سرمقاله .....

علیه جنگ، علیه تحریم، به سود چه، به نفع که؟

 منصور امان

در شماره پیشین، پیرامون تحلیلهای گُمراه کننده و در پی آن پیش بینیهای نادُرُست طیف مُتشکل از چپ اُردوگاهی و چپ لیبرال در باره جنگ و تحریم سُخن گفته شد. همزمان نشان داده شد که دُنیای خوش چیده شده اینان چگونه بر زمین سفت واقعیت فقط انعکاس وارونه ای از آن چه از آب درآمد که براستی جریان یافت و اتفاق افتاد.

اما یک ارزیابی سیاسی غلط و کژ-رویکرد ناشی از آن فقط یک لغزش تئوریک نیست و در مُحیط پاستوریزه آکادمیک نشو و نما نمی کند. آن دسته از نظریه ها و داوریهای سیاسی که مایل به مُداخله مُستقیم در زندگی اجتماعی هستند یا چنین حقی را برای خود مُتصورند، به ناگزیر در همین میدان نیز نقش آفرینی می کنند؛ جایی که قامت بُرج عاج سُخن پردازیهای انتزاعی و عبارات بی هزینه به اندازه واقعیت زنده کوتاه گردیده و در صف بندیهای سیاسی و طبقاتی نرخ گذاری می شود.

 

همسویی

آرزوهای ساده دلانه در باره صُلح و نفرین نیکوکارانه تحریم، حاملان آن را از روبرو شدن با فاکتورها و بازیگران صحنه واقعی و نیز تاثیر مادی پندارهای شان مُعاف نمی کند. برای دیدن این واقعیت که رویکرد مُجرد علیه تحریم و جبهه گیری در برابر جنگ به مثابه یک شر اخلاقی با منافع و سیاست تبلیغی یک طرف درگیری دو نیروی ضد انقلابی یعنی حاکمیت جمهوری اسلامی همسویی دارد، نیازی به ذره بین یا ژرف نگری ویژه نیست. این همپوشی به گونه برجسته در استدلالهای دو طرف خود را به نمایش می گذارد.

۱- تحریمها)

در تمام طول دوران بُحران خارجی رژیم مُلاها، استدلال غالب حُکومت و مُخالفان تحریم، تاثیرات مُخرب آن بر زندگی بخشهای گوناگون جامعه بوده است. آنها دلیل می آورند که محدودیت صادرات و واردات و فشار بر منابع نفتی و بانکی "نظام" در درجه نخُست شرایط معیشتی جامعه را دستخوش نابسامانی می سازد.

در تاثیر ویرانگر تحریمها بر کار و زندگی جامعه تردیدی وجود ندارد، همانگونه که آشکار است عزیمتگاه استدلالی چپ جنگ سردی و چپ لیبرال با حاکمان جمهوری اسلامی و لابیهای خارج کشوری آنها مُتفاوت است. با این حال این نیز پنهان کردنی نیست که مخرج مُشترک هر دوی آنها یکی است و آن، شُعار و خواست پایان دادن به فشار خارجی و تحریمها بدون درخواست و طرح تغییر یا غلبه بر شرایطی است که از دل آن روییده است.

با وجود آنکه طیف مورد بحث به تلاش زیادی برای مرزبندی سیاست خود با رویکرد حُکومت دست نمی زند، اما یک تفاوت روشن بین این دو وجود دارد؛ بدین گونه که رویکرد ضد تحریمی حُکومت، سیاستی در خود نبوده و اهداف دیگری را پیش می برد، حال آنکه موضع این طیف یک تحریم ستیزی ناب بدون داشتن هرگونه اُفق سیاسی است.

 ۲- جنگ)

در برخورد به افسانه جنگ نیز برقراری همین توازُن بین دو طیف مزبور را می توان مُشاهده کرد. آنها - به طبع با انگیزه های مُتفاوت – تصویر هولناک جنگ را بر فراز صحنه سیاست و زندگی اجتماعی ترسیم می کنند و در برابر آن تابلوی دیگری را قرار می دهند که بر خود فقط یک پیشنهاد را نوشته دارد: صُلح! بدین وسیله در برابر پُرسش پیچیده بُحران بین المللی رژیم جمهوری اسلامی، قُطب بندی بسیط جنگ و صلح گذاشته می شود، همراه با طیفهایی که هر یک از این دو قُطب را نمایندگی می کنند و در دو انتهای مُتقابل مُعادله در برابر یکدیگر ایستاده اند.

چپ اُردوگاهی و چپ لیبرال جایگاه خود را در قُطب صُلح تعریف می کنند، دُرُست همانجایی که حاکمیت جمهوری اسلامی موضع گرفته است. تفاوُت اما در این است که صُلح خواهی و سیاست ضد جنگ دسته اول حداکثر افشای "ماهیت توسعه طلبانه و تجاوزکارانه امپریالیسم" را در بر می گیرد و حال آنکه دسته دوم زیر این شُعار پروژه مُشخصی را پیش می برد که مُهمترین اجزای آن را در بُعد داخلی می توان بسیج سیاسی - ایدیولوژیک گرد خطر "دُشمنان" و جنگ موهوم، حفظ وضعیت فوق العاده ای که در آن نیروهای نظامی و امنیتی در سیاست و اقتصاد نقش تعیین کننده دارند و سر آخر فشار و دستکاری روانی جامعه برای پایش و ساکت نگه داشتن آن دانست.

در بُعد خارجی، تبلیغات ضد جنگ و مُشاجره داغ لفظی با "امپریالیسم"، از جُمله می تواند به خوبی به مثابه پوششی در خدمت اتحاد عملهای مقطعی با آن قرار گیرد. در شُماره گُذشته "نبرد خلق" به نمونه هایی از این رویکرد فریبکارانه در مساله افغانستان و عراق پرداخته شد و به این سبب در اینجا از تکرار آن پرهیز می شود.

 

نیت خوب کافی نیست

وجود شُعارهای مُشابه بین طیفهای نامُتجانس طبقاتی و سیاسی در پروسه کُنش و مُداخله گری جاری، مُحتملی گُریزناپذیر و به طبع ناخواسته است. مُهم آن است که در خُطوط عملی برگرفته از شُعارها و مضمون عملی آنها، تمایُز بین نیروهای غیر همجنس به روشن ترین گونه بازتاب یابد و در نمایان ترین شکل برای همگان آشکار باشد.

به همین گونه، این امر که شُعار طیف مورد اشاره در طرح و ادبیات همان تابلوهایی را بازتاب می دهد که حاکمیت بر سر دست گرفته را می توان آسان گیری نه چندان مسوولانه پنداشت. اما این واقعیت که خط مشی و راهنمای عملی برآمده آن از این شُعارها قادر به ترسیم مرزهای خود با سیاست رسمی و حُکومتی نیست، البته خطایی نابخشودنی است.

در میدان جدال سرسخت انگاشتها و سیاستها، داشتن نیات نیک یا مُترقی کافی نیست و کسی را مُحق به گرفتن رویکردی ناهمگون یا تبریه آن از داشتن سیاست غلط نمی کند. انگیزه ها باید در سیاست جاری ترجمه شده و در آن بازتاب پیدا کند. طیف مزبور فقط در گام اول که بیان نیت از طریق طرح شُعار است، این شرط را برآورده می کند. بی درنگ پس از این و در گام دُوُم که پُرسش در باره چگونگی مادی شدن، برآورده شدن نیات صُلح آمیز و ضد تحریم روی میز قرار می گیرد، تفاوتها با رژیم جمهوری اسلامی به شتاب رنگ می بازد و سردرگمی آغاز می شود.

سووال اساسی این است که برای جلوگیری از جنگ فرضی و دستیابی به صُلح واقعی، برای پایان گرفتن تحریمها، پایه اهرُم نقد و حمله را باید کُجا قرار داد، مانع و تضاد اصلی که بر سر راه برآورده شدن این مُطالبات قرار گرفته، کُجاست؟ چپ جنگ سردی و چپ لیبرال، عامل خارجی یا "امپریالیسم" را عُمده می دانند و آن را مسوول بُحرانهای جنگ و تحریم مُعرفی می کنند. این ارزیابی در صحنه عمل، طیف مزبور را بر تمرکُز فشار بر این نُقطه انحرافی و یا – از این هم بدتر – نادیده گرفتن نقش و کارکرد حاکمیت جمهوری اسلامی سوق می دهد.

گویا ترین و بی پرده ترین ترجُمان این ارزیابی غلط را همفکران غیر ایرانی چپ اُردوگاهی و چپ لیبرال در صحنه بین المللی به تماشا می گذارند. در همان حال که طیف وطنی هنوز وسواسها و احتیاطهای خود را دارد، اینان به صراحت از هار ترین و عقب مانده ترین گرایشات در منطقه خاورمیانه فقط با توجیه "آمریکا ستیزی" آنها پُشتیبانی می کنند. در یک دوره ستاره محبوب آنها آقای احمدی نژاد و امروز، آقای بشار اسد است، در حالی که پُشتیبانی پیگیر از حماس، حزب الله لبنان و جمهوری اسلامی جُزو سیاست ثابت آنها به حساب می آید.

در اینجا سیاست انحرافی، در هیات ارتجاع اسلامی نمادهای حامل و عینی خود را یافته است و برخلاف دوپهلوگوهای وطنی، رُک و روشن در تریبونهای خود و از جُمله "پرس تی وی"، خود را در کنار آنها قرار می دهد.

 

چطور می توان مرزبندی کرد؟

بنابراین، شرط اصلی برای باور پذیر بودن سیاست و شُعارها و جلوگیری از اغتشاش نظری و عملی در آنها، وجود مرزبندی روشن با رویکرد و شُعارهای نیروهای ارتجاعی و ضد انقلابی است. این مرزبندی باید بتواند اصلی ترین ویژگیهای تئوری و پراتیک یک نیرو که آن را از این دسته جریانها و گرایشها مُتمایز می کند را به طور برجسته به سطح آورده و به گونه ملموس برای مُخاطبان اش، بین دو صف بندی حایل سازد.

حساسیت این امر به ویژه هنگامی که جبهه استبداد و ارتجاع به همان شُعارهایی توسُل می جوید که جبهه مُقابل طرح می کند، دو چندان خواهد بود. در اینجا یک مرزبندی کُلی و یا ابراز برائت از شُعاردهنده کافی نیست. آنچه که در این شرایط تمایُز نیروهای انقلابی و مُترقی را از جبهه ارتجاع و ضد انقلاب به راستی آشکار می سازد، خط مشی و راهکارهایی است که به مُوازات طرح شُعارهای خود، جبهه مُقابل را هدف قرار داده، به گونه موثر و گُسترده پرده از ماهیت دروغین تبلیغات آن برکشد و سرانجام فرای دو قُطبی آمریکا و حاکمیت، گزینه خویش برای وضع موجود را ارایه نماید.

به بیان دیگر، در کشاکش بین دو نیروی ارتجاعی، مُداخله گری فقط و فقط به اتکای برنامه و سیاست مُستقل و مُبتکرانه امکان پذیر است. نیروی انقلابی و ترقی خواه نمی تواند پروژه سیاسی مُشترکی که در پس اختلافهای دو نیروی ضد انقلابی قرار دارد را نادیده بگیرد، بلکه برعکس باید حصارهای شرایط موجود را شکسته و به عُنوان نیروی سوُم و آلترناتیو واقعی آن پا به میدان بگذارد.

بدون برنامه و سیاست مُستقل، نیروی خواهان مُداخله نه فقط در تضاد جاری حل می شود، بلکه این موضع انفعالی آن را از هر گونه تاثیرگذاری عملی و مُداخله گری واقعی محروم می سازد. ترکیب دو ویژگی هضم و انفعال با یکدیگر، بالقوه می تواند حامل آن را به آلت دست گُفتمانهایی بدل سازد که درگیری مزبور برای توجیه و پیشبُرد خود تولید می کند.

شرط پایه ای برای داشتن رویکرد مُستقل و خودنهاد، سمتگیری مُستمر پیکار در جهت منافع طبقه کارورز و مردُمی است که آزادی و عدالت را طلب می کنند. مُبارزه برای حُقوق اساسی جامعه در هر شرایطی اولویت اصلی و مُطلق است و این اصل است که شاقول استراتژی و تاکتیک در هر دوره ای به حساب می آید.

بی گمان شعارهای ناب و لوکسی که از فراز سر تضادهای موجود در روابط اجتماعی سر داده می شود، در این طبقه بندی نمی گنجد. گویا ترین مثال، صف بندی جزمی، فاقد ابتکار و یکجانبه علیه تحریم و جنگ است. در این کارزار، پیامدی که روی سطح مساله شناور است، همه مساله را تشکیل می دهد و خود پدیده یا به حساب نمی آید یا با پیچشی مُتکبرانه به کنار رانده می شود. از این رو، چپ اُردوگاهی و چپ لیبرال قادر نیستند به توده ها سیاستی که رویدادها را هدایت می کند نشان دهند، از توضیح علت شکل گیری آن عاجزند و پیرو آن نمی توانند هیچ راهی برای برون رفت از تنگنای به وجود آمده به جامعه ارایه کنند.

در کارزار ضد جنگ و تحریم آنها از آنجا که چشم انداز سیاستی ترقی خواهانه و رهگُشا ترسیم نگردیده، بیراهه های تسکین دهنده را پیشنهاد می کنند و مُدافع وضع موجود می شوند. این طیف در تراز نابینایی از دیدن ریشه درگیری رژیم جمهوری اسلامی و غرب عاجز است و از این رو راه حلهایش نه فقط خصلتی سطحی و مُوقتی دارد، بلکه از انرژی مُتنابهی برای گُمراه سازی مُخاطبانش هم برخوردار است. همه کسانی که به توجیهات این گرایش مبنی بر تحریمهای هسته ای به مثابه عامل روزگار سخت و طاقت فرسای شان گوش فرا داده بودند، اینک پس از پایان یافتن بحران هسته ای رژیم، شاهد آغاز بُحران منطقه ای آن و تداوم شرایط وخیم زیست و معیشت خود و هدر رفتن انرژی صرف شده به پای سیاست مزبور هستند.

 

برآمد

هیچ توجیهی، نه جنگ و نه تحریم نمی تواند و نباید مُبارزه و دفاع از حُقوق دموکراتیک را به سایه ببرد. نیروی انقلابی باید پیشتاز مُبارزه در همه پهنه هایی باشد که به این حُقوق و به آزادی پتانسیل جامعه برای مُبارزه برای آن و تغییر نظم موجود مربوط می شود. این نیرو باید اراده و توانایی داشته باشد موانعی که بر سر راه انکشاف این مُبارزه به طور عام و مُبارزه طبقاتی به طور خاص قرار می گیرد را شناسایی و کنار بزند. پرواز شبح تیره جنگ فرضی و تحریم عملی بر فراز جامعه ایران، به مثابه پیامد سیاستهای فاجعه بار رژیم جمهوری اسلامی، به روشنی و با تاکید، آن را به عُنوان اصلی ترین مانع هر گونه تحول و عُمده ترین فاکتور مُخرب برای پیشرفت اجتماعی معرفی می کند. پیچیدگیهای وظیفه ساختن و سازمان دادن تئوریک و عملی سیاست مُستقل در برابر صف بندیهای ضد انقلابی و ارایه گزینه، نباید موجب دستکم گرفتن این واقعیت و یا نادیده گرفتن آن شود.

 

 منبع: نبردخلق شماره ۳۸۲، سه شنبه  ۱ فروردین  ۱۳۹۶ - ۲۱ فوریه ۲۰۱۷

 

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول