سرمقاله نبرد خلق شماره ۴۲۰ اول بهمن ۱۳۹۸

 

روزشُمار مرگ یک مُعادله

 

منصور امان

 

دی ماه بار دیگر سرفصل تحوُلات تعیین کننده ای شده است. دو سال پیش در چنین ماهی حرکتهای پراکنده اعتراضی به یک خیزش عظیم فرا رویید که با آرایش سرنگونی طلبانه و مرزبندی قاطعانه با باندهای حُکومتی "اصلاح طلب" و "اُصولگرا"، مُبارزات جاری را به یک مرحله دوران ساز فراز داد و مسیر جُنبشهای آینده را نشانه گذاری کرد. در بستر دی ماه ۹۸ نیز رویدادهایی جاری شد که نیروی پُر توان آن، توازُن موجود را در سطح منطقه دگرگون ساخته، رژیم ولایت فقیه را به ارتکاب یک سلسله خطاهای استراتژیک واداشته و مُعادله ای که در آن زیست بُحران زایش را می گذراند، بی اعتبار ساخته است.

 

عراق و لبنان

نخُستین حلقه زنجیره این خطاها در عراق چکُش خورد؛ جایی که یک منطقه نُفوذ منطقه ای رژیم ج.ا است و آن را "عُمق استراتژیک" خود می داند. یک جُنبش دموکراتیک - انقلابی که ماههاست مُناسبات فرقه ای حاکم بر عراق و نیروی پُشتیبان آن، رژیم ج.ا و مُزدوران بومی اش را زیر ضربه های قُدرتمند خود گرفته، به تهدیدی جدی برای نقشه های "قُدرت منطقه ای" خود خوانده تبدیل شده است. بغداد و شهرهای بُزُرگ و به ویژه مناطق با اکثریت شیعه که تا پیش از این کانونهای نُفوذ و سربازگیری ج.ا و دست نشاندگانش به حساب می آمدند، علیه سیستم فاسد جبهه گشوده اند و با سویه های قوی سکولاریستی، آزادی طلبی و عدالت خواهی در حال آنند که اسلام سیاسی و نظم فرقه ای آن را برچینند.

میزان نگرانی و آشُفته حالی حاکمان ایران از آنچه که در عراق در جریان است را از اینجا می توان تخمین زد که آنها اعتراضات عراق را با خیزشهای مردُم ایران در سال ۸۸ مُقایسه می کنند و زمین زیر پایشان را به همان اندازه داغ می یابند. برای ج.ا حفظ توازُن موجود در عراق نه فقط اهمیتی کلیدی برای طرحهای منطقه ای اش دارد، بلکه آن را به عُنوان یک امکان حیاتی در کشمکش با آمریکا به حساب خود نوشته است. عراق برای حاکمان ج.ا یک نقش بازدارنده بازی می کند. آنها از یکطرف وانمود می کنند که نقشی "سازنده" در این کشور دارند و مانع بی ثباتی سیاسی و نیز جولان تروریسم داعشی و القاعده ای می شوند و از طرف دیگر، با تهدید پایگاهها و مراکز آمریکایی و حملات هُشدار دهنده بدانها، به فشارهای آمریکا در نُقاط دیگر واکُنش نشان داده و آسیب پذیری آن را اخطار داده اند.

از تنگنای همین ضرورتها بود که ج.ا برای جلوگیری از سُقوط در عراق، دست به بسیج همه جانبه ای برای سرکوب مُستقیم یا به انحراف کشیدن انقلاب آن زد. در دستور کار پاسدار قاسم سُلیمانی، "مُستشاران" و مُزدوران محلی او کُشتار معترضان، ترور رهبران و کوشندگان و وحشت و هرج و مرج آفرینی با حروف دُرُشت نوشته شد و در سوی دیگر تلاش برای فریب مردُم به پاخاسته بغداد، نجف، بصره، کربلا و ناصریه با راه حلهای دروغین و به جلو راندن چهره های ظاهر صلاح شدت گرفت.

شکست این کارزار خون و فریب را اجبار نخُست وزیر سیستم فرقه ای، آقای عبدالمهدی، به استعفا مُهر کرد و به ثبت رساند تا به این ترتیب نه فقط انقلاب عراق را وارد مرحله تازه ای کند، بلکه به نُقطه آغاز دور باطل حرکت رژیم ج.ا نیز تبدیل شود.

 

نادیده گیری یک علامت هُشدار دهنده

در تلاش سراسیمه برای جلوگیری از به واقعیت پیوستن یک شکست همه جانبه که در اُفق سیاسی – اجتماعی عراق نقش بسته بود، حاکمان ج.ا، آمریکا را هدف گرفتند. در انگاشت طراحان تهاجُم، این یک بازی دو سر بُرد بود، به این شکل که زیر ضرب قرار گرفتن حُضور آمریکا در این کشور و گشودن یک میدان درگیری با آن از یکسو با کشیدن خط تاکید زیر منافع ج.ا، توازُن قُدرت با آمریکا در عراق را به وضعیت پیشین برمی گرداند و از سوی دیگر، بُحران ناشی از تنش با آمریکا قادر بود انقلاب و مُطالبات آن را به سایه ببرد و نیروی اجتماعی اش را به بیراهه آمریکا ستیزی سوق بدهد یا آن را با هیستری اجتماعی "دُشمن" یابی مُنزوی سازد.

در این راستا حاکمان کشور با ترتیب دادن یک حمله تحریک آمیز به پایگاه ارتش عراق در نزدیکی کرکوک و کشته و زخمی کردن چند آمریکایی، دینامیزم بُحران را به جریان انداختند. آنها پاسُخ مورد انتظار خود به این حرکت را با حمله بی پیشینه آمریکا به سرفرماندهی باند مُسلح "کتائب حزب الله" و کشته و زخمی کردن شُماری از سرکردگان و اعضای آنها دریافت کردند. با وُجود این علامت هُشدار دهنده، فاز بعدی که مُحاصره و تهاجُم به سفارت آمریکا بود آغاز گردید. بازتاب گُسترده رسانه ای این اقدام در داخل و سطح بین المللی اگرچه بستری که حاکمیت برای تامین نقشه خود لازم داشت را فراهم کرد، اما همزمان خطری که در کمین نشسته بود را به سطح یک فاکتور بالقوه فراز داد.

تا این نُقطه به گمان آقایان خامنه ای و سُلیمانی مُحاسبه آنها از شرایط حاکم بر صحنه نبرد، توازن و قواعد آن دُرُست از آب درآمده بود. آنها این تاکتیک را به گونه موفقیت آمیزی در حمله به نفتکشها و شلیک موشک به تاسیسات نفتی عربستان به کار برده بودند و یکبار دیگر دُرُستی ارزیابی خود مبنی بر کم هزینه و خُرد پیامد بودن استراتژی جنگ نیابتی و جنگ در سایه را آزموده بودند. این تاکتیک در سوریه، یمن، لُبنان، غزه، عراق و لُبنان منافع سرشاری به جیب طراحانش ریخته و بُلندپروازیهایی مانند ایجاد خلافت "هلال شیعی" را در اساس مُمکن ساخته بود.

 

یک مُحاسبه اشتباه دیگر

آنچه که از چشم دستگاه ولایت فقیه دور ماند یا مایل به دیدن آن نبود، نخُست سطح ارتقا یافته ی پاسُخ آمریکا و سپس چشم اندازی بود که گشوده بود. آقای خامنه ای و همدستانش رویدادها را ثبت می کنند، اما قادر به دیدن روندهایی که نیروی رویدادها ایجاد و روی دادن شان را در متن خود تولید و قانونمند می کند، نیستند. کور مغزی آنها از نگرفتن پیام حمله بی سابقه به گروه نیابتی خود شروع نشد، بلکه این تهاجُم یکی دیگر از گره گاههای تعیین کننده ای است که حاکمان مُتوهم و خودشیفته ج.ا مفهوم و اهمیت آن را به کلی نادیده گرفته اند تا کسب و کار خود را به روال همیشگی پی بگیرند.

در دوره کُنونی نخُستین گره گاه، ورود آقای ترامپ به کاخ سفید بود؛ فردی با رویکردهای روشن و اعلام شده در برابر توافُق هسته ای وین و نقشی که رژیم مُلاها در منطقه بازی می کرد. با این حال هیچکس در کادر رهبری و تصمیم گیری ج.ا تحول صورت گرفته در دستگاه سیاسی و مُدیریت طرف اصلی "برجام" را جدی تلقی نکرد. آقایان خامنه ای، روحانی و ظریف پوزخند زنان تاکید داشتند که آمریکا نه می تواند و نه قصد دارد از توافُق خارج شود و بر پایه این ارزیابی پیشنهاد مُذاکره دوباره پیرامون "برجام" و ماجراجوییهای منطقه ای خود را رد کردند. آمریکا از برجام خارج شد، تحوُل "غیرمُمکن" از دستگاه ولایت فقیه عُبور کرد و آن را مبهوت و شگفت زده بر جای گذاشت.

هنگامی که آقای ترامپ توافُق وین را به قول خود "پاره" کرد، همین گُروه شکست خورده اطمینان می داد که به مدد بازماندگان "برجام"، اُروپا، روسیه و چین، "تحریمهای یکجانبه" آمریکا بی تاثیر خواهد بود. آنگاه که این مُحاسبه نیز غلط از آب درآمد، آنها سوگند خوردند که تحریم نفتی ج.ا مُمکن نیست و اکنون همه می دانند که سرنوشت این ارزیابی سُست نیز به کجا رسید.

حاکمان ج.ا با همین انگاشت و متُد برخاسته از آن وارد بازی انقلاب عراق شدند. آنها پس از درک اشتباه از تحوُل کرکوک و ادامه بازی به شیوه پیشین در اطراف سفارت آمریکا، فقط زمانی توانستند تصوُر روشنی از شرایط تحول یافته پیدا کنند که "آتش جهنم" آمریکا، "سردار سُلیمانی" و "ابومهدی مُهندس" (مُهره کلیدی ج.ا در عراق) را با بوق و کرنا و بر یک صحنه عُمومی در برگرفت و بدون حاشیه روی به دوزخ فرستاد. آسوده خیالی پاسدار سُلیمانی در گردش بین تهران - دمشق - بغداد در اوج درگیری سفارت و شُعله ور کردن یک بُحران تازه، حتی از زاویه تاکتیکی صرف نیز عُمق رُسوب گردانندگان ج.ا در فرضیات و توهُمات بی بُنیاد و سطحی خود را به نمایش می گذارد. آقای سُلیمانی به گونه شخصی و دستگاه خلافت ولایت فقیه به گونه سیاسی - تشکیلاتی، یک بار دیگر ناچار شدند هزینه حرکت در سطح رویدادها را به بهای گزافی بپردازند.

 

از فرودگاه بغداد به سرزمین ناشناخته

اینبار علامت آمریکا از تغییر سیاست خود روشن تر از آن بود که حتی نزدیک بین ترین عُضو دستگاه ولایت فقیه استعداد نادیده گرفتن آنرا داشته باشد. کاخ سفید به وسیله یک ضربه حساس نظامی و به هلاکت رساندن "فرد دُوُم نظام"، زنگ به انتها رسیدن دوره جنگ بهداشتی آقای خامنه ای و همدستانش یا آنچه که زیر پوشش "نه جنگ و نه مُذاکره" به جلو می برند را به صدا درآورد. آقای ترامپ با زبانی با آنها صُحبت کرد که می فهمند. او روشن ساخت که به "جنگ نامُتقارن" پدرخوانده های تهران با "جنگ نامُتقارن" پاسُخ می دهد و خط قرمزهای کشوری و لشکری غرب را که حاکمان ایران تاکُنون در پناه آن آسوده به کار خویش مشغول بودند، به رسمیت نمی شناسد. تاجر نیویورکی نشان داد که برخلاف ارزیابی آقای خامنه ای و دوستان نه تنها از به کار گرفتن نیروی نظامی پرهیزی ندارد، بلکه در انتخاب سطح و دامنه آن نیز خود را به پروتُکُلهای رایج مشروط نمی کند. این بدان معناست که از این پس ضربه های نیش سوزنی از نوع ماههای گذشته بدون پرداخت هزینه باقی نمی ماند و هر اقدام جنگی و تروریستی جدید، میز یک قُمار بُزُرگ با ریسک خسارات سنگین را خواهد چید.

"انتقام سخت" بازتاب دریافت دیرهنگام این پیام بود. رهبران ج.ا با ترتیب دادن یک نمایش موشکی که فاقد هرگونه ارزش نظامی بود و به خوبی و - لابُد برای مُحکم کاری – از چند کانال با آمریکا هماهنگ شده بود، وُرود اجباری خود به دوره جدیدی از کشمکش با این کشور را اعلام کردند. آقای خامنه ای با دستپاچگی حساب قبلی خود مبنی بر اینکه "یکی بزنند، ده تا می خورند" را خط زد و آن را با یک حرکت نمایشی، بدون "زدن" تلفات انسانی و خسارات سنگین مالی و تجهیزاتی به حریف، از نو جمع و تفریق کرد.

به این ترتیب خسارتی که حاکمیت در حاشیه فرودگاه بغداد بابت اشتباه در مُحاسبه پرداخت، به همانجا نیز محدود نماند و پیامدهای خسارت بار تری در پهنه سیاسی نیز پیدا کرد. "نظام" خطایی که در عراق مُرتکب شده بود را در ایران وُسعت داد و با یک واکُنش غیر ضروری و به کُلی نامُتناسب به ضربه هلاکت پاسدار سلیمانی آمریکا، یک گام بیشتر در باتلاق فرو رفت. گام مزبور پیش از همه بیانگر آن است که اقدام نظامی آمریکا، حاکمیت را گیج و مات کرده است. دستگاه رهبری ج.ا غافلگیر شده و با وضعیتی روبرو گردیده که همچون موارد دیگر، در رسیدن آن را نامُمکن می پنداشت و در هیچیک از سناریوها و پیش فرضهایش پیرامون روند درگیری با آمریکا به حساب آورده نشده است.

 

برآمد

رژیم ج.ا بدون میانبُر وارد وضعیت جدیدی شده است. مُعادله پیشین که بر پایه باجگیری (هسته ای، موشکی، تروریستی) از یکطرف و بازدارندگی از طرف دیگر بنا شده بود، اعتبار خود را از دست داده است. مُتغیرهای بازی یا عوض شده یا دیگر وجود خارجی ندارد و مُتغیرهای جدیدی که در هلاکت پاسدار سلیمانی و پاسُخ حاکمیت بدان پدیدار شده، در حال شکل دادن به مُعادله جدیدی است که "نظام" را در پهنه های قُدرتش تلو تلو خوران هرچه بیشتر به گوشه رینگ و موضع دفاعی می راند.

واشنگتُن و پایتختهای اُروپایی تنها نُقاطی نیست که از آنجا باد تغییر به صورت حاکمیت نواخته می شود؛ "عُمق استراتژیک نظام" و به بیان دیگر، کانونهای فعالیت مُخرب آن در سطح منطقه، با دگرگونیهای مُعینی روبرو است و این خونی است که در رگ انقلاب ایران، عراق و خیزش توده ای لُبنان جاری می شود.

 منبع: نبرد خلق شماره ۴۲۰، سه شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸ ـ ۲۱ ژانویه ۲۰۲۰

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول