۳۰ خرداد نقطه عطفی در مبارزات مردم ایران

شعله پاکروان

 

امروز روزی است که به یاد زندانیان سیاسی چه کسانی که در دهه های قبل کشته شدند و چه کسانی که هم اکنون در زندانند هستیم. سر منشا این روز یعنی 30 خرداد 60، من نوجوانی بیش نبودم. روزی که به روی تظاهرات مردم آتش گشوده شد و پس از آن فقط اسامی دختران و پسران جوان اعدام شده در روزنامه ها اعلام شد. روزی که نقطه عطفي شد در تاریخ مبارزات مردم برای دستیابی به آزادی. آنچه سالها بعد از سوى فعالان مدنى شروع شد، باز هم با سركوب و دستگيرى و حتى كشتار روبرو گردید.

در آن روزها هیچ نمی دانستم که معنای دستگیری و اعدام چیست. دستگیری و اعدام برایم دو کلمه بود که وسعت رنج پنهان در آن را درک نمی کردم. آگاه نبودم و از این نااگاهی شرمسارم.

نمی دانستم که وقتی فرزند فلان همسایه دستگیر و زندانی می شود یعنی چه؟ نمی دانستم وقتی خانواده های زندانیان و همکلاسیهایی که یکی یکی غیب شان می زد، کمتر رفت و آمد می کنند یعنی چه؟ وقتی مادر هم مدرسه ای ام را می دیدم و در چشمهایش فقط اشک حلقه می بست و با بغض می گفت رویا زندان است یا افسانه حکم گرفته، هیچ نشانی از نشاط یا امید در چهره اش نبود.

من معنی ناامیدی آنان را نمی فهمیدم و به زودی فراموش شان می کردم.

 می بایست سالها می گذشت و خودم پشت در دادگاه می نشستم تا بفهمم ظلم یعنی چه. نادادرسی یعنی چه. ناقاضی یعنی چه. بی عدالتی یعنی چه. می بایست سالها می گذشت و خودم پشت در زندان منتظر می ماندم تا یاد بگیرم معنای ناامیدی را. معنای اعدام را، رنج بازمانده اعدام بودن را!

 وقتی می گویم از نااگاهی ام شرمسارم به این معنی ست که اگر من و ما در آن زمان با آنان همراه و همبسته بودیم ای بسا قوانین ضد بشری وضع نمی شد. 

ای بسا قضات غیر مستقل نمی آمدند، ای بسا دادگاههای ظاهری و احکام دیکته شده و کیلویی شکل نمی گرفت، ای بسا عدالت گم نمی شد در سرزمین ام، ای بسا عدالت از دخترم دریغ نمی شد و او اکنون زیر نور خورشید می خندید و شاد بود. 

اکنون نیز وقتی مردم از خیابانها عبور می کنند می توانند معصومه نعمتی را ببینند که به دنبال عدالت است برای اتنایش، سیمین عیوض زاده را ببینند که آزادی امیدش را می خواهد، اکرم نقابی را ببینند که در جستجوی سعیدش جوانی و سیاهی گیسوان اش را گم کرد. هزاران و هزاران زن و مرد را ببینند که جوان شان زندانی ست و نشاط از زندگی شان رخت بربسته! 

آگاهی یافتن از اوضاع زندانیان و خانواده های شان وظیفه ای انسانی بر دوش تک تک افراد جامعه است تا در دهه های آینده شرمسار نباشیم. آگاه کردن جامعه به لطف رسانه های اجتماعی تا حدی در حال انجام شدن است. هر چند اطلاع رسانی خانواده ها می تواند بیشتر از این باشد که امروز هست. دادخواهی خانواده ها تا آنجا ادامه خواهد داشت که چوبه های دار به موزه ها و زندان عقیدتی به تاریخ سپرده شود. 

تا وقتي زنداني سياسي وجود دارد و تا وقتي حكم اعدام لغو نشده همچنان سالها از پی یکدیگر خواهند گذشت و به بزرگداشت انسانهایی که همچنان مورد بی عدالتی قرار می گیرند خواهیم پرداخت بدون اینکه تغییری در سرنوشت کودکان امروز و زندانیان فردا، نوجوانان امروز و خوراک ماشین اعدام فردا ایجاد کرده باشیم. 

سالهاست شاهدیم که سیستم قضایی و حاکمیت در برابر مطالبات بر حق مردم ایستاده است. چند دهه گذشته شاهد بودیم که گام به گام زنجیرهای بیشتری بر تن و جان مردم بسته شد تا جایی که امروز شاهد قطع دست و پا و شلاق و اعدام در ملاء عام و شکنجه معترضان صنفی و صدها نمونه دشمنی با انسانیت هستیم. درست زمانی که طبل رسوایی اختلاس و غارت و آدمکشی سردمداران در مناظرات انتخاباتی کوفته می شد، اسماعیل عبدی در اعتراض به حقوق از دست رفته معلمان در اعتصاب غذا بود. وقتی وزیران و وکیلان با لبخندهای ریاکارانه با مقامات بین المللی دست می دادند، جعفر عظیم زاده، ارش صادقی، سعید شیرزاد، برادران رجبیان و دهها زندانی دیگر لب بر غذا بسته و با فدا کردن سلامتی شان اجرای عدالت را فریاد می زدند. وقتی که پز امضای حقوق شهروندی را می دادند آتنا دائمی می جنگید که خانواده زندانی را تبدیل به گروگانی جهت خفه کردن زندانی معترض نکنند. 

رسیدن به آگاهی و آزادی تلاش بسیار می طلبد که برگزاری بزرگداشت و سمینار و کنفرانس فقط سرآغاز آن است. وقتی در طول نزدیک به 40 سال همچنان همان قوانین و همان بی عدالتی و همان روشهای سرکوب ادامه یافته، برماست که به دنبال راههای دیگری برای احقاق حقوق از دست رفته و برقراری عدالت باشیم.

تا دیگر شرمسار نسلهای آینده و جوانان در خون تپیده و عزیزان به خاک افتاده ی تاریخ معاصر نباشیم.

آن روز با هم سرود می خوانیم و می گوییم دادخواهی مان به بار نشسته است. 

من به عنوان یک بازمانده ی اعدام تا برگزاری دادگاهی عادلانه برای کسانی که فرزند بیگناهم را کشتند سکوت نخواهم کرد و همچنان در پی اجرای عدالت و دادخواهی هستم. در مسیر پیش رو در کنار هزاران دادخواه دیگر، اجرای عدالت، لغو اعدام و ممنوعیت شکنجه و زندان عقیدتی را فریاد خواهم زد. 

زنده باد زندگی، زنده باد آزادی، نه به اعدام با هر شکل و هر بهانه!

منبع: نبردخلق شماره ۳۸۶، پنج شنبه اول تیر ۱۳۹۶ - ۲۲ ژوئن ۲۰۱۷

 

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول