل باید وادار به احترام و اجرای قوانین بین المللی گردد و به گفته او "رای ممتنع آمریکا به قطعنامه این نوید را می دهد". وی گفت: "مردم اسراییل مانند مردم فلسطین بهای سیاستهای فاشیستی و شوینیستی رهبران اسراییل را پرداخته اند و هیچگاه امنیت نداشته اند".

از آنجایی که سیاستهای توسعه طلبانه و استعماری حکومت آپارتاید و تجاوزگر اسراییل در تفکر و ذهن مردم این دو کشور خصومت و تنفر آفریده، چنانچه اخطارها و تهدیدهای جان کری هم منجر به عقب نشینی محدود اسراییل شود، برای مردم فلسطین و اسراییل صلح و امنیت ایجاد نخواهد شد. همچنین این امر به ستم علیه فلسطینیها خاتمه نمی دهد. از این رو مردم کشورهای خاورمیانه و به ویژه مردم فلسطین و اسراییل باید مکانیسمهای همبستگی و دوستی بین خود را ایجاد کرده و گرد مطالبات انسانی و دمکراتیک متحد شوند.

قطعنامه سازمان ملل در صورتی می تواند تا حدی موثر باشد که دولت ترامپ از آن حمایت کند و آنطور که شواهد نشان می دهد، این امر در چشم انداز نیست. صلح پایدار و امنیت برای مردم فلسطین و اسراییل با اتحاد و همبستگی آنها ممکن می شود.

 

*یک دیدگاه پیرامون چشم انداز گشایشهای امپریالیستی

امانوئل والتراشتاین، جامعه شناس، از متفکران شناخته شده سوسیالیست و نویسنده کتاب "نظریه نظام جهانی" تحلیل قابل توجهی از کشمکشهای سه کشور روسیه، چین و آمریکا در نبرد قدرت و نقش دونالد ترامپ در این زمینه دارد که مختصری از آن را مرور می کنیم.

والتراشتاین می گوید: "بیشتر سیاستمداران و روزنامه نگاران و تحلیلگران آکادمیک رابطه بین چین و ایالت متحده آمریکا را یک رقابت خصمانه تصور می کنند. من مخالف این تحلیل هستم. من فکر می کنم هدف ژئوپولتیکی هر دو کشور رسیدن به یک توافق طولانی مدت است. مهمترین مشکل آنها این است که کدامیک از دیگری سر تر باشند."

در ادامه او می نویسد: "وقتی دونالد ترامپ می گوید که می خواهد "آمریکا را به عظمت برساند"، سخنی خارج از اهداف آمریکا نمی گوید. کلینتون، اوباما و برنی سندرز و البته جمهوری خواهان هم همین را می خواهند. همچنین اکثر شهروندان آمریکایی هم چنین خواسته ای دارند. چه کسی به راستی می خواهد آمریکا شماره دو باشد؟"

والتراشتاین می افزاید: "وقتی در سال ۱۹۴۵ آمریکا توانست رقیب خود آلمان را شکست دهد، اینگونه می خواست تصور شود که نقش هژمونیک را در سیستم جهانی نصیب خود کرده است. تنها مشکل و مانع، قدرت نظامی اتحاد جماهیر شوروی بود. کاری که آمریکا با این مشکل کرد این بود که به این کشور نقش شریک کوچک در سیستم جهانی را بدهد. به این می گوییم قرار و مدار یالتا. هر دو طرف نفی می کنند که قراری گذاشته شده، اما هردو طرف هم کاملا آنرا رعایت کردند.

ایالت متحده آرزو دارد که یک یالتای دیگر با چین داشته باشد. چین به این ایده پوزخند می زند. چین روزهایی که آمریکا هژمونی جهان را در دست داشت را خاتمه یافته می داند و بر این باور است که آمریکا دیگر آن قدرت اقتصادی را ندارد که بخواهد بر این صندلی بنشیند.

از طرفی چین می داند امکان دارد اختلافات درونی کشور او را در صحنه جهانی ناتوان کند. از اینجاست که چین مایل است یالتایی وجود داشته باشد، اما به عکس، آمریکا شریک کوچک او باشد. بهترین قیاس مناسبات بین المللی پیش از ۱۹۴۵ و رابطه بریتانیای کبیر با اتحاد جماهیر شوروی است.

چین بر این باور است که در دهه آینده قدرت اقتصادی اش رشد خواهد کرد و ایالات متحده از آن ضربه خواهد خورد و نه بعکس. علاوه بر آن تصور می کند که دیگر کشورهای آسیایی را هم جلب خواهد کرد؛ کسانی که بیش از دو قرن در دنیایی زیر تسلط اروپاییها زیسته و برتری آنان را تحمل کرده اند."

در خاتمه او دو نقطه ضعف از تحلیل و برداشت چین را نیز متذکر می شود:

"نخست آنکه، ارزیابی چین از داشتن نقش برتر در تولیدات جهانی مبالغه آمیز است. سپس هراس حکومت این کشور از فروپاشی درونی، همانطور که در تاریخ چین پیشتر تجربه شده است. از این نظر، تفاهم با آمریکا ممکن است به نفع اش باشد."

در خاتمه والتراشتاین پیرامون آینده ایالات متحده براین نظر است که این کشور امکان دارد سرانجام واقعیت را ببیند و متوجه شود شریک کوچک بودن بهتر از این است که اصلا شریک نداشته باشد. در این صورت، ترامپ کسی است که این پروسه را سرعت می بخشد. او پارس می کند، تهدید و توهین می کند، اما او آمریکا را هژمونیک نخواهد کرد.

والتراشتاین نتیجه می گیرد: "به هر جهت رقص پنهان ایالت متحده و چین – جستجوی خاموش برای شراکت - در سیستم جهانی اصلی ترین فعالیت ژئوپلتیکی در دهه های آینده خواهد بود. همه نگاهها باید روی همین باشد . هر طور که باشد، چین و ایالات متحده شریک یکدیگر خواهند شد."

  

منبع: نبردخلق شماره ۳۷۹، آدینه ۱ بهمن۱۳۹۵ - ۲۰ ژانویه ۲۰۱۷

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول