سرمقاله .....

 

آتش بیاران معرکه هسته ای برای پایان آن کف می زنند!

 

منصور امان

 

این فقط حاکمان جمهوری اسلامی نیستند که پا برهنه بر ذغال گُر گرفته در لوزان جست و خیز می کنند و عرق ریزان و آه کشان از "بُرد" خبر می دهند. طیف رنگارنگی از مُخالفان اقدامات بین المللی علیه ماجراجویی اتُمی "نظام" که اینک شادمانه از نتایج آن دست بر دست می مالند نیز بازیگران نقش دوم این نمایش کُمدی - تراژیک هستند.

 

وارونه نگری حساب شده

از همان هنگام که طرفهای خارجی رژیم جمهوری اسلامی در واکُنش به فعالیتهای مخفیانه هسته ای مُلاها و خودداری از پایان دادن به بُحران ناشی از آن به برقراری تحریمهای اقتصادی و نظامی روی آوردند، جبهه مُتحد رنگارنگی نیز علیه این اقدام بین المللی شکل گرفت که در تمام طول این دوره به مُخالفت فعال با مهار هسته ای رژیم مُلاها پرداخت.

از لابیهای بدنام حُکومت در خارج کشور تا کارچاق کُنهای دوجانبه و از مُتقاضیان داخلی شراکت در حُکومت تا پادوهای سیاسی خارجه نشین آنها را می شد کنار یکدیگر زیر این آلاچیق پیدا کرد. ناگفته نباید گذاشت که در میان این جمع، دسته دیگری نیز دیده می شد که مُخالفت آن با تدابیر عملی علیه پروژه هسته ای حُکومت از منافع وِیژه ای سرچشمه نمی گرفت. اینان یا از سر دلسوزی بدفهم شده به حال مردُم و یا به دلیل انفعال سیاسی که در زرورق مُزورانه ترین دلایل سوپر انقلابی پیچیده شده بود، فشار تحریمی بر حُکومت را رد می کردند.

در استدلالهای مُتنوع طیف اصلی، به گونه سهل انگارانه ای جای عامل و معلول عوض می شد و دستگاه بُحران، وارونه سر روی میز تجزیه و تحلیل قرار می گرفت. بدین صورت، با هر گام پیشروی بُحران اتُمی، حُکومت کمی بیشتر از زیر لبه انتقادهای آنان بیرون می آمد و به جای آن نقش فاکتور خارجی در تنشها و رو به وخامت گذاشتن شرایط اقتصادی کشور برجسته تر می گردید.

شاید ملموس ترین نمونه از رویکرد رُسوای طیف مزبور، برخورد به موضوع کمبود دارو و وسایل پزشکی باشد که از سال 91 و در دومین دوره ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، گُماشته ولی فقیه بر منصب ریاست جمهوری، شدت گرفت. در حالی که "نظام"، جامعه ی به گروگان گرفته شده را دسته دسته بر "قطار بی دنده و تُرمُز" سوار می کرد تا به سوی مرگی فجیع بر اثر نبود امکانات و وسایل درمانی بفرستد، اینان در جامه "مادر ترزای" خیراندیش، طرفهای خارجی حُکومت را مسوول دانسته و به این دلیل سرزنش می کردند. آنان بیماران را سپر انسانی برای طرح درخواست پایان دادن به تحریمها قرار دادند.

فراموش نشدنی، "کمپین"های طیف مزبور در رسانه های خارجی و "نامه های سرگُشاده" به سران دولتهای غرب است، بدون آنکه حتی یک بار حاکمان کشور به طور جدی طرف خطاب و اعتراض قرار گیرند و این برافروختگی به ظاهر انسان دوستانه دامن سوزنبان و لکوموتیوران "قطار بی دنده و تُرمُز" را بگیرد.

آنگاه که فاش گردید دولت نظامی – امنیتی چگونه بودجه خرید دارو و تجهیزات حیاتی پزشکی را صرف واردات خودروی لوکس و به راه انداختن بازار سیاه کالاهای دیگر ساخته، خصلت سیاسی عملکرد طیف مزبور، مفهومی جنایی نیز یافت. آنها خواسته یا ناخواسته شریک و پُشتیبان فساد حُکومت شده و با هر دو پا در باتلاق آن فرو رفته بودند.

 

وارسی از پشت عینک "نظام"

همچنان که از این نمونه پیداست، سیاست مزبور برخلاف چهره ظاهری خود، از طریق تلاش برای کاستن از فشار بر حُکومت و باز کردن روزنه تنفُس و مانور برای آن، در عمل به بالارفتن مدار بُحران و جان سختی آن یاری می رساند. روی دیگر این سکه، تشدید وخامت شرایط زیست جامعه و فشُرده شدن بیشتر پنجه های بُحران اتُمی مُلاها بر گلوی آن است، یعنی همان بهانه ای که جمع مُتحد دلالها، لابیها، "اصلاح طلبان" حُکومتی و شبه مُخالفان روی آن موج سواری می کند.

در همین حال یک نگاه دقیق تر به طیف مزبور و خواستگاه رویکردهای آن که این دست همداستانی و همدستیها را ناگُزیر می سازد، نشان می دهد که زاویه ورود آن به چالش هسته ای رژیم مُلاها، نگاه و روایت "نظام" از آن است. اگر این وِیژگی در مورد حُقوق بگیران و مُشتاق الدوله ها عادی و روتین به حساب می آید، فهم آن برای "مادر ترزا"های وطنی و سوپر انقلابیون قُلابی همچون همیشه غافلگیر کننده است.

در مُحاسبات آنان در مساله ماجراجویی هسته ای حُکومت که آن را زیر تابلوی "حق مُسلم" هم عرضه می کرد، در انتها دو راه حل بیشتر وجود ندارد، یا کنار آمدن به هر شکل با پروژه هسته ای مُلاها یا دخالت نظامی و جنگ! بنابراین در این جا انتخاب فقط می تواند بین بد و بدتر باشد و از آنجا که در هر حال جنگ ترسناک تر و پلشتی آن ملموس تر است، پس مصلحت آن است که کیک زرد "آقا" قورت داده شده و باج شایسته ای به گروگان گیرها پرداخت گردد.

سرچشمه همه هشدارهای صُلح دوستانه در باره خطر جنگی که نزدیک به یک دهه است پیرامون درگرفتن همین امروز یا فردای آن آژیر قرمز کشیده می شود را در تلاش بی دریغ برای دو قطبی کردن راه حل بُحران هسته ای مُلاها و سنگین کردن قُطب به ظاهر صُلح آمیز آن می توان یافت. ناگفته نباید گذاشت که این عوامفریبی مُبتذل، بسیاری را نیز با انگیزه های واقعی و نگرانی نسبت به سرنوشت کشور و مردُم تحت تاثیر خود قرار داد، بدون آنکه دریابند در واقع به چه سیاست و نقشه خطرناکی یاری می رسانند.

در تبلیغات طیف مورد بحث تلاشهایی با کاراکتر مُسالمت آمیز همچون تحریمهای نفتی، بانکی و جُز آن برای تولید فشار بر حاکمان کشور و محدود ساختن امکانات عملی ماجراجویی آنها، به مثابه پیش مرحله جنگ و حتی زمینه ساز آن مُعرفی می شد. در هیچ نُقطه این سناریو جایی برای احتمال عقب نشینی حُکومت در نتیجه این فشارها و سرکشیدن "جام زهر" توسُط آن جایی نداشت و آگاهانه و با اصرار نادیده گرفته می شد تا دروغ بی آلترناتیو بودن انتخاب بین بد و بدتر شکاف برندارد.

همانگونه که می توان حدس زد، همسویی با حاکمان جمهوری اسلامی پیرامون راه حل پایان یافتن بُحران هسته ای، گُریزی از فرا رُستن و رسیدن به تعریف مُشترک از هدف و انگیزه فعالیتهای هسته ای آنها نداشت. رژیم ولایت فقیه هدف از فعالیتهای زیر زمینی و مخفیانه اتُمی خویش را "تولید انرژی هسته ای" عُنوان می کند و مُخالفان فشار بر حُکومت به تدریج، گاه به صراحت و گاه شرمگینانه این افسانه سرایی را مبنای نقد خویش قرار دادند. کمی بعدتر که رهبران جمهوری اسلامی برای چسبندگی بیشتر این دُروغ رقیق، چاشنی ناسیونالیستی در فُرم "حق مُسلم" را نیز به آن افزودند، دلالهای در استخدام بیگانگان و میانه بازان میهن ستیز از فرط شادی و حس سپاسگزاری به زانو افتادند.

 

دوره جدید، رسالت تازه

همین شور و شعف نمایشی و فریبکارانه را اکنون می توان در برخورد به عقب نشینی حُکومت مُشاهده کرد. دسته ای که تا دیروز علیه فشار بین المللی بر رژیم مُلاها خود را به آب و آتش می زد، اینک ناگهان برای نتیجه ای که بر جای گذاشته، سینه چاک می دهد و خود را شریک در به ثمر رسیدن تحریمها معرفی می کند.

با این حال چنین می نماید تنها دلیلی که به گونه واقعی می تواند خوشحالی مشاطه گران برنامه اتُمی مُلاها از ژنو و لوزان را توجیه کند، جلوگیری از فرو رفتن بیشتر آنها در گنداب هسته ای رژیم است. زیرا لوزان و ژنو آنها را که آغاز به توجیه تراشی برای جنبه نظامی پروژه اتُمی کرده بودند و در حال جعل "حق مُسلم" دیگری زیر تیتر "دفاع از خود در برابر سیاست تغییر رژیم غرب" بودند، از انجام این وظیفه رُسوایی بار نجات داد.

تغییر اجباری شرایط اما هنوز به این مفهوم نیست که حُکومت باید از وظایف سودمند دیگری که اینان می توانند برایش به انجام برسانند، چشم پوشی کند. آنها در پایان مُفتضحانه این دوره، رسالت تازه ای یافته اند که هیچ چیز کمتر از زهرگیری از شکست ماجراجویی اتُمی رژیم ولایت فقیه و تلاش سخت کوشانه برای جلوگیری از تاثیر آن بر مُناسبات حاکم نیست. کوششهای آنان در این راستا را در دو محور عُمده می توان خُلاصه کرد:

 

1- وانمود کردن اینکه رهبران رژیم مُلاها به انتخاب و تصمیم خود پای میز مُذاکره آمدند و به گونه داوطلبانه تن به عقب نشینی و کنار گذاشتن پروژه دستیابی به بُمب دادند. همزمان تلاش می گردد شکست خُردکننده آنان، بازی بُرد – بُرد جلوه داده شود.

مفهوم عملی که در پس این استدلال پنهان گردیده، در گام نخُست، پاکسازی چهره و کارنامه فاجعه بار و خانمان برانداز حاکمان کشور زیر عُنوان "واقع گرایی" آنها است. بر این پایه به طور مُشخص از آقای علی خامنه ای، مسوول این نابخردی خسارت بار، گاه به صراحت و گاه در پوشش قدردانی از "حمایتهای" او یاد می شود. در همین طبقه بندی می توان به نمایش روحوضی با شرکت آقای ظریف در نقش دُکتُر مُصدق اشاره کرد که در آن برای کارگُزار درجه دو و گوش به فرمان، در مرتبت چرخ روان گاری در گل فرورفته دیپلُماسی "نظام" هورا کشیده می شود.

این زمینه سازی ریشخند آمیز، در حقیقت می بایست هموار کننده گام بعدی باشد که در آن "واقع گراها" از هر گونه مسوولیتی در برابر سیاست مُخربی که 12 سال بر کشور تحمیل کردند، مُعاف شده و از تیررس پُرسشها و نقد مردُمی که گُرسنگی داده شدند و تحقیر گردیدند، خارج می شوند. به بیان روشن تر، ترفند مزبور پایین آوردن هزینه ی شکست را برای آمران و عاملان بُحران اتُمی نشانه گرفته و نُسخه تخفیف آثار "جام زهر" برای "نظام" در مجموع است.

 

2- مُدیریت و پایین آوردن سطح انتظارات جامعه از بهبود شرایط خویش پس از نیمه جان شدن هیولای آدم و ثروت خوار پروژه هسته ای. این امر به ویژه در شرایطی که "نظام" به دلیل شکست استراتژیک در موضع ضعف به سر می برد و زیر پای دستگاه سرکوب آن از برخی از مُهمترین پایه های اتکای خود خالی گردیده، برای جلوگیری از اشغال فضاهای به وجود آمده توسُط بخشهای گوناگون جامعه که با خواسته های صنفی – سیاسی به جُنبش درمی آیند، بسا مُهم و حیاتی است.

 

برآمد

عقب نشینی خارجی حُکومت از این نگاه که چشم انداز پایان کابوس بُحران هسته ای و آثار زیانبار و هستی سوز آن را در اُفق قرار می دهد، یک تحول اُمیدوار کننده برای جامعه به حساب می آید. همزمان برای آنکه این تحول به نتایج لمس پذیر و پایدار در زندگی روزمره مُنتهی شود، لازم است که جامعه با تغییر شرایط به گونه ایجابی برخورد کند و به طور مُستقل گرد خواستها و مُطالبات مُشخص خویش، پیرامون آن فعال گردد.

همانگونه که تجربه هسته ای نشان داد، رژیم ولایت فقیه فقط زیر فشار تن به عقب نشینی می دهد. برای پس نشاندن داخلی آن، تولید فشار اجتماعی و افزایش دم به دم آن با پیوند مُطالبات صنفی و سیاسی، چشم پوشی ناپذیر است. این مسیر را از همینجا و همین امروز با افشا و طرد مشاطه گران، میانه بازان، دلالان سیاسی و ریزخورهای سُفره حُکومت باید آغاز کرد.

 

 

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول