سرمقاله .....

موشک و مُماشات؛ سیاست غرب در سوریه

منصور امان

 

حمله هوایی و موشکی غرب به سوریه بی تردید دارای پیام سیاسی مُعینی نیز هست، اما پهنه تاثیر آن بیشتر در زمین نیازهای ژئوپولیتیک آمریکا و رقابت با روسیه و بازیگران خُرد تر را در برمی گیرد تا جنگ سوریه به گونه مُشخص.

 

تقسیم در آنکارا

زمان کوتاهی پیش از مُداخله نظامی غرب، سه سرمایه گذار و مُتولی این جنگ در نشستی در آنکارا گردهم آمده بودند که فقط یک دستور کار داشت و آن تقسیم غنایم بود. آنان برای ورود به مرحله تقسیم از این خاستگاه حرکت می کردند که با پیروزی در این یا آن جبهه نظامی، جنگ را به گونه فراگیر به سود خود رقم زده اند. روسیه و پیاده نظام آن (نیروهای بشار اسد و جمهوری اسلامی) بخشهای زیادی از خاک سوریه را زیر پایش خود درآورده اند که "دوما" ("غوطه" شرقی ) در نزدیکی دمشق تازه ترین آن است. از سوی دیگر، ترکیه نیز با تصرف "عفرین" و مناطق مُهمی از کُردستان سوریه در شُمال این کشور، یک صندلی دور میز تقسیم سهام برای خود رزرو کرده است.

نشست آنکارا می بایست این فُتوحات را به ماده نقد تبدیل کرده و پاداش دهد. آنان پیرامون مناطق نُفوذ خود، درآمدهای بازسازی سوریه و چگونگی توزیع کُمکهای بین المللی و سرانجام ساختار سیاسی غنیمت جنگی خود به گفتگو پرداخته و تصمیم گرفتند.

علامت سیاسی مُلاقات مزبور به سمت دیگر بازیگران در صحنه سوریه و به ویژه غرب به خوبی مفهوم بود: آنها نقشی در آینده این کشور ایفا نمی کنند و از این پس فقط با واسطه ترویکای آنکارا می توانند در روند تحولات مُداخله داشته باشند.

ارتکاب تبهکاری شیمیایی در دوما مُعادله چیده شده را تغییر داد و غرب را به صورت بی واسطه وارد میدان بازی کرد. با توجُه به پیشینه رویکرد آمریکا و اُروپا نسبت به چنین حملاتی، روسیه و مُتحدانش باید انتظار واکُنش غرب را می داشتند. آنها همچنین باید می توانستند تاثیر سیاسی چنین واکُنشی بر میز آنکارا را تخمین بزنند. در عمل اما هیچیک از این دو ارزیابی صورت نگرفت و بُمبهای شیمایی در نابهنگام ترین زمان مُمکن بر سر ساکنان غیرنظامی و شورشیان رها گردید.

علت بروز این اشتباه را باید در منطق و تاکتیک جنگی که روسیه، جمهوری اسلامی و دولت سوریه پیش می برند، جُستُجو کرد. آنها برای پیشروی در میدان جنگ، ارتکاب جنایت جنگی و دست زدن به وحشیگری را نه تنها مُجاز، بلکه ابزاری ضروری می دانند. روی این ریل و با پدید آمدن هولناک ترین فجایع انسانی، ماشین جنگی آنها به حرکت در می آید. استفاده از سلاح "کثیف" شیمایی در دوما و پیش از آن در "خان شیخون" در سال گذشته، اُلگویی را نشان می دهد که براساس آن منطقه مورد هُجوم ابتدا به مُحاصره غذایی، دارویی و تدارُکاتی در می آید، سپس هواپیماهای جنگی طی روزها و هفته های پی در پی، فرشی از بُمب های تخریبی، آتش زا و خوشه ای بر آن پهن می کنند در حالی که آتش مُستمر توپخانه و خُمپاره اندازها منطقه را درهم می کوبد. در انتها برای شکستن آخرین مُقاومتها و تخریب روانی، سلاح شیمایی به میدان آورده می شود.

 

کُپی برابر اصل

با این همه مُشکل بتوان پنداشت که واکُنش آمریکا به رویداد دوما، این کشور و مُتحدان اُروپایی اش را به گونه واقعی شریک بازی می کند. به همان اندازه که بی مُجازات ماندن آقای بشار اسد از ارتکاب چنین جنایاتی پذیرفتنی نیست، به همان میران نیز موثر بودن واکُنش آمریکا مورد تردید می باشد. علامت سووال مزبور نه فقط در برابر اقدام نظامی واشنگتن، بلکه همچنین در مُقابل سیاستی که آن را پیش می برد قرار گرفته است.

گذشته از تاکتیک جنگی یکسان آقای اسد و پدر خوانده هایش، فاجعه خان شیخون و حمله شیمایی اخیر در دوما را یک حلقه دیگر نیز به یکدیگر پیوند می دهد و آن شباهت واکُنش آمریکا بدان است. به بیان بهتر، واکُنش نظامی آمریکا به جنایت دوما را می توان کُپی رویکرد آن در برابر کاربُرد سلاح شیمایی در خان شیخون دانست.

از نظر عملیاتی، حمله ای که آمریکا در برابر جنایت جنگی در شهرک خان شیخون سازمان داد، به هیچ عُنوان به سازوکار اجرایی و سخت افزاری که چنین حملاتی را مُمکن می سازد، ضربه نزد. فروردین ماه سال گذشته آمریکا اعلام کرد که یک پایگاه هوایی دولت سوریه در اُستان "حُمص" به نام "العشیرات" را با ۵۹ موشک مورد حمله قرار داده است. واشنگتن افزود که ۲۰ هواپیمای جنگی سوریه را در جریان این حمله مُنهدم کرده. دولت آقای ترامپ هدف از اقدام مزبور را "حمایت از زنان و کودکان" عُنوان کرد.

دُرُست یکسال بعد و در همان ماه، سطح و ارزش حرکت آمریکا در دوما خود را به نمایش گذاشت. حمله شیمیایی به این شهر نشان داد که نه تنها توان ساختاری و عملیاتی جنگ سالاران در سوریه برای ارتکاب چنین جنایاتی از بین نرفته، بلکه اقدام نظامی قبلی آمریکا به طور غیر مُستقیم نیز نتوانسته هیچ تاثیر پیشگیرانه ای بر جا بگذارد. با این حال کاخ سفید امروز نیز مُدعی است که "با ضربه زدن به امکانات و تواناییهای سوریه مانع استفاده از سلاحهای شیمایی در آینده" شده است.

از نظر سیاسی نیز می توان گفت حمله العشریات دستاوردی برای آمریکا نداشته. موشکهای ارسالی آمریکا از مدیترانه، پیامی فرا منطقه ای را نیز با خود حمل می کردند و آن تمایُل ایالات مُتحده برای ایفای نقش در سوریه و حضور دوباره در خاورمیانه بود. یکسال بعد اما نشانی از حُضور آمریکا در کفه توازُن موجود در این کشور به چشم نمی خورد. این روسیه، جمهوری اسلامی و تُرکیه هستند که سوریه را چونان غنیمت جنگی در چنگ دارند و برای تعیین سرنوشت و آینده آن نشست می گذارند. نقش آفرینی آمریکا به شلیک موسمی موشکهایی محدود شده است که نه موجب تغییری در میدان می شوند و نه تاثیری بر مُعادله قدرت دارند.

 

خیالات روسی، ابهامات آمریکایی

در همان حال که آمریکا و اُروپا سرگرم اقدامات نمادین و گرفتن ژست مُداخله هستند، فشار حاکمان روسیه و جمهوری اسلامی برای تغییر ماموریت خود در روسیه افزایش می یابد که روشن ترین نشانه آن را می توان در برگزاری نشستهای پی در پی پیرامون نظم پس از جنگ در سوریه مُشاهده کرد. مُلاقات آنکارا یکی دیگر از این نشستها بود که بی تردید آخرین آن نخواهد بود.

واقعیت این است که با هر روزی که از عُمر تجاوز نظامی روسیه و جمهوری اسلامی به سوریه می گذرد، هزینه سیاسی، مالی و انسانی آن برای این دو کمرشکن تر می شود. از سوی دیگر، یک عقب نشینی برای هر دو طرف شکستی استراتژیک در بُعد منطقه ای برای جمهوری اسلامی و در بُعد جهانی برای روسیه محسوب می شود. از نگاه آنان عینی ترین راه برای بیرون آمدن از این باتلاق، تبدیل هرچه سریعتر دستاوردهای شکننده نظامی به موفقیت سیاسی و ایجاد نوعی ثبات بر پایه آن است.

همانگونه که می توان پنداشت، این نقشه راه بیشتر آنکه با نوک قلم واقعیات ترسیم شده باشد، محصول نیازها و آرزوهای ذهنی به تنگنا گرفتار آمدگان است. جنگ سوریه دیرگاهست که دیگر یک کشمکش نظامی داخلی نیست و به چالشی ژئوپولیتیک فرا رُسته و به فاکتورهای گوناگونی هم در سطح منطقه ای و هم در پهنه بین المللی مشروط گردیده است. این امر ارایه پاسُخ یکجانبه و مُجرد نظامی یا سیاسی به آن را نامُمکن کرده است.

از سوی دیگر ترویکای آنکارا در داشتن چنین برداشتی تنها نیست و آمریکای آقای ترامپ نیز به گونه ای دیگر بدان مُبتلا است. دولت آمریکا نیز به مساله کلی و پیچیده سوریه به گونه مُنفرد و بسیط برخورد می کند.

روشن ترین نمود این جهتگیری در رویکرد کاخ سفید به حملات شیمیایی بازتاب یافته که به گونه یک اقدام مُنفرد و خارج از کادر یک جنگ فراگیر به دست گرفته می شود. سیاست موشکی کاخ سفید به این سووال پاسُخ نمی دهد که کاربرد سلاح شیمایی برای تثبیت چه هدفی صورت می گیرد و آمریکا چه گُزینه ای در برابر آن دارد. همزمان "مجازاتهای" شلیک شده آقای ترامپ علیه تاسیسات آقای بشار اسد صفیر کشان از کنار این واقعیت رد می شود که در ترکیب میدان جنگ سوریه تبهکار دمشق نه فقط تنها بازیگر نیست، بلکه بازیگر اصلی هم نیست. انهدام چند پایگاه در اطراف دمشق روشن کننده این ابهام نیست که تدبیر آمریکا برای برخورد با شُرکای آقای اسد و نقش آفرینان تعیین کننده جنگ چیست. روشن فقط آن است که در شرایطی که واشنگتن آشکارا هنوز استراتژی روشنی ندارد، موشکهای نقش جایگزین آن را بازی می کنند.

 

تجارت به هر قیمت

برای هیچکس پنهان نمانده که حل چالش سوریه در درجه نخُست مشروط به قطع پُشتیبانی روسیه و جمهوری اسلامی از آقای بشار اسد و پایان دادن به تجاوُز و مُداخله نظامی آنان است. بدون حمایت همه جانبه این دو از اسدها برای نگه داشتن سیستم موجود و میلیاردها دُلاری که سالانه خرج این هدف می کنند، جنگ خونین سوریه نه هفت سال به دراز می کشید و نه هرگز چنین ابعاد هولناکی می یافت. بنابراین حرکت در مسیر کنار زدن این مانع، یک مساله کلیدی در هر راه حل موثر برای مساله سوریه به حساب می آید.

جالب اینجاست که متحد تازه آمریکا در حمله موشکی، حتی از آن هم کمتر مُطمین است که چه سیاستی را باید در مورد سوریه در پیش گیرد. این امر تنها پیشرفت آمریکا در خلال دو حمله موشکی، یعنی جلب توافُق اُروپا به همراهی با خود و تشکیل یک ائتلاف "ضد اسد" را نیز زیر سووال می برد.

در رویکرد به مساله سوریه، اروپا نسبت به آمریکا حتی به تناقُضات بیشتری دُچار است. این مساله روشن تر از هر جا، خود را در رویکرد به مُتحدان آقای اسد نشان می دهد. اتحادیه اروپا به طور سُنتی به رژیم مُلاها با هر ترکیب و هر میزان کراهت، به چشم یک مشتری پولدار و آسان گیر می نگرد که منافع داشتن آن در برابر پیشخوان، در هرصورت بر نداشتن اش می چربد. از همین رو سیاست اروپا در برابر رژیم مُلاها حداکثر انعطاف در برابر شرارتهایش و تقلیل برخورد با آن به سطح گوشزد به کودک بازیگوش است.

مُتحد آقای ترامپ نه تنها از اعمال تحریم اقتصادی علیه رژیم جمهوری اسلامی به خاطر تجاوُز و مُداخله گری منطقه ای طفره می رود، بلکه برای نرنجاندن طرفهای خوش مُعامله اش تاکُنون حتی از تحریم گُروه بدنام حزب الله لُبنان نیز سرباززده است. فُرمول تاجران اُروپایی برای این رویکرد سووال برانگیز در برابر یک باند تبهکار و تروریستی، تقسیم خیالی آن به دو بخش سیاسی و نظامی است. بر این اساس بخش نظامی مشمول تحریم شود، در حالی که بخش سیاسی از آن مصون می ماند. ناگُفته پیداست که چنین ساختار دو گانه ای روی زمین سفت واقعیت وجود خارجی ندارد و یک اختراع اُروپایی برای گذاشتن کُلاه شرعی بر سر سیاست مُماشات است.

 

برآمد 

مُداخله نظامی آمریکا، فرانسه و انگلیس در سوریه، میز چیده شده روسیه، جمهوری اسلامی و تُرکیه را برهم زده، اما خود بدان چیزی نیافزوده است. ابتکار غرب ولی به خوبی نشان داد که در انتهای تونل فاجعه سوریه، نوری دیده نمی شود و پروسه مُخربی که از هفت سال پیش این کشور در ساحل مدیترانه را به ویرانی کشانده و زندگی مردُمانش را تباه کرده، سر باز ایستادن ندارد.

 

منبع: نبردخلق شماره ۳۹۷، شنبه ۳۱  اول اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۲۱ آوریل ۲۰۱۸

 

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول